eitaa logo
پایگاه سیاسی نظامی سجیل
14.3هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
35.3هزار ویدیو
150 فایل
فقط نظرات @mojir395 تبادل و تبلیغات @mensejjiltbl به همه مسائل تهدید محور ورود می کنیم .خبر و اطلاعات تخصصی کپی از مطالب : حلال این پایگاه آتش به اختیار بوده و وابسته به هیچ ارگان و یا سازمانی نیست گروه فضای مجازی « موج سجیل »
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ زندگی ما طول چندانی نداشت اما عرض بی انتهایی داشت. ابراهیم بودنش خیلی کم بود؛ اما خیلی با کیفیت بود. 🔸 هیچ وقت نشد زنگ درِخانه را بزند و در برایش باز شود. قبل از اینکه دستش به زنگ برسد، در را برایش باز می کردم. می خندید. خنده ای که همه مشکلات و غم و غصه اش پشتش بود؛ اما خودنمایی نمی کرد. 🔹 تا بود نود و نه درصد کارهای خانه با او بود. آن قدر غرق محبتم می کرد که یادم می رفت از مشکلات جبهه اش بپرسم. تا از راه می رسید حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می زد. 🔸 خودش شیر بچه ها را آماده می کرد، جای شان را عوض می کرد. با من لباس ها را می شست و می برد پهن شان می کرد و خودش جمع شان می کرد. خودش سفره را پهن می کرد و خودش جمع می کرد. ▫️می گفتم: «تو آنجا خیلی سختی می کشی، چرا باید به جای من هم سختی بکشی؟» ▫️می گفت: «تو بیش از آنها به گردنم حق داری. من باید حق تو و این طفل های معصوم را ادا کنم.» ▫️می گفتم: «ناسلامتی من زن خانه تو هستم و باید وظیفه ام را عمل کنم.» ▫️می گفت: «من زودتر از جنگ تمام می شوم ژیلا. ولی مطمئن باش اگر ماندنی بودم به تو نشان می دادم تمام این روزهایت را چطور بلد بودم جبران کنم.» راوی: ژیلا بدیهیان؛ همسر شهید 📚 برگرفته از کتاب؛ « به مجنون گفتم زنده بمان » بقلم فرهاد خضری @mensejjil