eitaa logo
ورید؛ سبز‌ِمن.🇵🇸
421 دنبال‌کننده
159 عکس
23 ویدیو
0 فایل
مُعانقھِ ؛ اینجا ؟! کاتالوگِ‌هرآنچه‌از‌دل‌برآید. #میم‌‌صآد " مُحب‌الحُسین ؛ المُذنُب‌ُالَذی‌سَتَرْتَه :) . - یِ‌صلوات‌بفرس‌مومن‌.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
از پیام‌های تبریك سِند تو آل شده، فراری‌م. شعر کپی شده حافظ از اولین سایت گوگل، ایموجی قلب وسط پیام برای همه، ویرگول تکون نخورده‌یِ پیام تبریك سال قبل، پیام فورواردی گروه خانوادگی واتساپ، از اینا فراری‌م... اشکال نداره اگه کوتاهه، اگه ساده و بی‌مغالطه‌س. همین که بدونم چند دقیقه تو پیویم "Is typing" بودی، برام تبریکـه. عیدیـه. مهربونیـه. من دلبسته به همین جزئیات کوچیکم. یادت نره اینو.
هدایت شده از  " 𝘔𝘺 𝘱𝘭𝘢𝘺 𝘭𝘪𝘴𝘵 "
_
در نبودنِ تو نشمردم این‌که چند روز گذشت دل‌تنگ شدم و تمامیِ شب‌ها در انتظارِ تو ماندم نامِ تو را صدا زدم گفتم که می‌شنوی اما نشنیدی سایه‌ات بر سرِ تمامیِ کوچه‌ها افتاد با تپشی در قلب‌ام شروع به دویدن کردم تو اما نبودی... نبودن‌ات چنان دشوار بود که مپرس! قلب‌ام میلِ گریه کردن داشت من اما سکوت کردم...
هدایت شده از فراریِ‌مسلَح‌به‌قَلَم
اون منِ بچگی که آرزو میکرد بزرگ شه الان به غلط کردن افتاده
می‌روی با فرقِ خونین پیشِ بازوی کبود؛
معنی دعایِ جوشن کبیر بدجور روح آدمو جلا می‌ده.
احضنوا ببعض.
ولی کاش بشه فردا ببینمش:))
ولی من قشنگترین حرفارو ، زیبا ترین حس هارو ، بهترین آرامشو ، از آدمی گرفتم که کیلومتر ها ازم دوره؛ و دور بودنش تلخ ترین چیزیه که میتونه بین ما دوتا باشه .
از کنارت می‌روم، مرگ دلم یعنی همین. عاشقت باشم ولی رفتن صلاحِ ما شود.
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
من خیلی دلم میخواد مأموریت تورو اینجوری بنویسم که: "در آخرین روز گرم اردیبهشت ماه، سید ابراهیم رئیسی دیداری خصوصی با مأمورین و مسئولین و محکومین رده‌ی اول داشت، آن هم نه حضوری، از پشت میز ریاست جمهوری. و عید را نیز از پشت همان تریبون به ملت شریف ایران تبریک گفت." ولی اون چیزی که منو اذیتم می‌کنه، اینه که تو توی این تاریخ دیدار نداشتی، نه با مامورین، نه با مسئولین، نه با محکومین. این که پشت میز ریاست جمهوری نبودی. این که امروز، یه روز گرم اردیبهشتی نبود. تو حتی عید رو هم تبریک نگفتی بهمون، به عادت سال‌های پیش، نوتیف پیامک وزارت ارتباطاتت نیومد روی گوشی‌های چند اینچی‌مون. و حقیقت قضیه اینه که باید اینجوری بنویسم: آخرین روز اردیبهشت ماه بود، اما به دلیل حضور در نقطه‌ی صفر مرزی، گرم نبود. سرد بود. مه بود. باران بود. جنگل‌های ورزقان بود. بدون تیم محافظتی بود. بی‌خبر بود. یک مأموریت برای افتتاح سد بود. جو هواشناسی خراب بود. راه‌های ارتباطی قطع بود. سیستم راداری بالگرد مختل بود. دل خیل عظیمی از بدخواهانِ داخلی کشورش شاد بود. دشمن امیدوار و در حال زخم زبان زدن بود. اما؛ خبری از صحت و سلامتیِ او نبود... کاش فعل اخرمم به بود ختم میشد، ولی نبود. نه ختم شدن فعلِ من، و نه خبري از تو. تنها چیزی که امشب می‌تونم براش فعل بودن رو صرف کنم، اینه که: امشب او خادمي تنها، در زیر باران، برای خدمت به همین مردم بود...
یادتون نره برای مام دعا کنین.. :)
آ خدا :))
هیچ‌کس : من و اون وقتی فقط دو دقیقه چشم بقیه بچهارو دور می‌بینیم و دفتر خالی میشه 😔💘
هدایت شده از خانوم‌میم‌زِ‌د .
عراق پناهنده میگیره ؟
عمو مواظب چشمات باش :)
ولی امشب نیاز داشتم برم دانشگاه تهران.
ا تولد قمریم :>
خستم.
خیلی زیاد.
هدایت شده از قَطعھِ‌بهشت | ﻨَﺞْ‌لاء
بچها برای اینکه گره از کارم باز بشه و بتونم فردا موفق شم تو یکاری می‌شه برام نفری سه تا الهی به رقیه بگین و یه صلوات بفرستین؟ :)))) دمتون گرم....