فرسته شماره ۱ (۹ فرسته)
درنگی بر نوشتار جناب آقای مسائلی با عنوان:
"نقدی بر تفکر عزاداری برای تسلی خاطر حضرت زهرا(س)"
لینک مطلب ایشان:
https://t.me/azadpajooh/650
جناب آقای مسائلی در این نوشتار با تضعیف سندی و متنی تنها چند روایت معدود و در واقع با یک استقرای ناقص و بدون در نظر گرفتن آراء مخالف، یک نتیجهگیری کلی کرده و با بی پروایی گفتهاند:
"نسبت دادن عزاداری به ارواح ائمه و حضرت زهرا(ع) برای تحریک احساسات عوامانه ماست و عزاداری آنها در برزخ معنایی ندارد. چون تمام غصههای دنیوی از آنها برداشته شده و آنها شادمان به استقبال هم رفتهاند. و این معنا مطابق نص آیه ۱۷۰ آلعمران است."
قبل از شروع به بحث جای این پرسش است که مخاطبِ جناب آقای مسائلی در این نوشتار چه کسانی هستند؟
عموم مردم یا حوزه علمیه و متخصصان؟
هدف این نوشتار نقد متخصصان مسائل دینی است یا تحت تأثير قرار دادن افکار عمومی؟
چه کسانی با ترویج این روایات و مضامین در پی "تحریک احساسات عوامانه" هستند؟ مردم معمولی عزادار یا بدنهی علمی حوزهی علمیه؟!(مراد بزرگان حوزه هست نه مطلق منبریها و عمامه به سرها)
ظاهر کلام ایشان با توجه به بحث سندی و دلالیشان نشان میدهد که روی سخن ایشان با متخصصان است اما همین ابتدا باید گفت نتیجهگیری ایشان با نوع عملکرد متخصصان حوزهی دین متفاوت است؛ چرا که بزرگان حوزه، بارها این روایات و مضامین را یا خود برای مردم خواندهاند¹ یا این مضامین را به نظم درآوردهاند² یا در جلسات روضه در محضرشان بارها این نوع روایات و اشعار با همین مضمون خوانده شده و نه تنها نهیی از سوی آنان در مورد خواندن این مضامین به روضهخوان گزارش نشده است بلکه آن بزرگواران نیز همراه مردم با این اشعار گریه کردهاند.³
اینها همه خود نشانگر این است که سنگربانان علمی تشیع، این امور را مصداق افراط یا غلو یا انحراف در عزاداری نمیدانند.
متأسفانه نویسندهی محترم با چند صغری و کبرای سطحی و محلّ مناقشهی جدّی، این چنین با عبارتی منافی ادب نسبت به بزرگان تشیع و رهروان آنها در طول تاریخ تاخته و رویکرد آنان در عزاداری را تحریک احساسات عوامانه و مصداق غلو و انحراف قلمداد کرده است.
----------------------------------------------
۱. تنها به عنوان نمونه رک: سخنرانی آیت الله العظمی وحید خراسانی در تاریخ ۳ دی ۱۳۸۷ در مسجد اعظم ؛ بیانات در دیدار نخبگان اردبیل، ۵ مرداد ۷۹ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8819
(فیلم از شعرخوانی رهبر انقلاب با همین مضامین در ادامه خواهد آمد.)
۲. به عنوان نمونه از شعرای متقدم شیعه جناب شريف رضي در ابیاتی استغاثهی نوامیس اهلبیت را به پیغمبر به نظم درآورده(دیوان الرضي، ١/٩٥) و از ميان متأخران میتوان به ابیات فقیه، اصولی و فیلسوف شهیر مرحوم شیخ محمد حسین غروی اصفهانی که در مصیبت قاسم ابن الحسن به گریه و مصیبت و غم پیغمبر و امیر المؤمنین و امام حسن علیهمالسلام تصریح میکند، اشاره کرد:
بَكى عَلى مُهجَته الرسولُ
ناحَت على بَهجتِها البتولُ
بكاه جدُّه الوصيُّ المرتضى
مُذ فَتَّ في ساعده حكم القضا
وحقّ أن يبكى أبوه المجتبى
دَماً فإنَّ نورَ عينه خَبا
وكيف لا يَبكي عَلى خَضابِه
مِن دَمِه وَهوَ عَلى شَبابِه
۳. اشعار با این مضامین که در طول تاریخ توسط علمای شیعه سروده شده یا در محضرشان خوانده شده به زبانهای عربی، فارسی، ترکی و ... به قدری است که احصای آن خود یک موضوع تحقیق مفصل است؛ شاید این مباحثه مطلعی برای جمع آوری آن باشد. در ادامه هم به مناسبت به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
به عنوان نمونه این ابیات با همین مضامین مورد بحث محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شده:
هشتم ماه محرم دل زهرا خون شد
دم به دم محنت اولاد علی افزون شد
لشگر کوفه دل فاطمه را بشکستند
راه دریا به روی عترت طه بستند
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=34593
زهراست دنبال سرش هرجا حسین است
پایین نیزه فاطمه بالا حسین است
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=35851
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۲
ایشان سپس در مقام تضعیف روایات میگویند:
"...این روایات،علاوه بر ضعف سندی، از جهت متن نیز بسیار موهن و سست هستند. متأسفانه تعدادی از این روایات در کتاب کاملالزیارت نقل شدهاند،اما در سند همگی این روایات فردی به نام «عبدالله بن عبدالرحمن اصم»وجود دارد که یکی از معروفترین غالیان شهره بصره است و رجالیون شیعه همچون نجاشی، به غلو و نامعتبر بودن روایات وی تصریح کردهاند."
