مشکات الزهرا(س)
🦋رمان بی تو هرگز از زبان همسر و فرزند شهید سید علی حسینی🦋 و بغض عميقي راه گلوم رو سد کرد. دستش بی
🦋رمان بی تو هرگز از زبان همسر و فرزند شهید سید علی حسینی🦋
حتی چند مرتبه توي عمل دستیارش شدم هر چند همه چيز طبيعي به نظر مي رسید؛
اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد نه فقط با من ...با همه عوض مي شد...
مثل همیشه دقیق؛
اما احتیاط ، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود.
ادب...
احترام...
ظرافت کلام و برخورد
هر روز با روز قبل فرق داشت....
یه مدت که گذشت؛
حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد دیگه به شخصي زل نمي زد،
در حالی که هنوز جسور و محکم بود؛
اما دیگه بی پروا برخورد نمي کرد.
رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن
به حدي مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود
که سوژه صحبت ها شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود
در حالی که هیچ کدوم ، علتش رو نمي دونستیم شیفتم تموم شد...
لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ
زد...
- سلام خانم حسینی امکان داره چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟
مي خواستم در مورد موضوع مهمي باهاتون صحبت کنم....
وقتی رسیدم از جاش بلند شد و صندلي رو برام عقب کشید نشست...
سکوت عميقي فضا رو پر کرد.
- خانم حسيني مي خواستم این بار رسما از شما خواستگاري کنم.
اگر حرفي داشته باشید گوش مي کنم و اگر سوالي داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم...
این بار مکث کوتاه تری کرد.
البته امیدوارم اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید مثل خدایی که می پرستید
بخشنده باشید.
حرفش که تموم شد هنوز توی شوک بودم 2 سال از بحثی که بین مون در گرفت گذشته بود.
فکر میکردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود.
لحظات سختي بود واقعا نمي دونستم باید چی بگم...
برعکس قبل این بار موضوع ازدواج بود...
نفسم از ته چاه در می اومد به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم....
- دکتر دایسون من در عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد و به عنوان یک شخصیت قابل احترام براي شما احترام قائل بودم
در حال حاضر هم عمیقا و از صمیم قلب این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم...
- نفسم بند اومد...
اما مشکل بزرگي وجود داره که به خاطر اون فقط مي تونم بگم متاسفم....
#رمان_بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_سه
آیدی کانال مشکات الزهرا (س)
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
🆔@meshkatozahraaa
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