eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
5هزار ویدیو
108 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيست و يكم 🌸پشت بى سيم مدام تقاضاى كمك و پشتيبانى داشتيم. قدرى كه گذشت، دو تا ماشين براى كمك آمدند اما زير ديد و تير شديد دشمن، زمين گير و سوراخ سوراخ شدند. سيدابراهيم هم همراه حاج حسين و عده اى از بچه ها تو خانه اى كه در آن مستقر بودند، زمين گير شده و تعداد زيادى شهيد و مجروح داده بودند. كربلايى به پا شده بود ... 🌸به دستور سيدابراهيم، از مواضع و سنگرهاى بچه ها سركشى مى كردم و توصيه هاى لازم را به شان مى كردم. چشمم كه به شهدا و مجروحين مى افتاد، شرمنده مى شدم. شرمنده از اينكه نمى توانم كارى براى آن ها انجام بدهم. فقط مقاومت مى كرديم بلكه روزنه اميدى باز شود. روز ميلاد آقا امام محمدباقر (ع) بود و بچه هاى مان يكى يكى با لب تشنه پرپر مى شدند. 🌸تيربارهاى مان مهمات نداشت. هر نفر كم تر از يك خشاب تير كلاش داشت. من هم كه شب قبل به جاى سراميك هاى ضدگلوله، هشت تا خشاب اضافه برداشته و تو جيب جليقه ام گذاشته بودم؛ جمعاً ١٣ خشاب داشتم كه حدود هشت تايش را زده بودم و پنج تاى باقى مانده را مى خواستم به حاج حسين و سيد برسانم. ادامه دارد ... صفحه ٢١ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش هجدهم 🌸جى پى اس دست سيدابراهيم بود. نقشه را باز كردم. اما نتوانستم مسير را پيدا كنم و حدود يك كيلومتر راه را اشتباه رفتيم. بعد از حدود بيست دقيقه سيد پشت بى سيم نهيب زد "كجاااايى؟! پس چرا نمياى؟" گفتم "سيدجان ما بايد تا الان به شما مى رسيديم ولى فكر كنم موردمون تو زرد از كار دراومده و به جاده خاكى زديم." سيد گفت "يا فاطمه زهرا (س)!" اين تكه كلامش براى مواقعى كه خيلى هول مى كرد. 🌸فشنگ رسام داشتيم ولى توى آن شرايط امكان استفاده و علامت دادن نبود. سيد گفت "از جاتون تكون نخوريد. ممكنه بدتر بشه و بريد تو دل دشمن." دونفر را فرستاد تا ما را پيدا كنند. بعد از حدود نيم ساعت همديگر را پيدا كرديم و به مسيرمان ادامه داديم. حدود نيم ساعت به اذان صبح بود. رسيديم به يك جاده كه از آن صداى چندتا ماشين و موتور مى آمد. يك عده از بچه ها را مأمور كرديم تا روى جاده كمين بزنند. ما هم همراه حاج حسين، سيدابراهيم و بقيه رسيديم به يك خانه كه صداى تك تيراندازى از آن مى آمد. به سمت آتش دهانه سلاح ها شليك كرديم. دوتا از بچه ها مجروح شدند. يك موتور و يك ماشين از دشمن را به گلوله بستيم. خلاصه خانه اى را كه قرار شد محل استقرار و فرماندهى مان بشود؛ پاكسازى كرديم. چهار نفر مرد مسلح، يك زن و چند بچه توى خانه بودند. 🌸به دستور حاج حسين بادپا اسرا را در يك اتاق قرار داديم. چند نفر گفتند بايد زن ها را از مردها جدا كنيم. حاجى مخالفت كرد و گفت "با اسرا همون برخوردى رو بكنيد كه دوست داريد با شما بكنن." استدلالش هم منطقى بود مى گفت "اگه جداشون كنيد، هزارتا فكر مى كنن و ممكنه برامون مشكل درست كنن، ولى وقتى با هم باشن، كارى انجام نمى دن." ادامه دارد ... صفحه ١٨ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