اوّلا: همانطور که گذشت جملات نویسنده موهِم اینست که ایشان تمام روایات دالّ بر اندوه انبیا و اولیا در سرای دیگر را بررسی کرده که ظاهرا اینطور نیست.
ثانیا: عبارات ایشان موهِم اینست که گویی تمام صاحبنظران رجالی شیعه از متقدمان و متأخران، راوی مذکور را تضعیف کردهاند که اینگونه نیست.
ثالثا: اما در مورد روایات مد نظر ایشان باید توجه داشت که عبارت مرحوم نجاشی دالّ بر این است که ایشان کتاب را ندیده بلکه از کسی شنیده که کتاب تخلیط است پس جرح او توسط نجاشی اصطلاحا عن حسّ(با مشاهده و بررسی روایات راوی) نبوده است.
علاوه بر این همه، برخی صاحبنظران در حدیث و رجال امامیه همچون مرحوم مجلسی پدر¹ و مرحوم وحید بهبهانی² اجتهاد نجاشی مبنی بر تضعیف این راوی را نپذیرفتهاند.
نویسنده در ادامه با عبارتی عوامانه میگوید:
"با این همه روایات فراوانی از این غالی معروف که در زمینه زیارات کتابی داشته است،در کتاب کامل الزیارات آورده شده است"
اولا: کدام همه؟
ثانیا: مگر ضعف یک راوی نزد یک رجالی مستلزم این است که باید بقیه محدثان هم با آن رجالی هم نظر باشند یا از او تبعیت کنند؟
نویسنده گویا عظمت و وثاقت ابن قولویه را بالکل نادید میگیرد، باید توجه داشت همان جناب نجاشی که در مورد راوی مذکور چنین گفته در مورد ابن قولویه، چنین عبارات قابل توجهی را گفته است:
"هرچه که انسان از نیکی و وثاقت و فقه بدان موصوف شود، ابن قولویه فوق آن است و کتب خوب و ارزشمندی نگاشته است."
سپس كتاب الزيارات را از همین کتب حسان برمیشمارد.³
نکتهای که باید بدان توجه داشت این است که تنها راه شناخت ضعف یا وثاقت یک راوی یا یک روایت، صرف رجوع به چند کتاب رجالی نیست؛ چرا که شیوهی اخذ علمای متقدم امامیه در اخذ روایات قرینه محور بوده و نه صرفا راوی محور(رک:اعتبارسنجی احادیث شیعه،ص۸۶ تا ۱۰۱)
و به همین جهت است که برخی محققان معاصر در مورد این راوی، عظمت ابن قولویه را نادید نمیگیرند و میگویند:
"شايد آنچه ابن قولويه از اين متن(متن کتاب المزار)اقتباس کرده به نظر او آميخته با عقايد غاليان نبوده و به عقيدهاش او در واقع احاديث غلوآميز متن کتاب المزار را نقل نکرده است."(نوشتار دکتر حسن انصاری درباره این راوی)
همچنین ایشان گویا از مباحث مربوط به تعارض جرح و تعدیل در حدیث فریقین اطلاعی ندارد؛چه بسیار راویانی که در کتب جرح و تعدیل سنی و شیعه توسط گروهی تضعیف و توسط دیگری توثیق شدهاند(مراد مجموعهی طرق برای پی بردن به وثاقت راوی است) نویسنده با چه مبنایی قول نجاشی را اصل گرفته و روایات راوی را به نحو موجبه کلیه اسقاط میکند؟
متأسفانه ظاهر عبارات نویسنده به گونهایست که با تضعیف راوی مذکور تا مرز جعلی دانستن روایت و روایات مشابه آن پیش رفته است.مگر همیشه روایت راوی ضعیف با فرض پذیرش ضعف او ساقط است؟ آیا قدر متیقن شهادت ابن قولویه در مقدمه کامل الزیارات(چه آن را گواهی ابن قولويه بر وثاقت تمامی راويان کتاب یا صرفا بر وثاقت مشايخ ابن قولويه یا بر حصول اطمينان در صحت احاديث کتاب یا اینکه دالّ بر این باشد که منابع او، کتابها و روايات مشايخی از اماميه است که او آنها و کتاب هايشان را میشناخته است) نمیتواند به این معنی باشد که این روایاتی که نقل کرده از اعتبار کافی نزد او برخوردار است؟
شهادت نجاشی بر جلیل القدر بودن ابن قولویه و حِسان بودن کتبش از جمله کامل الزیارات را چه میکند؟
اینکه مجلسی و بهبهانی غالی بودن راوی را نپذیرفتهاند چه؟
---------------------
۱. ويمكن أن يكون حكمه بالضعف لقول هذا
القيل ويشكل الجزم بذلك والحال أنّ أكثر أصحابنا رووا عنه ولم نجد في أخباره ما يدل على الغلو والله تعالى يعلم-والظاهر أنّ القائل بذلك ابن الغضائري كما يفهم من قوله واعتماده في بعض الأحيان عليه.(روضة المتقين، ١٤/٣٨٥)
۲. و ما روي في كتاب الأخبار يدلّ على خلاف الغلوّ وأنّه ما كان غاليا وهي كثيرة،نعم في أخباره ما هو بزعم غض(الغضائري) غلوّ،مثل أنّه روى بالواسطة عن الباقر عليهالسلام:«نحن جنب الله ونحن صفوته ونحن خيرته» إلى أن قال: «و نحن الذين بنا يفتح وبنا يختم..» إلى آخر الحديث
والكلّ تعظيم لهم مثل قوله عليهالسلام:«بنا تنزل الرحمة، و بنا ينزل الغيث»وهي طويلة
(تعلیقه وحید بر منهج المقال في تحقيق أحوال الرجال،۷/۸۱)
۳. "وكلّ ما يوصف به الناس من جميل وثقة وفقه فهو فوقه وله كتب حسان.."
(رجال النجاشي،ص١٢٣_١٢٤)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۳
نویسنده در ادامه میگوید:
"اگر قائل به گریه و سوگواری و محزون بودن ائمه و حضرت زهرا(س) در آن عالم بشویم یعنی معتقدیم آنها در آن عالم دچار اندوه و تألم هستند و این خلاف جایگاه معنوی آنهاست، زیرا طبق نصوص قرآنی در آن عالم باید همهی اندوهها و ناراحتیها از اولیای الهی زدوده شود"
ظاهرا منظورشان از نصوص قرآنی آیاتی همچون آیه ۶۲ سوره یونس است: {أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}
آیا نویسنده همیشه اینقدر عوامانه با نصوص مواجه میشوند و از نکرههای در سیاق نفی (لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ) بدون عنایت به قرائن لفظیه و لبّیه این چنین سالبهی کلیه (هیچ خوف و حزنی) برداشت میکنند؟
برای بطلان این عمومیتی که از نصوص فهم کردهاند، ایشان را به کلام دقیق مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیهی شریفه یادآور میشوم:
"نفى و برداشتن خوف از غير خدا و نفى حزن از اولياى او به اين معنا نيست كه براى اولياء الله خير و شر، نفع و ضرر، نجات و هلاكت، راحت و خستگى، لذت و درد و نعمت و بلاء يكسان، و درك اولياى خدا درباره آنها شبيه به هم باشد، چون عقل انسانى بلكه شعور عام حيوانى هم اين معنا را نمىپذيرد، بلكه معنايش اين است كه اولياى خدا براى غير خداى تعالى هيچ استقلالى در تاثير نمىبينند و مؤثر مستقل را تنها خداى تعالى مىدانند و مالكيت و حكم را منحصر در خداى عز و جل دانسته، در نتيجه از غير آن جناب نمىترسند، و جز از چيزى كه خدا دوست مىدارد و مىخواهد كه از آن بر حذر باشند و يا به خاطر آن اندوهگين شوند، بر حذر نشده و اندوهگين نمىگردند."¹
و این مساوی نبودن خیر و شر و نفع و ضرر به ادلهی متعدد دیگر که برخی از آنها در ادامه میآید مختصّ دنیا نیست.
از عبارت صاحب المیزان واضح است که "فَرِحينَ بِما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ" با "حزينين بما نزل بأهلهم من القتل والأسر والظلم والهتك" یعنی "شادمان بودن آنان به سبب فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده" با "حزن برای بلاهایی که دشمنان خدا بر سرشان آوردهاند،" تنافی ندارد.
برای همین اشتباهات مبتدیانه است که در آغاز متن به این مهم اشاره شد که در این امور باید به علما و بزرگان حوزه رجوع کرد تا برخی با عبارات ظاهرا عالمانه امور مربوط به عزاداری را که میان علما و شیعیان متداول بوده، سخیف جلوه نداده و آن را مصداق غلو و افراط قلمداد نکنند..
عجیب است ایشان در ضمیمهای که چند روز بعد منتشر کردند چنین میگویند:
"با توجه به اینکه خوف در جمله «خوف علیهم» نکره در سیاق نفی است و عموم را میرساند؛ یعنی هر خوفی از آنان برداشته شده است. جمله «ولاهم یحزنون» نیز فعل مضارع است و بر استمرار دلالت میکند؛ یعنی هیچ حزن و اندوهی نخواهند داشت" !!
کلام نویسنده در سستی و سخافت شبیه این است که شخصی به دلیل روایت "لا صلاة لجار المسجد إلّا في المسجد" با استدلال بر نکره در سیاق نفی، حکم به بطلان نماز همسایهی مسجد در خانه کند !
-----------------------------------
۱. "وبالجملة ارتفاع الخوف من غير الله والحزن عن الأولياء ليس معناه أنّ الخير والشرّ والنفع والضّرر والنجاة والهلاك والراحة والعناء واللذّة والألم والنعمة والبلاء متساوية عندهم ومتشابهة في إدراكهم فإنّ العقل الإنساني بل الشعور العامّ الحيواني لا يقبل ذلك.
بل معناه أنهم لا يرون لغيره تعالى استقلالا في التأثير أصلا ، ويقصرون الملك والحكم فيه تعالى فلا يخافون إلّا إيّاه أو ما يحبّ الله ويريد أن يحذروا منه أو يحزنوا عليه" (المیزان، ١٠/٩٣)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۴
سپس این جملهی ایشان:
" امام حسین(ع) در آن عالم در محضر مادرشان هستند و قاتلان ایشان نیز در عذاب و شکنجه؛ با این وصف، حضرت زهرا برای چه و برای که گریه میکند؟!"
صرف استبعاد بلکه مصداق اجتهاد در مقابل نص میباشد.
اولا: آیا اینکه فرزند حضرت زهرا کنار مادرش و قاتلانش در شکنجه هستند، کافی است در اینکه چنین با استبعاد بگوییم چرا گریه میکند؟
ثانیا: خب ایشان بفرمایند با این استدلال دیگر چرا ما عزاداری میکنیم؟ ظاهر استدلالشان نافی تنها بیهوده بودن عزاداری مادرش(معاذ الله) در بهشت نیست بلکه نافی عزاداری امروز ما نیز هست.
خب سید الشهدا در کنار مادرش در بهشت خوش و خرّم هستند، چرا ما باید به سر و سینه بکوبیم؟
ثالثا: اگر بگوییم با ملحق شدن اطرافیانِ ولیّ خدا به او دیگر معنایی برای حزن ولیّ خدا متصور نیست، این واقعهای که برای امّ المؤمنين امّ سلمه و ابن عباس پس از شهادت سید الشهدا علیهالسلام رخ داده و فریقین در آثار خود روایت کردهاند؛ (مسند أحمد - ط الرسالة، ٤/٣٣٦؛ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، ٢/٧٧٩ ؛ المستدرك على الصحيحين، ٤/٤٣٩؛ دلائل النبوة للبيهقي، ٦/٤٧١ ؛ الأمالي للمفيد، ص ۳۱۹ ، الأمالي للطوسي؛ ص ۹۰ و ٣١٥؛ الأمالي للصدوق، ص ۲۰۲) را چه میکنند؟
بلکه حتی در منابع عامه نیز با سند صحیح
روایاتی با مضمون حزن رسول خدا پس از شهادت سید الشهدا به چشم میخورد:
ابن عباس میگوید:
"در خواب نيم روز ، پيامبر صلّىاللهعليهوآله را ديدم كه پريشان و غبارآلوده ، ايستاده بود و ظرفى از خون، در دست داشت. گفتم : پدر و مادرم فدايت باد، اى پيامبر خدا ! اين چيست؟ فرمود : «اين ، خون حسين و ياران اوست كه از آغاز امروز ، پيوسته آنها را جمع كردهام»"¹
واضح است این حالت پریشانی و حزن پیغمبر بعد از شهادت سید الشهدا و الحاق او به سرای آخرت است، و البته ناقض ادعای نویسنده که مدعی بود دیگر بعد از الحاق، گریه ایشان در آخرت وجهی ندارد!
وقتی امکان بلکه وقوع حزن آن هم در سرای آخرت پس از الحاق سید الشهدا صورت پذیرفت، دیگر استبعاد استمرارِ آن هم وجهی نخواهد داشت.
لازمهی فرمایشات آقای مسائلی این است که زمانی که عدهای وحشی سبط پیغمبر را به فجیعترین حالت ممکن به خاک و خون کشیده و خیام حرم را سوزانده و نوامیس پیغمبر را از این شهر به آن شهر آواره کرده بودند، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به حکم آیه "فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ" در باغ فردوس در کنار حوریان بهشتی مشغول سرور باشند!
---------------------------------------
۱. ...عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ الله عَنْهُمَا، قَالَ: " رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا يَرَى النَّائِمُ نِصْفَ النَّهَارِ، أَشْعَثَ أَغْبَرَ مَعَهُ قَارُورَةٌ فِيهَا دَمٌ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا دَمُ الْحُسَيْنِ وَأَصْحَابِهِ، لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْيَوْمَ "، قَالَ: «فَأُحْصِيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ فَوَجَدُوهُ قُتِلَ قَبْلَ ذَلِكَ بِيَوْمٍ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخْرِجَاهُ
قال الذهبي: على شرط مسلم
(المستدرك على الصحيحين، ٤/٤٣٩)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۵
علاوه بر اینها ایشان چرا مجموعهی روایات و نصوص متعدّده دالّ بر این حقیقت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و سایر اولیای الهی در سرای آخرت دچار خرسندی یا ناراحتی میشوند را نادید میگیرد؟
حفظتَ شیئا آن هم نصفه و نیمه
وغابَت عنك أشياءُ...
علاوه بر اینکه اثبات سستی استدلال او بر ممنوعیت هرگونه حزن و غمی به نحو کلّی با بیان صاحب المیزان پیشتر گذشت، نویسنده چه پاسخی برای این روایتی که در کافی شریف به سند معتبر نقل شده، میدهد:
سماعه از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمود: شما را چه میشود که پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را ناراحت و اندوهگین میکنید؟ مردی گفت: چگونه ایشان را ناراحت میکنیم؟! حضرت صادق علیهالسّلام فرمودند: مگر نمیدانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه میشود و چون گناهی در آن ببینند، اندوهگین میشوند؟ بنابراین پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را ناراحت نکنید و ایشان را [با طاعات خویش] مسرور سازید.¹
فکر میکنم نیاز به توضیح نباشد که خطاب امام صادق علیهالسلام با کسانی است که در قرن دوم هجری زندگی میکنند و آن زمان رسول خدا در دنیا نیستند ولی با این وجود اعمال دنیوی مردم باعث آزار پیغمبر در سرای دیگر است... علاوه بر اینکه روایت در کافی شریف است، تمام راویان آن ثقه بوده و بزرگانی همچون علامه مجلسی پدر(روضة المتقين، ١٣/٩٣) و پسر(مرآة العقول، ٣/٥) نیز به اعتبار این روایت شهادت دادهاند.
همچنین از ادلهای که ادعای نویسنده مبنی بر دفع هرگونه غم و حزنی از اولیای خدا را باطل میکند: آیهی شریفهی "وَقالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً"(فرقان، ۳۰) است؛
اين سخن از جمله سخنانى است كه رسول خدا در روز قيامت به پروردگار خود، بر سبيل گلايه و شكايت مىگويد.²
احتمالا فردای قیامت جناب مسائلی به هنگام شنیدن این شکایت به حضرت اعتراض کنند که شما مگر "فرحین بما آتاهم الله من فضله" نبودید، پس چرا الآن از شدت اندوه سخن به شکوه و شکایت میگشایید؟! لطفا به خوشحالیتان ادامه دهید!
لازم به ذکر است مؤمن چه در دنیا چه در آخرت ممکن است از جهتی دلشکسته باشد و از حیثیتی دیگر لا خوف عليهم ولا هم يحزنون؛
امیر المؤمنین بالای قبر صدیقهی طاهره به پیغمبر صلواتاللهعلیهم عرض کرد:
اندوهم بعد از فاطمه هميشگى است و شبهايم همراه بيدارى.³
اما خود حضرت، تنهاییِ بعد از همسرشان را به جهت اینکه برای خداست کوچک و ناچیز میدانند.⁴
مصیبت شهادت طفل شیر خوار با آن مظلومیت، خیلی سنگین بود و دل سید الشهدا حقیقتا شکست، ولی بر اساس آنچه از حضرت نقل شده در آن لحظه فرمودند: برايم آسان است؛ چون بر خدا پوشيده نيست و در پيش ديد اوست⁵
و این حزن منافاتی با آن صبر ندارد.
از این مثالها فراوان است.
تصور کنید در همین جلسات ذکر مصیبت که امروزه برگزار میشود، سخنران یا روضهخوان ماجرای مجلس ابن زیاد را بر مردم بخواند، مستمعان جلسه با شنیدن مظلومیت خاندان رسالت، لباس دون شأن آنها، جسارت آن ملعون به اهل بیت، محزون و اشکبار میشوند، ولی به همانها در همان جلسه با شنیدن خطبههای طوفانی زینب کبری حال فرح و عزّت غالب شده و مجلس یکپارچه به شعف میآید.
واضح است این نشاط و شعف برای لباس دون شأن و مظلومیت حضرات نیست، بلکه به جهت آن رشادت زینبی است. توأمان شدن حزن و فرح برای ما هم امروز وجدانی و محسوس است.
--------------------------------------------
۱. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا لَكُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ الله ص فَقَالَ رَجُلٌ كَيْفَ نَسُوؤُهُ؟ فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةً سَاءَهُ ذَلِكَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ سُرُّوهُ. (الكافي، ١/٢١٩)
۲. والقول ممّا يقوله الرسول يوم القيامة لربّه على طريق البثّ والشّكوى وعلى هذا فالتعبير بالماضي بعناية تحقّق الوقوع" (المیزان، ۱۵/۲۰۵)
۳. أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ. (نهج البلاغه، خطبه ٢٠٢)
۴. لَمّا حَضَرَت فاطِمَةَ الوَفاةُ بَكَت ، فَقالَ لَها أميرُ المُؤمِنينَ : يا سَيِّدتي ما يُبكيكِ ؟ قالَت : أبكي لِما تَلقى بَعدي . فَقالَ لَها : لا تَبكي ، فَوَاللّه ِ إنَّ ذلِكِ لَصَغيرٌ عِندي في ذاتِ الله (بحار الأنوار ٤٣/١٢)
۵. هَوَّنَ عَلَيَّ ما نَزَلَ بي أنَّهُ بِعَينِ الله!
(بحار الأنوار، ۴۵/۴۶)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۶
در پایان این بخش به خود و این بزرگوار یادآوری میکنم که اهلبیت علیهمالسلام، شیعیان را از اینکه روایات آنها را به این راحتی انکار کنند، نهی شدید کردند، بدیهی است این بدان معنا نیست که هر نقل منتسب به معصوم در هر مصدر و منبعی را به معصوم منتسب کنیم.
به عنوان مثال با رجوع به باب "فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ" در کافی شریف و روایات متعدده دیگر با همین مضمون، درمیابیم به صرف چند استبعاد سطحی و تعارضانگاری عوامانه ما نمیتوانیم روایات را به این راحتی به طاق بکوبیم مخصوصا روایاتی که اجلاء اصحاب امامیه همچون صاحبان کتب اربعه یا مرحوم ابن قولویه و امثالهم به نحوی اعتبار آنها را پذیرفتهاند و آنها را در تصانیف خود ذکر کردهاند و قطعا آنرا موضوع و جعلی نمیدانستند؛ زیرا نقل روایت جعلی با علم به وضع و جعل و نسبت دادن آن به پیغمبر یا معصوم نزد فریقین حرام مسلّم و از کبائر است.
آقای مسائلی زمانی که درصدد تأیید مطالب خود و نقد شیعهسازی هستند، با یک شعف مثال زدنی چنین تیتری را برای مطلب خود انتخاب میکنند:
در کافی «باب دعوت نکردن مردم به تشیع» داریم!
https://t.me/azadpajooh/357
به این برادر عرض میکنم که بابی هم با این عنوان داریم: روایات ما اهل بیت صعب مستصعب است و در برخی از آنها نهی شدید بر ردّ احادیث با عقول ناقصه شده است.¹
------------------------‐-----------------------
۱. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى الله وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ 👈وَإِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدِّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَالله مَا كَانَ هَذَا👉 وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ.
(الكافي، ١/٤٠١)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۷
نکتهی دیگر اینکه در اسناد مهم و تراث کهن امامیه از اصحاب ائمه، شعرا و علما فراوان مثال وجود دارد که عزای سید الشهدا را به اصحاب کسا یا سایر اهلبیت علیهمالسلام تسلیت گفته یا آنان را به جهت مصیبتهای وارده مورد خطاب قرار دادند که جمع آوری آنان خود میتواند موارد نقض دیگری بر ادعای نویسنده باشد.
