🔸️شانه شانه گریه🔸️
بیا رفیق، بیا شانه شانه گریه کنیم
بیا رفیق بیا بیبهانه گریه کنیم
میان شهر بخندیم و بین تنهایی
به یاد خاطرهها مخفیانه گریه کنیم
زبانِ درد و غمِ شاعران اگر اشک است
کنارِ شعر، کنارِ ترانه گریه کنیم
شبیه نم نم باران میان آبان ماه
بدون هیچ دلیلی شبانه گریه کنیم
دوای غصهی این دل نشد غزلبافی
بیا رفیق بیا شانه شانه گریه کنیم
🖋 سید مجتبی مشرّف
#برگزیده_ها
#غزل
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
▪️روایت غم▪️
روضه خوان بود و عمر او هفتاد
در دلش یک شب اضطراب افتاد
کنج تنهایی اش پریشان حال
روی منبر نشست آن استاد
دفتر روضه را ورق میزد
در پی صید چشم آن صیاد
روزی آن شبش چه خواهد بود؟
لطف ارباب هرچه باداباد
روضه ها در برابر چشمش
مثل برگی رها رها در باد
روضهی یک جوان جنگاور
پیش رو سی هزار تن جلاد
روضهی علقمه، عطش، سقا
روضهی پر کشیدن نوزاد
روضهی نور عرش در گودال
روضهی نعل تازه و اجساد
ناگهان خیره شد به یک روضه
تاب او رفت و داشت جان میداد
روضه سنگین و پر حرارت بود
روضه خوان اختیار از کف داد
روضه هایی که خوانده بود آن شب
همگی روضه خوان این رخداد
دفتر روضه را کنار گذاشت
گریه میکرد و ناله و فریاد
به سر و سینه با دو چشم خون
آن قَدَر زد که از نفس افتاد
نیمه جان زیر لب فقط میگفت:
دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی بْنِ زِیٰاد
🖋 علی قناعتی
#برگزیده_ها
#غزل
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
▪️زینب گریه کرد...▪️
کیست این مادر که از پیغمبران هم برتر است
گوشهای از وصف او ، یس و نور و کوثر است
مادر امثال ما، نه ! مادر پیغمبر است ...
خوش به حال خانهای که بین آن، این گوهر است
عرش، هرشب ربنایش را تماشا میکند
گردش تسبیح او ، صدها گره وا میکند
چادرش کافی است تا قومی مسلمانش شوند
اولیاءالله میخواهند دربانش شوند...
هم گدایان آرزو دارند مهمانش شوند
هم شهیدان آرزو دارند قربانش شوند
ما چه میدانیم؟ پیغمبر به او فرموده است :
فاطمه ! گریهکنان ات را خدا بخشوده است
گریهکن های شما، عمری اسیر کوچهاند
بیست شب با پای دل، بین مسیر کوچهاند
این جوانان، چون حسن، یک عمر پیر کوچهاند
فاطمیه نه ! تمام سال ، گیر کوچهاند
جُرم تو، حبّ علی بوده که بخشیده نشد
دختر پیغمبری - چون تو - ستمدیده نشد
من نمیدانم چهها رفتهاست بر قلب امام
روضهخوان میگفت مادر را غلامی زد؛ غلام !!
جملهای میگویم و رد میشوم؛ حرفم تمام !
شعله از سویی و از آن سوی دیگر ازدحام
آنچنان کوبید بر "در" که دل حیدر شکست
از همانجا حرمت اولاد پیغمبر شکست....
موقع دفن است؛ دستان پیمبر را ببین
ناگهان آغوش وا شد؛ عشق مادر را ببین
تکیهگاه مرتضی! احوال حیدر را ببین ...
در نماز دفن، چشم خیس دختر را ببین
مرتضی الله اکبر گفت ... زینب گریه کرد !
یادش آمد پیکری در زیر مرکب...گریه کرد
🖋رضا نظاری
#برگزیده_ها
#مربع_ترکیب
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
زمان:
حجم:
1.37M
.
