تنها راه تحمل هستی این است که در ادبیات غرق شوی، همچنان که در عیشی مُدام.
بیرون پراکنی درونییاتم!
عرق از آخرین موی پشت سرم چکه میکند و سر میخورد وسط کمرم. پشتم به خارش میافتد و میسوزد. خستهام. از صبح توی خیابانهای تهران و سرکله زدن با ترافیک، پشت چشمانم را سنگین کرده است. آمدم اینجا سر گذاشتم روی بالشتک ادبیات. لبخند کشداری نشست روی لبم. رمق برگشت به تنم. خاصیت ادبیات همین است؛
مرهم است برای درد و رنج و غم و خستگی ...
بیرون پراکنی درونییاتم!
عرق از آخرین موی پشت سرم چکه میکند و سر میخورد وسط کمرم. پشتم به خارش میافتد و میسوزد. خستهام.
-
نمیدونم شرکت زمزم چه مایع سیال گازداری ریخته توی این بطری شیشهای که هیچ بنی بشری نتونسته رو دستش بیاره؛
*پ.ن؛
روش با خط قرمز باید بنویسند اعتیاد آور.
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
روزگار غریب. .mp3
23.88M
این قطعه رو باید با گوش ِ وجود شنید و کلمه به کلمشو در آغوش کشید و با چشمای بسته همراهش خوند . .
بیرون پراکنی درونییاتم!
این قطعه رو باید با گوش ِ وجود شنید و کلمه به کلمشو در آغوش کشید و با چشمای بسته همراهش خوند . .
من کجام؟!
چشمم را میبندم.
فــ راقت چکه میکند در چشمانم.
میروم در روزگار غریبی که توی نبودنت گذشت. آه سوزان رفتند به آتش میکشد درونم را . . .
و از اینجا 5:13 ، نازنین! . . .
قلبم ریش ریش میشود و با هر تن صدایی که بالا و پایین میشود، رد خیسی هم از کنار چشمم سر میخورد روی گونهام؛
و آنچه که میماند چیست؟!
من هستم در این شبانگاه یا که یک جان دلتنگی . . .
و من تو را نهان میکنم در کنج خانهی قلبم،
که از تو فقط،
عشقت با من مانده است . . .
#شطحیات
بیرون پراکنی درونییاتم!
من کجام؟! چشمم را میبندم. فــ راقت چکه میکند در چشمانم. میروم در روزگار غریبی که توی نبودنت گ
دهخدا در شرح «#شطحیات» گفته است:
- کلماتی که در وقت مستی و ذوق از بعضی صادر می شود.
صبح اومدم محل آزمون کنکور. پدر و مادرهایی رو دیدم که حصیر پهن کرده بودند زیر سایهای و یک فلاکس چایی کنارشون، منتظر بچههاشون بودند ...
مادری رو هم دیدم که حصیر نداشت. یک کارتن رو زیر اندازش کرده بود و رو به قبله قرآن به دست دعا میکرد؛
حقیقتا رقیق شدم :)))