انقد که شاهد فحش خوردناشون بودیم ..
انقد که شاهد مظلومیتشون بودیم ..
بهمون ثابت شده داریم با چه آدمایی زندگی میکنیم :)
اونجا که از هر ناکسی فحش خوردن و سکوت کردن ..
فقط اونجا که
داشتن به مردم نذری میدادن ..
دیدم یه نفر سهمشو گرف
بعد زیر لبش گفت ..
همین طلبه ها مال مردمو میخورن ..
آتیش گرفتم !
انصافه ؟!
رفقا خبر دارید که سه تا از روحانیون در حرم مطهر امام رضا زدند و یکش به شهادت رسیدند
واقعا از امام رضا خجالت نکشیدند یا در گلستان دو طلبه را کشتند یا پارسال گوش یکی از روحانیون را بریدند فکر کنم قم بود و....
یه وهابی کثیف جون یه روحانی با سوادمون گرفت .
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
#نشرحداکثری ... به کدامین گناه کشته شد...؟
دوباره رمضان...
دوباره خون مظلوم...
قصه همان قصه است، انگار کینه و بغضی که از علی (ع) دارند تمامی ندارد، هنوز بعد از هزار سال ابن ملجمهای مسلماننما وضو میگیرند و قصد غربت میکنند تا خون شیعه علی (ع)را بریزند آن هم با زبان #روزه و در حریم امن علی ابن موسی (ع)....
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
پدر مهربانم رمضان عجیب عطر شما را دارد، سحرها به شوق دعا برای شما بیدار میشوم. و مغرب که می رسد،
کجایی آقا جانم ، می بینی آقا، دارن سربازات میکشن آقا...:)🚶♂
📌پسرک فلافل فروش
قسمت دوم
همین طور که با تعجب نگاهش میکردم ادامه داد...
خواستم بگویم همینطور که این شهید عاشق گمنامی بوده شماهم سعی کنید که....
حرفش را تا اخر خواندم از این دقت نظراوخیلی خوشم آمد.
این برخورد اول سرآغاز اشنایی من و هادی ذوالفقاری شد .
بعد از آن بارها از او برای برگزاری یادواره شهدا خصوصا شهید ابراهیم هادی کمک گرفتیم.
اوجوانی فعال ، کاری ، پرتلاش اما بدون ادعا بود. هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود.
ایده های خوبی در کارفرهنگی داشت اما دوست داشت گمنام باشد دلش نمیخواست مطرح شود.
مدتی با چاپخانه های اطراف میدان بهارستان همکاری میکرد . پوسترها و برچسب های شهدارا چاپ میکردزیر بیشتر این پوسترها به توصیه ی او نوشته بودند :
جبهه ی فرهنگی علیه تهاجم فرهنگی-گمنام
🔰 ادامه دارد... 🔰
سلام.حقیقتا بنده متحول نشدم.فقط به اصلم برگشتم چون قبلش حجاب داشتم و نماز میخواندم تا هجده سالگی...سیر افول من برداشتن حجابم دوسالو خورده طول کشید که من حجاب برداشتم خودمو غرق کرده بودم تو دنیا...حرف های هیچکسو نمیشنیدم...انقدر از طریق دوستام حرام خورده بودم که نمیفهمیدم بقیه اصلا چی میگن...حقیقتا همه چی از یه دوست داشتن پوچ یه پسر شروع شد..به خاطر اون از همه چی گذشتم..دینم حجابم خدام!!! و اینکه من رو ول کرد..خواهرایی که درگیر این روابط هستن...ازتون خواهش میکنم تا دیر نشده تمومش کنید بیاید بیرون من الان حسرت تمام روزهایی که بخاطر اینکه باهام سرد شده بود و من از زندگی لذت نمیبردم روی دلم هست..غذا نمیخوردم..فکرو ذکرم اون شده بود...فکر میکردم من کاری کردم که رهایم کرده یا دوستم ندارد...حتی بهش التماس هم کردم..همه چیزم را زیر پا گذاشتم برای یک رابطه شیطانی تا صبح با اون چت میکردم و نمازم غذا میشد حوصله نماز نداشتم..وقتی باهام سرد بودبه خدا میگفتم ظالم...با اینکه بعدش درست شدم و فهمیدم اون اصلا ادم نبود..ولی خب حجابم برنگشت دیگر مثل قبل نشدم...حتی نمازم نمیخوندم خانواده امو گول میزدم مثلا میرقتم تو اتاق که نماز بخوانم جلوی مادرم ادای نماز درمی اوردم(همینقدر مضحک)..سرمو مدام کرده بودم تو گوشی توی گروه های مجازی دنبال مطرح کردن خودم بودم...فکر میکردم با فحش دادنو شوخی رکیک کردن با نامحرم انسان بزرگی میشوم رفتارم مثل پسر ها بود به خودم افتخار میکردم که پسرانه رفتار میکنم..توی خیابان صدایم بلند بود حیایم به کل از بین رفته بود...تو خیابون بسیاد زننده رفتار میکردم...خیلی بد شده بودم..سر مادرم داد میزدم...جیغ میزدمو صدام هفت خونه اونور ترم برمیداشت لج کرده بودم نمیخواستم بپذیرم یک به دو نرسیده صدایم بالا میرفت..خودم هم میدانستم دارم اشتباه میکنم..ولی میگفتم ولش کن هنوز وقت برگشتن دارم..تبدیل به یک منافق دور رو شده بودم..موقعی که میخواستم به محل برای تحصیلو کار برومکاملا
انشاالله موفق باشید
#ناشناسی