معراج شهدای کرمان
🔶امام حسن علیه السلام: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، وچنان برای آخرتت تلاش کن که گو
🔴 در نا امیدی پیاده روی اربعین را از امام حسن(ع) گرفتم
⭕️ #مهریه ای از جنس پیاده روی اربعین
#کربلایی شده ی دست امام حسنم(ع)💚
🔺بعد از #تحولم توی دوران مجردیم توی هیئت ها #آرزوم این بود که یکبارم شده اربعین کربلا برم...اما چون مقید بودم که حتما باید با یک محرم برم نمیرفتم...
🔹برای همین وقتی #همسفر بهشتیم وارد زندگیم شد یکی از شروط مهریه ام رو پیاده روی کربلا توی اربعین گذاشتم😭
🔸همسرم با اینکه خیلی مخالف بود که زن توی اربعین نباید بره و ازدحام جمعیت اذیت میکنه زن رو و این حرفا...ولی چون #بیقراریم رو میدید گفت یکبار اربعین تورو میبرم... ولی شرایط جور نمیشد و منم به اجبار #صبر میکردم😞
🔹 تو این مدت به هر امام و معصوم و شهیدی رو انداخته بودم و واقعا #مضطر بودم😭
🔸تا اینکه با یک رفیق #امام_حسنی آشناشدم. بهم گفت تا حالا از امام حسن کربلاتو خواستی؟ من که انگار یه پتکی خورده باشه توی سرم دلم شکست و گفتم نه راستش.امام حسن خیلی توی زندگیم غریب بوده....😭
🔹تا اینکه توی اولین مجلس #روضه امام حسن ازش برات کربلامو خواستم...
🔸همه چی جور شد و من و همسرم برای اربعین ثبت نام کردیم و کار پاسپورت و ویزامون روی روال افتادو منتظر بودم که وقت موعد برسه و برم...توی دهه اول محرم خیلی حال و هوای خاصی داشتم...تا اینکه چند هفته قبل حرکتم از ناحیه ی کمر و گردنم بشدت بیمارشدم تا حدی که استراحت کامل توی منزل بودم اصلا نمیتونستم راه برم و گردن رو بخوبی تکون بدم...خییییلی استرس بجونم افتاد و همش کارو زندگیم این بود که توی گروه مجازی امام حسنیمون با دوستام درد و دل کنم که دعا کنن خوب بشم و بتونم برم.
🔹 دکترمم گفت که اصلا فکر اربعین رو از سرم بیرون کنم من حتی یک ربع هم نمیتونم پیاده روی کنم چه برسه به اربعین😔
🔸 یادمه از در مطب تا خونه ضجه زدم و #گریه کردم و فقط امام حسن رو صدا میکردم که آبرومو نبره😔 دکتر برام فیزیوتراپی نوشت و دقیقا روز اتمام دوره فیزیوتراپیم روز حرکتم میشد و همسرمم اصلا دیگه درباره رفتن من صحبت نمیکرد و فقط بفکر سلامتیم بود و میگفت که باید دوره رو بگذرونی و بعدش بریم دکتر نتیجه رو ببینیم😔
🔹خیییلی #ناامید شده بودم ولی همیشه دوستم امام حسنی َم بهم روحیه میدادو میگفت توحتما میری و به نرفتن فکر نکن.
🔸از قضا روز فیزیوتراپیم یک روز جلوتر افتادو یک روز قبل رفتنم تموم شد😍 منم خیییلی با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم که راضی بشه و بهش اطمینان دادم که میتونم بیام و بالاخره راضی شد😌
🔺اینکه دقیقا روز دوشنبه روز 7صفر روز شهادتی #امام_حسن(ع) راهی کربلا شدیم برام قوی ترین نشونه بود که کربلامو از دستای امام حسن گرفتم😍😭😭😭😭
#خادمه_امام حسن(ع)
#خاطرات_اربعین
@merajshohadaa
✅ سه برابر هزینهای که برای اربعین کردم برگشت
☀️ عنایت حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩 @merajshohadaa