eitaa logo
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
93 دنبال‌کننده
1هزار عکس
476 ویدیو
3 فایل
سلام دوستان کپی از کانال شهید محمد هادی ذوالفقاری آزاد نیست✨🌈 لینک ناشناسی👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17005115188840
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 نائب زیاره همه عزیزان هستم
هدایت شده از هکر قلب......🖤!)
کم شدیمممم زیادمون کنین
بھ‌نامِ‌الهه‌؏شق♥️🌱 تمام‌عمࢪ‌خندیدم! بہ‌این‌عاشق‌بہ‌آن‌عاشق.. چنان‌عشقے‌سࢪم‌آمـ‌د‌ڪہ‌من‌دیگࢪ نمیخندم:)) اگه از این شعرای قشنگ باز میخوای عضو کانال زیر بشو امیدوارم دعوت منو بپذیری رفیق منتظرم☺😉 @nabz_ehsass درخدمتیم
کد .💚 تافرداشب ساعت۲۱ مهلت دارید عکستونو سین بزنید به نفرات اول تا سوم که بیشترین رای رو بیارند جوایزی که در فیلم سنجاق شده اهدا میشود⚡️ ⸤ Eitaa.com/komeil3
جایگاه زن والاست:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ࢪفتــہ سـࢪداࢪ نفـس تــازه ڪند، بــࢪگـࢪدد!⚡️ ³ ࢪوز تـــا آســمانـے‌ ات..
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
#حاج_قاسم 🌷 ࢪفتــہ سـࢪداࢪ نفـس تــازه ڪند، بــࢪگـࢪدد!⚡️ ³ ࢪوز تـــا آســمانـے‌ ات..
بخشی از وصیت‌نامه حاج قاسم سلیمانی عزیز خطاب به علما و مراجع معظم: این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است، این بار اگر [دشمنان] مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی‌نمی‌ماند؛ راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی فقیه است.
مهم کنار هم واستادن تو سختیاس، واگرنه تو خوشی و لذت کنار هم موندن رو همه بلدن...💚🌱
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
برو! برو به مردم بگو امامم زمانتان مظلوم و غریب است...!😔🍃💔 حتما ببینید!!! #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #ا
🌱حاج حسین یڪتا: خواهر من! برادر من! اگه امام زمان (عج) یه گوشه چشم نگاهت کنه، کارِت کاره، بارِت باره! بعدش تو فقط بشین کنار جوی، گذر ایام ببین... :) ♥ .
• طلبگـۍ جمالِ دنیاۍِ فانی‌ست !'❤️🕊
حتما آن‌ها را در خیابان‌و یا درکنار حوزه هایِ‌علمیه دیده‌اید ؛ طلبه‌ها پسرانی سر به زیر و دخترانی با عفت هستند . آن‌ها پدرانی‌با بصیرت‌وَمادرانی‌صَبورمی‌شوند دنیا به طلبه‌ها نیاز دارد. وُ روزی خواهد رسید که‌دنیا به ارزش‌واقعیِ طلبه‌ها پی ببرد ؛ آن روز نزدیک است .
رفقا بریم ادامه رمان
📌پسرک فلافل فروش قسمت پنجاه و چهارم همه از او تعريف می كردند. هر كس به نوعی او را الگوی خودش قرار داده بود. نماز شب ها و عبادت های هادی حال و هوای جبهه های نبرد رزمندگان ايران با صداميان بعثی را برای بقيه ی رزمندگان تداعی می كرد. هادی دوباره راهی مناطق عملياتی شد. ديگر او را كمتر می ديدم. چند بار هم تماس گرفتم كه جواب نداد. مدتی گذشت و من با چند تن از دوستان برای زيارت راهی ايران و شهر قم شديم. يادم هست توی قم بودم كه يكی از دوستانم گفت: خبر داری رفيقت، همون هادی كه با ما می آمد كربلا شهيد شده❓ گفتم: چی ميگی؟ سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمی جست وجو متوجه شدم كه هادی به آنچه لایقش بود رسيد. 🗣راوی محمدحسین طاهری(دوست شهید) 🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش پنجاه و پنجم ايام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسيم می شود. حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است. زمانی تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد. كار برايش مهيا شد، بعد از مدتی كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار برای مردم و به نيت رضای پروردگار بود. هادی كم كم به حضور در نجف و زندگی در كنار اميرالمؤمنين علی بسيار وابسته شد. وقتی به ايران بر می گشت،نمی توانست تهران را تحمل كند. انگار گمگشته ای داشت كه می خواست سريع به او برسد. ديگر در تهران مثل يك غريبه بود. حتي حضور در مسجد و بين بچه ها و رفقای قديمی او را سير نمی كرد. اين وابستگی را وقتی بيشتر حس كردم كه می گفت: حتی وقتی به كربلامی روم و از حضور در آنجا لذت می برم، دلم برای نجف تنگ می شود. می خواهم زودتر به كنار مولااميرالمؤمنين برگردم. اين را از مطالعاتی كه داشت می توانستم بفهمم. هادی در ابتدا برای خواندن كتاب های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آداب الطالب آقای مجتهدی را می خواند و... 🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش پنجاه و ششم رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت. با مطالعه ي آثار و زندگی اين اشخاص، روزب هروز حالت معنوی اوتغيير می كرد. من ديده بودم كه رفاقت های هادی كم شده بود❗ بر خلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم حرف شده بود. معاشرت او با بسیاری از دوستان در حد يك سلام و عليك شده بود. به مسجد هندی ها علاقه داشت. نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله حكيم و به حالتی عارفانه برقرار بود. برای همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز می خواند. خلوت های عارفانه داشت. نماز شب و برخی اذكار و ادعيه را هيچ گاه ترك نمی كرد. اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميری ارادت خاصی پيدا كرده بود. كتاب خاطرات ايشان را می خواند و به دستورات اخلاقی اين مرد بزرگ عمل می كرد. يادم هست كه می گفت: آيت الله كشميری عجيب به نجف وابسته بود. زمانی كه ايشان در ايران بستری بودميگفت مرا به نجف ببريد بيماری من خوب می شود. هادی اين جمالات را می خواند و ميج گفت: من هم خيلی به اينجاوابسته شده ام نجف همه ی وجود ما را گرفته است، هيچ مكانی جای نجف را برای من نمی گيرد. اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام می رفت. نميدانم در اين يك ساعت چه می كرد اما هر چه بود حال عجيب معنوی برای او ايجاد می كرد. اين را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آيت الله كشميری و آقا سيدعلی قاضی فراگرفته بود. 🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش پنجاه و هفتم هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود. برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت. اما مسير عرفانی زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم می شود. مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته اند، مسير من الخلق الی الحق و ... به خوبی طی نمود. هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل می كرد، نيمی از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود. در ابتدا برای انجام كار حقوق می گرفت، اما بعدها كارش را فقط برای رضای خدا انجام می داد. شهريه نمی گرفت برای كاری كه انجام می داد مزد نمی گرفت. حتی اگر كسی می خواست به او مزد بدهدناراحت می شد. منزل بسياری از طلبه ها و برخی مساجد نجف را لوله كشی كرد اما مزد نگرفت! توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت. يك بار به هادی گفتم: تو كه شهريه نمی گيری برای كار هم پول نمی گيری پس هزينه های خودت را چطور تأمين ميكنی؟ 🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش هادی گفت: بايد براي خدا كاركرد، خدا خودش هوای ما را دارد. گفتم: اين درست، اما ... يادم هست آن روز منزل يكی از دوستانش بوديم. هادی بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زیادی را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: هر طور صلاح ميدانی مصرف كن❗ به نوعی غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالی ندارد. خانه ای وسيع و قديمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند. او در يکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت. بيشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. او از صاحب خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهيدستی که پولی ندارند را به آن خانه بياورد و در آنجا به آنها اسکان دهد. برای زائران غذا درست می کرد. دربيشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائری هم نبود، به تهيدستان اطراف خانه سکونت می داد و در هيچ حالی از کمک دادن دريغ نمی کرد. آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسی جرئت نمی کرد در آن زندگی کند. بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی ديگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بيايد‼ اربعين که نزديک می شد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان مي داد و خودش يک گوشه می خوابيد. گاهی پتوی خودش را هم به آنها می بخشيد. او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشی بخوابد. 🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش يک بار مريض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد 📌اما اتاق را که گرم بود در اختيارزائران راهپیمایی اربعين قرار داد. او در اين مدت با پيرمرد نابينایی آشنا شده بود و کمک های زیادی به او کرده بود. حتی آن پيرمرد نابينا را برای زيارت به کربلا هم برده بود. هادی زمانی كه مشغول كارهای عرفاني و ذكر و خلوت شده بود، كمتر با ديگران حرف می زد. اين هم از توصيه های بزرگان است كه انسان در ابتدای راه سكوت را بر هر كاری مقدم بدارد. هادی می دانست بسياري ازمعاشرت ها تأثير منفی در رشد معنوی انسان دارد. لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سلام و عليك پايين آورده بود. اين اواخر بسيار كتوم شده بود.يعنی خيلی از مسائل معنوی راپنهان می كرد. از طرفی تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت می كشيد. هر زائری كه به نجف می آمد، به خانه ی خودش می برد و ازآنهاپذيرایی می كرد. هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبی است. اين سال آخر روزه داری وديگرمراقبت های معنوی را بيشتر كرده بود. تا اينكه ماجرای مبارزه با داعش پيش آمد، هادی آنجا بود كه از خلوت معنوی خود بيرون آمد. او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود شجاعتش را هم قبلا اثبات كرد. حالا هم ميدان مبارزه ايجاد شده بود. 🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش از بالاترين ویژگی های آقا هادی كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طی كند طهارت درونی او بود. بر خلاف بسياري از انسانها كه ظاهر و باطن يكسانی ندارند هادی بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاکی بود. حرفش را می زد و اگر اشكالی در كار خودش می ديد، سعی در برطرف نمودن آن داشت. يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد ودر حوزه ی كاشف الغطا نجف مشغول تحصيل شد. بعد از مدتی كار پيدا كرد و ديگر ازشهريه استفاده نكرد. آن اوايل به هادی گفتم: نمی خواي زن بگيری❓ می خنديد و مي گفت: نه، فعلابايد به درس و بحث برسم. سال بعد وقتی درباره ی زن وزندگی با او صحبت می كردم، احساس كردم بدش نمی آيد كه زن بگيرد. چند نفر از طلبه های هم مباحثه باهادی متأهل شده بودند و ظاهراًدرهادی تأثير گذاشته بودند. يك بار سر شوخی را باز كرد و بعد هم گفت: اگر يه وقت مورد خوبی برای من پيدا كردی، من حرفی برای ازدواج ندارم. از اين صحبت چند روزی گذشت.يك بار به ديدنم آمد و گفت: می خواهم برای پياده روی اربعين به بصره بروم و مسير طولانی بصره تا كربلا را با پای پياده طی كنم. 🗣راوی:سید روح الله میرصانع 🔰 ادامه دارد ...🔰