مثلا جناب ابو ثُمامه صائدی از ياران سید الشهدا عليهالسلام وقتی به ميدان آمد اين اشعار را زمزمه مىكرد:
"تسليت به خاندان مصطفى و دختران او بر حبس بهترينِ مردم، نواده محمّد ! تسليت به زهراى پيامبر و همسرش خزانه دانش خدا، پس از احمد! تسليت به همه اهالى مشرق و مغرب و اندوه بر حبس حسينِ استوار ! چه كسى از سوى من به پيامبر و دخترش مى رساند كه فرزندتان، در سختىِ شديدى است؟"¹
از موارد دیگر میتوان به عباراتی اشاره کرد که جناب علم الهدی سید مرتضی آنها را در زیارت سید الشهدا علیهالسلام قرائت میکرده:
"خبررسان شهادتت ، با چشم اشكبار ، نزد قبر جدّت پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد و گفت : اى پيامبر خدا ! نوه و جوانت را كُشتند و حرمت خاندانت را شكستند و پس از تو ، فرزندانت را به اسارت بردند و آنچه مى ترسيدى ، بر خاندان و خويشانت فرود آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، ردايش را كَنْد و فرشتگان و پيامبران ، او را به شهادت تو ، تسليت دادند و مادرت زهرا ، داغدار تو گشت. و فرشتگان مقرّب ، دسته دسته مى آمدند و مىرفتند و به پدرت اميرمؤمنان ، تسليت مى گفتند."²
---------------------------------------‐-----------
١. ثُمَّ بَرَزَ أَبُو ثُمَامَةَ الصَّائِدِيُّ وَ قَالَ
عَزاء لِالِ المُصطَفى وبَناتِهِ
عَلى حَبسِ خَيرِ النّاسِ سِبطِ مُحَمَّدِ
عَزاء لِزَهراءِ النَّبِيِّ وزَوجِها
خَزانَةِ عِلمِ اللّه ِ مِن بَعدِ أحمَدِ
عَزاء لِأَهلِ الشَّرقِ وَالغَربِ كُلِّهِمُ
وحُزنا عَلى حَبسِ الحُسَينِ المُسَدَّدِ
فَمَن مُبلِغٌ عَنِّي النَّبِيَّ وبِنتَهُ
بِأَنَّ ابنَكُم في مَجهَدٍ أيَّ مَجهَدِ
(المناقب لابن شهرآشوب، ۳/۲۵۳)
۲. وقامَ ناعيكَ عِندَ قَبرِ جَدِّكَ الرَّسولِ صَلَّى اللّه ُ عَلَيهِ وآلِهِ ، فَنَعاكَ إلَيهِ بِالدَّمعِ الهَطولِ ، قائِلاً : يا رَسولَ الله ، قُتِلَ سِبطُكَ وفَتاكَ ، وَاستُبيحَ أهلُكَ وحِماكَ ، وسُبِيَ بَعدَكَ ذَراريكَ ، ووَقَعَ المَحذورُ بِعِترَتِكَ وبَنيكَ ، فَنَزَعَ الرَّسولُ الرِّداءَ ، وعَزّاهُ بِكَ المَلائِكَةُ وَالأَنبِياءُ ،وفُجِعَت بِكَ اُمُّكَ فاطِمَةُ الزَّهراءُ ، وَاختَلَفَ جُنودُ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ تُعَزّي أباكَ أميرَ المُؤمِنينَ ، واُقيمَت عَلَيكَ المَآتِمُ
(مصباح الزائر، ص ٢٦٨)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۸
همچنین از مهمترین اتفاقات تاریخی در زمینهی مرثیه، واقعهی شعرخوانی مشهور دعبل خزاعی محضر امام رضا علیه السلام است:
اى فاطمه! اگر حسين را مى ديدى كه چه سان ، افتاده و در كنار رود فرات، تشنه كام، كشته شده است...
بىترديد، در كنار پيكرش ،چهره مىخراشيدى و بر چهرهات سرشک جارى مىكردى.
اى فاطمه! اى دختر خوبى ها! به گريه و ناله بخوان در مرگ ستارگان آسمان كه در سرزمين خشك، فرو افتادهاند.¹
این تائیهی مشهور به جهت اینکه محضر امام قرائت شده و امام برای آن صله دادهاند، بیش از ۱۲۰۰ سال است در مجالس شیعه قرائت میشود و علما نیز شروحی بر آن نگاشتهاند.
جناب آقای مسائلی بحمد الله هم خود برنده جایزه دعبل هستند
https://t.me/azadpajooh/187
و هم در نوشتهجات خود به حق چنین فرمودهاند:
"آری، مصیبت را نباید پنهان داشت، ولی حرمت حرم رسولالله صلی الله علیه و آله را نیز باید نگاه داشت. مصیبتخوانی را باید از دعبل آموخت که نه با خواندن چنین روضههایی، بلکه با شعرهای هنرمندانه خویش مورد تحسین امام رضا علیهالسلام واقع شد."
https://t.me/azadpajooh/112
البته شاید اگر آقای مسائلی آن روزگار در مجلس شعرخوانی دعبل محضر امام رضا علیهالسلام حضور داشتند، به هنگام سرودن این ابیات مخصوصا این بیت که:
بى ترديد، در كنار پيكرش ،چهره مىخراشيدى و بر چهرهات سرشک جارى مىكردى.
برمیخاستند و میگفتند:
جناب دعبل ! شما که انقدر هنرمندانه شعر میسرایی کاش حضرت زهرا را پس از حدود ۱۳۰ سال از واقعهی عاشورا مورد خطاب قرار نمیدادی! او اکنون در بهشت برین به حکم "فَرِحينَ بِما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ" خوشحال است! به گونهای شعر نخوان که گویا حزن او استمرار دارد! چرا که _به فرمودهی خود آقای مسائلی_:
"امام حسین(ع) در آن عالم در محضر مادرشان هستند و قاتلان ایشان نیز در عذاب و شکنجه؛ با این وصف، حضرت زهرا برای چه و برای که گریه میکند؟!
اگر ایشان در این دنیا بودند و فرزندشان در آن دنیا، وجهی برای استمرار گریه آن حضرت بود، ولی گریه ایشان در آخرت چه وجهی میتواند داشته باشد؟!"
رهبر انقلاب نیز در مجلسی هنگام قرائت برخی از ابیات تائیه دعبل در ذیل بیت:
أفاطِمُ قومي يَابنَةَ الخَيرِ وَاندُبي
نُجومَ سَماواتٍ بِأَرضِ فَلاةِ
چنین میگویند:
ای دختر نیک پیغمبر! برخیز و اشک بریز، ستارههای آسمان در میان صحرا پراکندهاند. ستارههای آسمان دختران فاطمهاند، فرزندان کوچک فاطمهاند...²
نکتهی دیگر اینکه عالم برجسته شیعه مرحوم علامه سید محسن أمين العاملي _ که اتفاقا جناب مسائلی ارادت ویژهای به ایشان دارد و یکی از آثار ایشان را به فارسی ترجمه کردهاست،_ نیز به تحریک احساسات عوامانه!!! پرداخته و گریههای اصحاب کسا بر مصیبت روز عاشورا را به سلک نظم کشیده:
فدای آن گل پیغمبر شوم که تشنه از دنیا رفت و پیغمبر و دختر و علی و فرزندانش را داغدار کرد و بر او جن و انس و آسمانیان و زمینیان گریستند. شایسته است چشم ها در مصیبت او به جای اشک خون ببارند. چگونه عالم در ماتمی که برای آن پیغمبر و علی گریانند، گریان نباشند.³
و اینها و صدها مثال دیگر همه ناقض ادعاهای آقای مسائلی مبنی بر غالیانه و عوامانه بودن این مضامین...
-------------------------------------------
۱. أفاطِمُ لَو خِلتِ الحُسَينَ مُجَدَّلاً
وقَد ماتَ عَطشانا بِشَطِّ فُراتِ
إذَن لَلَطَمتِ الخَدَّ فاطِمُ عِندَهُ
وأَجرَيتِ دَمعَ العَينِ فِي الوَجَناتِ
أفاطِمُ قومي يَابنَةَ الخَيرِ وَاندُبي
نُجومَ سَماواتٍ بِأَرضِ فَلاةِ
(أخبار شعراء الشيعة للمرزباني، تلخيص: السيد محسن الأمين، ص ٩٩؛ عيون أخبار الرضا، ١/٢٩٤)
۲. حقیقت عظیم، ص ۲۸ ؛ همرزمان حسین، ص ۲۹۴
۳. بأبي ريحانة الهادي قضى
دون عذب الماء ظمآن الحشى
فجع الهادي به وابنته
وعليّ و بنوه النجبا
وبكته الإنس و الجنّ وما
حوت الأرض وسكّان السما
حقّ للأعين أن تبكيه
بدل الدمع بمحمرّ الدما
كيف لا يبكي الورى في مأتم
فيه يبكي المصطفى والمرتضى
(الدرّ النضيد في مراثي السبط الشهيد، السيد محسن الأمين العاملي ، ص ٦)
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ٩
سخن آخر
این روزها به بهانهی نقد کلام ایشان قدری با مطالبشان مأنوس بودم. نکتهی قابل ملاحظه در نوشتهجات ایشان این بود که زمانی که در صدد ردّ حدیث یا گزارهای تاریخی یا هر چیز دیگر باشند، تمام توان خود را به کار گرفته و با تشبّث به هر رطب و یابسی سعی در تضعیف آن دلیل داشته و اگر نتوانند به آن مستند از جهت صدور خدشه کنند با استبعادات متعدد و حمل آن بر معانی مرجوح و تعارضانگاری عوامانه، آن حدیث یا گزارهی مورد نظر را با توجه به پیشفرضهایشان و بدون توجه به نظرات مخالف تفسیر مینمایند.
حال نکتهی جالب اینجاست زمانی که خودشان بخواهند به روایتی استناد کنند، به گونهای آن مطلب را قطعی میپندارند که به نحوه ارسال مسلّمات آن را ذکر میکنند...
نه خبری از اشکال سندی است،نه اشکال محتوایی، نه دیگر سخنی از ارسال و اتصال و انقطاع است و نه اعتبار کتاب و نه تقدم و تأخّر آن...
