#دلنوشته
🍃 🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃 🍃
📝سلام
تازه پیکر مطهر شهید🕊 مجید قربانخانی🕊 رو آورده بودند.
یه حال وهوای خاصی داشتم😇 تصمیم گرفتم بعنوان دوست شهیدم انتخابش کنم😊 بعد فهمیدم مادرشون گفتند: برایش نماز📿 بخوانید...
۱ روز نماز براشون برداشتم اون روزا خیلی دلم راهیان میخو است حدودا ۱۰ اردیبهشت که خبری از کاروانهای راهیان نبود...
اما پایگاه مون می برد قم وجمکران...
بهش گفتم منو دعوتم کن تا آخرین نمازو اونجا بخونم. 😔
اما یه مشکل بزرگ داشتم😞 اینکه اونها میخواستند پنجشنبه صبح راهی شوند و من فکر میکردم در روز حرکت من کلاس ریاضی دارم! اما حواسم نبود که اون روز کلاس نداریم! و در نهایت به لطف شهدا🤗 و خواست خدا من رفتم و آخری نمازِ شهید 🕊مجید قربانخانی🕊 رو تو حرم حضرت معصومه سلام اللهعلیها خوندم 😍❤️
عیدتون🎉🎉 مبارک خدانگهدار... 💐
📎صلوات
#ارسالی_از_کاربران
🍃 🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃 🍃
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
✨🍃🌺✨🍃🌺✨🌺🍃✨🍃🌺
••✾ِدوستان گرامی••✾ِ
سلام وعــرض ادب
✍منتظر دلنوشته هاتون هستیم...
✾دوستانی ڪه عنایت شهدا شامل حالشون شده
باعث افتخار ماست ڪه دلنوشته های خودتونو به آیدی زیر ارسال بفرمایید...☺️
••✾ِ✾•
@ashegeshohada:خادم دلنوشته
╔═ 🌺🍃════⚘ ═╗
✾ @ebrahimdelha✾
╚═ ⚘════🌺🍃 ═╝✨🍃🌺
#طنزجبهه
🍃 🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃 🍃
بنا بود آن روز ما رانسبت به خط توجیه کنند.
در هما بِ بسم الله خمپاره زدند مسئول محور دود شد رفت روی آسمان.🕊
رو کردند به کسی که در میان برادران همه قدیمی تر بود، برادر سید حمید سیدی، پرسیدند:
آیا می تواند این وظیفه را به عهده بگیرد؟ با خوشرویی☺️ گفت: بله مسأله مهمی نیست. بعد رفت بالای خاکریز. همه منتظر بودیم که او یک جلسه مفصل راجع به این قضیه صحبت کند. اول با دست اشاره کرد به سمت چپ:👈 این چاله که می بینید جای خمپاره 60 است. بعد رویش را برگرداند به طرف راست👉: آن یکی گودال هم محل اصابت خمپاره 120 است.
بعد از مکث 🤔نقطه کوری را در دشت نشان داد و گفت:
این هم جای خمپاره ای است که در راه است و تا چند لحظه دیگر می رسد!🙆♂♂ والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.😂
📚از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
#صلوات 😇
🍃 🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃 🍃
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
سبـ🌱ــز ترین #خاطرات از آن کسانیست که در ذهنمان عاشقانه💖 #دوستشان_داریم امروز برایت #زیباترین گله
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❣
🌹
#خاطره
🔰یک روز که حسابی دلش هوای #روح_الله را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان🏘 رفت.
کلید را که به در🚪 انداخت و وارد شد بیشتر احساس #دلتنگی💔 کرد.
خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود😢 با قدم های آهسته و چشمی #گریان، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه📚 #روح_الله نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های #نظامی، نگاهش روی هشت کتاب سهراب سپهری، که روح الله برایش کادو🎁 خریده بود ثابت ماند.
جلو رفت و آن را از بین کتاب های دیگر بیرون کشید📕 با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد📖 #کتاب را ورق زد، دوتا #گلبرگ گل رز🌹خشک شده از آن بیرون افتاد. #زینب عادت داشت، گل هایی را که روح الله برایش می خرید، پرپر می کرد و لای کتاب #خشک می کرد.
در یکی از #نبودن های روح الله، وقتی دلتنگش💔 شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت: آن چنان #مهر_توام در دل و جان جای گرفت، که اگر #سر برود از دل و از جان نرود❌ این گلبرگ را خودش نوشته بود.
اما جریان #گلبرگ_دوم را نمی دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط #روح_الله را شناخت که روی #گلبرگ نوشت بود:
••●❣ عشقِ من #دلتنگ_نباش ❣●••
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#سالروز_ولادت
🌹
🌺 @ebrahimdelha
🌸
🌿🍃
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_هشتم
#رفاقت_با_شهدا
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍بعد از شهادت #سيد، اين جمله علي آقاوداستان خوابش عينيت بيشتري براي ما
پيدا کرد. اگر #سيد براحتي توانست از سيم خاردار دشمن عبور کند و شجاعانه به
قلب دشمن سرسختي همچون داعش بزند وبه مقام شهادت برسد، رازش اين بود
که سالها در اين دنياي وانفسا با نفس خود مبارزه کردو خيلي خوب بلد بود که
ازراهکاراشک، خودرا به مقام شهدا برساند.
#سيد تو خلوتهاش خيلي اهل گريهبود...
کنارمزارعلي آقا نشسته بودم. #سيد به من گفت همينجا بشين تا بيام. رفت سراغ
دو سه تا ازمزار شهدا و اونها روهم شست. گفت اگه لياقت داشته باشم وفرصت
کنم هرهفته ميام مزار اين عزيزان روميشورم...
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