با علم رسول الله چه کرد؟ مال پیامبر را تصرف کرد و علمش را به آتش کشید. #ابن_عربی در فتوحات می گوید: " قال رسول الله : نحن معاشر الانبیاء لانورِّث، ما ترکناه صدقة ، انّما الانبیاء ورَّثوا العلم " ،میراث پیامبران علم و دانش است. و صراحتاً می گوید وارث علم پیامبر من هستم. من و هر کسی که چون من انقطاع بسوی حق یافته باشد( انا و من انقطع منّا الی الله) وارث علم پیامبریم. پیامبری از دنیا می رود، مالش را ابوبکر تصرّف می کند و احادیثش را آتش می زند و علمش بعد از پنج قرن به صوفیان می رسد. مال پیامبر به تاراج می رود و علمش را آتش می زنند و پنج قرن بعد کسی ادعای وراثت علم پیامبر را می کند. حامل علم پیامبر رحمت در این پنج قرن چه کسی بود؟ بعلاوه در این دیدگاه خاندان پیامبر که قران در باره آنها به مؤمنین سفارش کرده است ، هیچ موضوعیّتی ندارند. اهل بیتی که قران از آنان به عنوان مطهّرون یاد می کند فاقد هر گونه جایگاهی در این نگاه هستند. در این نگاه سفارش مکرّر پیامبر رحمت مبنی بر دو ثقل اکبر ( قران و عترت ) محلّی از اعراب ندارد. آیا نمی توان چنین روندی را شبیخون فرهنگی نامید؟
علی ایّ حال ارث علمی پیامبر به ابن عربی رسیده است. حاصل این علم چیست؟ خداوند ساق پایش را در جهنّم می گذارد و آتش جهنّم خاموش می شود . ساق پای خداوند نماد انسان کامل است که چون وارد جهنّم می شود آتش جهنّم سرد می شود و جهنّم برای همیشه از حیّز انتفاع ساقط می شود. چرا باید جهنّم از بین برود؟ زیرا در تورات جهنّم نداریم و کتب صوفیّه هم باید عاری از این حقیقت باشند. پس به هر قیمتی است باید جهنّم انکار شود. بعلاوه کسی از پیروان صوفیّه سؤال نکرده است که انسان کامل در جهنّم چکار دارد؟ مگر نه انسان کامل باید در بهشت باشد؟ این حاصل علم ابن عربی است که از پیامبر به وی به ارث رسیده است. خداوند همچون من و شما تمثّل می یابد ، عین القضات همدانی در تمهیدات روایت پیامبر را طوری تغییر داده است که نتیجه نهائی به این صورت دربیاید که خداوند هیچ چیزی را چون ادم شبیه تر به خود نیافریده است. همانطور که پیشتر گفتیم اصل این شباهت از سه آیه تورات باب اول سفر پیدایش آیه 26 و 27 و باب پنج سفر پیدایش آیه اول برگرفته شده است. قران کریم خورشید و ماه را آیات حق می داند. عین القضات همدانی می گوید نور ماه از نور شیطان است. آیا شیطان نور دارد؟؟ قران که شیطان را نماد ظلمت و تاریکی میداند.
آیات بسیاری حاکی از این هستند که اهل بهشت همگی از انبیاء، ابرار، صالحین ، صادقین، سابقین ، مقرّبون و... هستند. بر اساس تمام کتب عرفان سقیفه تمام بهشتیان انسان های سفیه و کم خردی هستند. بر اساس این دیدگاه اشخاص خردمند در کجا خواهند بود؟ اولوا الالباب در چه جایگاهی هستند؟ امّا منطق قران چنین است که کسی در بهشت خواهد بود که عقل بیشتری دارد و احساس مسئولیت بیشتری در قبال جامعه دارد. ساکنین بهشت به روایت قران خردمندان و خردورزان هستند و نه سفیهان و کم خردان. اصولاً بهشت را به معرفت میدهند که فرموده اند درجات انسان در روز قیامت بعدد آیات قران است که فرمودند : اقرأ و ارقع ( بخوان و بالا برو) . با مرور چند گفته نغز به عقلانیت پیروان این که اهل بهشت را از ابلهان می خوانند پی می بریم: رأیتُ الله علی صورة الامرد : خداوند را بشکل نوجوانی دیدم که ریشش در نیامده بود!.(بایزید بسطامی.سلطان ولد227)
رأیتُ ربَّ العزّة علی صورةِ اُمِّی: خداوند صاحب عزّت را به شکل مادرم دیدم (قحطبی،تمهید 296،297)
رأیتُ ربّی تبارک و تعالی علی صورةِ الفَرَس:خداوند را به شکل اسب دیدم (ابن عربی ،چهل 35)
رأیتُ ربِّی جالِساً علی کرسیِّهِ فَسَلَّمَ علَیَّ فَاَجلَسَنی علی کُرسیِّهِ و قامَ بینَ یَدَیَّ قال انتَ ربّی و انا عبدُک : خدا را دیدم که بر جایگاهش نشسته پس خدا بر من سلام کرد و مرا بجای خود نشانید و خود در مقابلم ایستاد و گفت اکنون تو پروردگار منی و من بنده تو ( ابن عربی چهل،35،36)
این نمونه ای از کلام عرفای #صوفیّه است که نادان ترین افراد روی زمین از پذیرش چنان سخنانی سرباز می زنند و با وجود این صاحبان چنان سخنانی دیگران را متهم به نادانی و بی خردی می کنند. آیا اگر کسی غیر از این عرفا چنین سخن گوید در دید جامعه متهم به جنون نمی شود؟
ما بر آنیم که خود این عرفای صوفیّه ابزار دست دیگران بوده اند و بر این ادّعای خود شاهد می آوریم. بنام شیخ الاسلام مجد الدین فیروز آبادی کتابی نوشته شده در حالی که خودش اطلاعی نداشت. امام محمّد غزالی کتابی دارد بنام احیاء علوم الدین . بخش هائی از این کتاب توسط دیگران نوشته شده بود و غزالی از این موضوع خبر نداشت. این دیگران چه کسانی هستند. چه کسانی در کار رصد مداوم کتاب ها ، رساله ها ، علما ، نویسنده ها، تقویم ها ...هستند؟ هنگام مرگ احمد بن حنبل مفتی بزرگ اهل سنّت در خانه اش کتابی