فرزندی مثل مصطفی
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه  19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام  در بیم
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيست و دوم 🌸از بچه ها خداحافظى كردم. بچه ها گفتند نرو. مى گفتند تك تيراندازهاى دشمن شما را مى زنند. توجهى نكردم و با سرعت به سمت سيد و حاجى دويدم. در فاصله حدود سيصد مترى، در حدفاصل صد متر اول با توجه به اينكه جاده توى خط القعر قرار داشت و از ديد و تير دشمن در امان بود، خطرى متوجهم نشد. 🌸از خط القعر كه گودترين محل آن منطقه بود درآمدم و در مسير و ديد دشمن قرار گرفتم. آنجا تازه فهميدم در چه مخمصه اى گير افتاده ام. از چند جهت تير مى آمد. به قدرى آتش شديد بود كه هر لحظه منتظر اين بودم با گلوله اى روى زمين بيافتم. به قدرى گلوله دور و اطرافم روى زمين مى نشست كه خاك هايش به سر و صورتم مى پاشيد. احساس مى كردم نامردها هر چه مهمات دارند، مى خواهند روى سر من خالى كنند. 🌸در همان حالت اشهدم را با صداى بلند مى خواندم، به وضوح صداى گلوله ها را كه از مقابل صورتم رد مى شدند، مى شنيدم. خدا مى داند حس مى كردم تغيير مسير گلوله ها از مقابل صورتم اتفاقى نيست. آنجا بود كه متوجه شدم رفتنى نيستم. ادامه دارد ... صفحه ٢٢ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح @meslemostafaa🕊
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيست و دوم 🌸از بچه ها خداحافظى كردم. بچه ها گفتند نرو. مى گفتند تك تيراندازهاى دشمن شما را مى زنند. توجهى نكردم و با سرعت به سمت سيد و حاجى دويدم. در فاصله حدود سيصد مترى، در حدفاصل صد متر اول با توجه به اينكه جاده توى خط القعر قرار داشت و از ديد و تير دشمن در امان بود، خطرى متوجهم نشد. 🌸از خط القعر كه گودترين محل آن منطقه بود درآمدم و در مسير و ديد دشمن قرار گرفتم. آنجا تازه فهميدم در چه مخمصه اى گير افتاده ام. از چند جهت تير مى آمد. به قدرى آتش شديد بود كه هر لحظه منتظر اين بودم با گلوله اى روى زمين بيافتم. به قدرى گلوله دور و اطرافم روى زمين مى نشست كه خاك هايش به سر و صورتم مى پاشيد. احساس مى كردم نامردها هر چه مهمات دارند، مى خواهند روى سر من خالى كنند. 🌸در همان حالت اشهدم را با صداى بلند مى خواندم، به وضوح صداى گلوله ها را كه از مقابل صورتم رد مى شدند، مى شنيدم. خدا مى داند حس مى كردم تغيير مسير گلوله ها از مقابل صورتم اتفاقى نيست. آنجا بود كه متوجه شدم رفتنى نيستم. ادامه دارد ... صفحه ٢٢ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح @meslemostafaa🕊
شهيد مدافع حرم (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷 "شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و پنجم" ... 🌸چاره اى جز شكستن محاصره نداشتيم. پشت بى سيم اعلام كردم "هر كسى كه صداى من رو مى شنوه فوراً خودش رو به ما برسونه تا از قسمت پشتى حلقه محاصره رو بشكنيم و عقب نشينى كنيم." 🌸از سه طرف در محاصره كامل بوديم. در قسمت پشت، دشمن در فاصله دورى با ما قرار داشت. در آن شرايط سخت كه تشنگى، خستگى و بى مهماتى كلافه مان كرده بود، ديگر جاى ايستادن نبود. 🌸بايد هر طورى كه بود از محاصره خارج مى شديم. بچه ها خودشان را رساندند و با آتش پراكنده و پوشش حركت كرديم. دشمن هم كه حسابى روحيه گرفته و تعدادى از بچه ها را هم اسير كرده بود، به سمت مان تيراندازى مى كرد. بالاخره با هر تلاشى بود، به لطف خدا خودمان را از معركه نجات داديم. ادامه دارد ... صفحه ٢٥ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
شهيد مدافع حرم (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷 "شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و ششم" ... 🔻هميشه يكى از چيزهايى كه خاطرات سيد را برايم يادآورى مى كند، صداى اذان است. 🔸هر جا كه بوديم، توى جاده يا مقر يا هر جاى ديگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد كنار و مى گفت "حيفه نماز اول وقت مون از دست بره." 🔺بعد هم چفيه اش را پهن مى كرد و مى ايستاد به نماز. ادامه دارد ... صفحه ٢٦ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
4_5929064840160084670.mp3
زمان: حجم: 5.15M
📢 مصاحبه با همسرشهید همیشه سخت ترین لحظات برام لحظه رفتنشون بود خودم رو به خواب میزدم که لحظه رفتنشون رو نبینم https://eitaa.com/meslemostafaa
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🕊 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/meslemostafaa
❖⚘◎«««﷽»»»◎⚘❖   ❖ بنــــ﷽ــام خـــــدا ❖             ✍🏻ختم  💞با توکل به نام اعظمت یا رحمان یا رحیم💞 امام‌صادق (ع) ▩☜هر جوان مؤمنى كه در جوانى قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خونش مى آميزد و خداوند عزّوجلّ او را با فرشتگان بزرگوار و نيك قرار مى دهد و قرآن نگهبان او در روز قيامت، خواهد بود💚 هدیه به 🌤  آقا امام زمان عج شهید بزرگوار 🕊 ❖◎❖༻﷽༺❖◎❖ ﷽⚘جزء1☜ ﷽⚘جزء2☜ ﷽⚘جزء3. ﷽⚘جزء4☜ ﷽⚘جزء5☜ ﷽⚘جزء6☜ ﷽⚘جزء7☜ ﷽⚘جزء8☜ ﷽⚘جزء9☜ ﷽⚘جزء10☜ ❖◎❖༻﷽༺❖◎❖ ﷽⚘جزء11☜ ﷽⚘جزء12☜ ﷽⚘جزء13☜ ﷽⚘جزء14☜ ﷽⚘جزء15☜ ﷽⚘جزء16☜ ﷽⚘جزء17☜ ﷽⚘جزء18☜ ﷽⚘جزء19☜ ﷽⚘جزء20☜ ❖◎❖༻﷽༺❖◎❖ ﷽⚘جزء21☜ ﷽⚘جزء22☜ ﷽⚘جزء23☜ ﷽⚘جزء24☜ ﷽⚘جزء25☜ ﷽⚘جزء26☜ ﷽⚘جزء27☜ ﷽⚘جزء28☜ ﷽⚘جزء29☜ ﷽⚘جزء30☜ ❖◎❖༺❖◎❖ از همه ی عزیزانی که در دوره  ختم قرآن  شرکت میکنند کمال تشکر و قدر دانی را داریم . اجر همگی با  سلام الله  ان شاءالله 🤲 ✅ به آیدی خادم کانال اطلاع بدین👇 @ebrahim36 ┈┈•❃•┈┈•♥️•┈┈•❃•┈┈ ⤷𝐉𝐨𝐢𝐧:◖ https://rubika.ir/meslemostafaa
49.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز تولد شهید والامقام برادر شهیدم ✨ مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی تقدیم می‌کند 🌱🤚 گزارشی از روز 🕊🌷 ممنونم از خادمین که همکاری کردن برا تولد شهید وخانواده محترم شهید🌺🌸 مخصوصا مادر عزیز و بزرگوار شهید ❤️🌷 https://eitaa.com/meslemostafaa https://eitaa.com/sadrzadeh1