زمینه | وفات ام البنین
پسر ؛ پشت و پناه مادره
پسر ؛ گرمی آه مادره
پسر ؛ نور نگاه مادره
وای از آسمون بی ستاره
وای از مادری که بی قراره
وای از سینه ای که غرق آهه
وای از ناله ای که گریه داره :
دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
واویلتا ، واویلتا ... واویلا ، واویلا
*
میگن ؛ یه روضه ای به پا شده
میگن ؛ دست عمو جدا شده
میگن ؛ بابا دیگه تنها شده
وای از پیکر در خون نشسته
وای از مشک پاره؛ چشم بسته
وای از نالههای اهل خیمه
با چشمای گریون؛ دلشکسته :
سقای دشت کربلا ... ابالفضل
دستش شده از تن جدا ابالفضل
واویلتا ، واویلتا ... واویلا ، واویلا
**
پدر ؛ غرق غم برادره
پدر ؛ دیگه بدون لشکره
پدر ؛ حالا غریب مادره
وای از خیمهای که چشم به راهه
وای از تشنه ای که بی سپاهه
وای از مادری که قد کمونه
تنها روضه خون قتلگاهه :
اگر کشتند چرا آبت ندادند
چرا زان درّ نایابت ندادند !
واویلتا ، واویلتا ... واویلا ، واویلا
🖋شاعر و نغمه پرداز: رضا نظاری
#نوحه
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
🔹️درخت غم🔹️
غمت همیشه از احوال من خبر دارد
غمت هوای مرا از تو بیشتر دارد
تو نیستی که ببینی در آتش هجران
هنوز عاشقت از غصه چشم تر دارد
به عقل گوش نکردم که گفته بود به من
کنار سفرهی دل ماندنم خطر دارد
فراق آمد و سوزاند باغ جان مرا
ولی درخت غمت همچنان ثمر دارد
هزار شکر که جای تو گریه زود به زود
به حال جان پریشان من نظر دارد
چه غم که بعد تو تنها تر از همیشه شدم؟
غمت همیشه از احوال من خبر دارد
🖋سید مجتبی مشرّف
#برگزیده_ها
#غزل
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
🔺به یاد شهدای مظلوم کرمان🔺
درد می بارد میان شهرمان این روزها
ناله ها گل میکند در هر زبان این روزها
فرش کرمان رج به رج شاخه به شاخه میکِشد
داغ گل های شقایق را به جان این روزها
قلب مان بی تاب داغ رفتن فرمانده بود
میرود لشکر به دنبالش روان این روزها
در شب تشویش ای خورشید آرامش بتاب
بگذر ای روح بهاری بر خزان این روزها
خواستی پنهان شوی اما هویدا تر شدی
جلوه هایت میشود هردم عیان این روزها
هرکجا پا میگذارم نقل مجلس یاد توست
دارد از داغ تو هر قلبی نشان این روزها
نام و تصویر تو ای خورشید صبح انتقام
برده از چشمان شب خواب گران این روزها
مرد میدان بودی اما دشمن نامرد تو
میکُشد در کوچه ها پیر و جوان این روزها
برق چشمانت قیامت میکند وقت قیام
میبَرَد از قامت دشمن توان این روزها
وعدهی ما مسجد الاقصی بیا وقت قرار
غنچه ها در قدس وا کرده دهان این روزها
نغمه ی نصر من الله ات در این فتح قریب
میرسد از هر کران تا آسمان این روزها
🖋علی قناعتی
#برگزیده_ها
#غزل
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
🔸️بسم قاصم الجبار🔸️
شروع شد غزلم: « بسم قاصم الجبار »
شروع شد رجزم بشنوید: « انأ المختار
انأ ابنُ قاسم انأ ابن الحسین انأ ابن الحق
انا العبید الله الذی هو القهار »
منم منم پسری از تبار عاشورا
که زخمخورده، نه یکبار، بل هزارانبار
هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده ولی
به روی پاست علی رغم دشمن خونخوار
که زخم خورده ولی محکم ایستاده هنوز
که ایستاده به خونخواهی یکی سردار
یکی پرنده ولیکِن پرندهای قدسی
عقاب سیرت، عنقاصفت، همایآثار
یکی دِلیر به مانند مالک اشتر
یکی به زهد چُنان زهد مالک دینار
به خون پاک اَبُومَهدِی و سلیمانی
که انتقام بگیریم، سخت و پرتکرار
یکی زدهست ولی یکهزار خواهد خورد
شبانهروز، بلی، « بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ »
یک انتقام بگیریم از آن حِماری که
خدا در اوصافش گفت: « يَحْمِلُ أَسْفَار »
یکی از آن سگ زردی که زد ولی در رفت
همان که شب پی طُعمهست مثل یک کفتار
یکی هم از همهی دشمنان دوستنما
همان که بُزدل و ترسوست: هان! ز سازشکار
اگر خدای بخواهد شهید خواهم شد
شهید راه غزلهای ناب آتشبار
🖋علی مُلّایی
#غزل
#برگزیده_ها
#شعر_مشکات
https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07