eitaa logo
حلقه ادبی مشکات
250 دنبال‌کننده
168 عکس
19 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️شانه شانه گریه🔸️ بیا رفیق، بیا شانه شانه گریه کنیم بیا رفیق بیا بی‌بهانه گریه کنیم میان شهر بخندیم و بین تنهایی به یاد خاطره‌ها مخفیانه گریه کنیم زبانِ درد و غمِ شاعران اگر اشک است کنارِ شعر، کنارِ ترانه گریه کنیم شبیه نم نم باران میان آبان ماه بدون هیچ دلیلی شبانه گریه کنیم دوای غصه‌ی این دل نشد غزل‌بافی بیا رفیق بیا شانه شانه گریه کنیم 🖋 سید مجتبی مشرّف https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
▪️روایت غم▪️ روضه خوان بود و عمر او هفتاد در دلش یک شب اضطراب افتاد کنج تنهایی اش پریشان حال روی منبر نشست آن استاد دفتر روضه را ورق میزد در پی صید چشم آن صیاد روزی آن شبش چه خواهد بود؟ لطف ارباب هرچه باداباد روضه ها در برابر چشمش مثل برگی رها رها در باد روضه‌ی یک جوان جنگاور پیش رو سی هزار تن جلاد روضه‌ی علقمه، عطش، سقا روضه‌ی پر کشیدن نوزاد روضه‌ی نور عرش در گودال روضه‌ی نعل تازه و اجساد ناگهان خیره شد به یک روضه تاب او رفت و داشت جان میداد روضه سنگین و پر حرارت بود روضه خوان اختیار از کف داد روضه هایی که خوانده بود آن شب همگی روضه خوان این رخداد دفتر روضه را کنار گذاشت گریه می‌کرد و ناله و فریاد به سر و سینه با دو چشم خون آن قَدَر زد که از نفس افتاد نیمه جان زیر لب فقط میگفت: دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی بْنِ زِیٰاد 🖋 علی قناعتی https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07
▪️زینب گریه کرد...▪️ کیست این مادر که از پیغمبران هم برتر است گوشه‌ای از وصف او ، یس و نور و کوثر است مادر امثال ما، نه ! مادر پیغمبر است ... خوش به حال خانه‌ای که بین آن، این گوهر است عرش، هرشب ربنایش را تماشا می‌کند گردش تسبیح او ، صدها گره وا می‌کند چادرش کافی است تا قومی مسلمانش شوند اولیاءالله می‌خواهند دربانش شوند... هم گدایان آرزو دارند مهمانش شوند هم شهیدان آرزو دارند قربانش شوند ما چه می‌دانیم؟ پیغمبر به او فرموده است : فاطمه ! گریه‌کنان ات را خدا بخشوده است گریه‌کن های شما، عمری اسیر کوچه‌اند بیست شب با پای دل، بین مسیر کوچه‌اند این جوانان، چون حسن، یک عمر پیر کوچه‌اند فاطمیه نه ! تمام سال ، گیر کوچه‌اند جُرم تو، حبّ علی بوده که بخشیده نشد دختر پیغمبری - چون تو - ستمدیده نشد من نمی‌دانم چه‌ها رفته‌است بر قلب امام روضه‌خوان می‌گفت مادر را غلامی زد؛ غلام !! جمله‌ای می‌گویم و رد می‌شوم؛ حرفم تمام ! شعله‌ از سویی و از آن سوی دیگر ازدحام آنچنان کوبید بر "در" که دل حیدر شکست از همانجا حرمت اولاد پیغمبر شکست.... موقع دفن است؛ دستان پیمبر را ببین ناگهان آغوش وا شد؛ عشق مادر را ببین تکیه‌گاه مرتضی! احوال حیدر را ببین ... در نماز دفن، چشم خیس دختر را ببین مرتضی الله اکبر گفت ... زینب گریه کرد ! یادش آمد پیکری در زیر مرکب...گریه کرد 🖋رضا نظاری https://eitaa.com/joinchat/2969961038C0a11599c07