مثلا آنجایی که بخواهد مخالفانش را به جهل و تندروی متهم کند با یک خودحقپنداری عجیب با اهانت به مخالفان فکریاش و نسبت دادن آنها به جهل و حماقت، خود را در کنار امام زمان علیهالسلام تصور نموده و از احتجاج مرحوم طبرسی نقل میکند و چنین میگوید:
"....اینجاست که امام زمان(ع) در توقیعی خطاب به محمد بن علی بن هلال کَرْخی، با اشاره به اعمال و گفتههای ناشایست بعضی از شیعیان درباره اهل بیت(ع) میفرمایند: «یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّیعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِینُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْه؛ اى محمّد بن علىّ، افرادى احمق و جاهل از شیعیان و گروهى که مذهبشان به اندازه بال مگسى ارزش ندارد خاطرم را آزردهاند!» (شیخ طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص 474)"
https://t.me/azadpajooh/199
اینجا دیگر نه سخن از اتصال و انقطاع است و نه اعتبار کتاب و نه شخصیت و اعتبار راوی و نه سخن از اینکه آیا این محمد بن علی بن هلال کَرْخی وجود خارجی داشته یا خیر؟ اگر داشته در چه جایگاهی بوده که حضرت حجت برای وی توقیع فرستاده؟ و آیا ما میتوانیم با این اعتماد به نفس مثالزدنی الفاظ توبیخی آن نامه را به مخالفان خودمان نسبت بدهیم؟
لازم به ذکر است مرحوم آقای احمدی میانجی در ذیل این خبر در مورد کرخی میگوید: "نام این فرد در منابع رجالی و روایی غیر از همین مورد ذکر نشده، بنابراین به سند نمیتوان تکیه کرد"¹
بدیهی است ممکن است مبانی یک محقّق، اعتماد به این تراث کهن باشد و بالتبع این شیوههای برخورد با اسناد را پیش نگیرد، در نتیجه او را در اینگونه استنادات ملامتی نیست، اما کسی که به خود جرأت داده و با صرف رجوع به چند منبع محدود و با غفلت یا تغافل از ادلهی اعتبار آنها، احادیثِ حتی کتب اصیل امامیه را به زعم خود اعتبارسنجی و پالایش میکند، باید خود به هنگام استناد به نصوص، آن روحیهی تشدّد را فراموش ننماید.
وقتی جناب آقای مسائلی به تفسیر منسوب به امام عسکری استناد میکند،
https://t.me/azadpajooh/518
انسان به این فکر فرو میرود که ظاهرا آن تشدد و سختگیری تنها آنجایی است که ایشان در صدد ردّ نصوص خاصی باشد، ولی زمانی که خواهانِ اثبات گزارهای باشد، هر مصدری که حتی در اعتبار و انتساب آنها حرف و حدیث فراوان بوده و هم توثیق نسبت آن به امام عسکری علیهالسلام و هم توثیق روایات داخل آن محلّ مناقشهی فراوان است، میتواند محل رکون ایشان باشد.
در پایان از خداوند متعال میخواهم خودم و ایشان را از لغزش قلم و سیاست یک بام و دو هوا مصون بدارد.
والحمد للّه أوّلا و آخرا
-------------------------------------
لم يُذكر في المصادر الرجالية ولا الروائية غير هذه المكاتبة في الاحتجاج ، ولا يعوّل على الخبر من جهة السند ؛ فالرجل مجهول.
(مكاتيب الأئمة، ٧/٢٠٥)
@mir_hamedhoseyn_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در نگاه آقای مسائلی این ابیاتی که رهبر انقلاب میخوانند برای تحریک احساسات عوامانه!! است و این مطالب از طریق غالیان به کتب شیعه و سپس به منبر شیعه سرایت کرده است!
ولی رهبر انقلاب مایههاى مرثیهاى این شعر را در اوج میداند:
"من فرصت پیدا کردم و بعضى از اشعار شعراى اردبیل- چه اشعار غزلىشان و چه اشعار حسینىشان - را نگاه کردم. حقاً و انصافاً برجسته و بسیار خوب است. با اینکه شعرهاى بعضى از شعراى اردبیل مرثیه و مصیبت است، اما از جنبهى هنرى در اوج است. درست است که ترکیببند محتشم از لحاظ استحکام لفظ و معانى، بسیار خوب است؛ اما وقتى من مسمّط چهار مصراعى مرحوم تاجالشعراى یحیوى را نگاه مىکنم، مىبینم از لحاظ صحنهپردازى و تصویرسازى، کمنظیر است. من چند مصراع آن را در ذهن دارم:«آى باتدى صبح آچیلدى زینب نوایه گلدى
زهرا دیدى حسین واى، عالم صدایه گلدى».
بعد مىگوید مشهور شد که «قُتل الحسین»:
جنّاتیدن ایشتدى پیغمبر گرامى
نعلین سیز عباسیز کرب و بلایه گلدى
بعد به اینجا مىرسد:«یل اسدى گون دوتولدى ظلمت فضایه گلدى».
مایههاى مرثیهاى این شعر در اوج است."
بیانات در دیدار نخبگان اردبیل،۵ مرداد ۷۹
@mir_hamedhoseyn_110
هدایت شده از بر ساحل عبقات
عَجَباً مِن حَـبلِه مَا انفَـصَلا
بِـيَـتــامـى كَــربَـلاءَ اتَّــصَـــلا
در شگفتم که ریسمانی که بر گردن امیر المؤمنین علیه السلام افکندند هیچگاه قطع نشد و تا ایتام کربلا این اتصال باقی ماند(و با همان ریسمان ایتام کربلا را بسته بودند)...
السيد صالح الحلي (١٣٥٩ ق)
@mir_hamedhoseyn_110
بر ساحل عبقات
عبارات بسیار مهم مورّخ و ادیب جلیلالقدر امامیمذهب در قرن ششم و هفتم هجری مرحوم ابن أبي طي (٦٣٠ هـ.ق) در معنای لفظ مولی در حدیث غدیر
مرحوم ابن أبي طي در شرح کلمهی مولی در بیت از لامیهی مشهور الشنفَرَی الأزدي:
فَإنّي لَمَولى الصبر أجتابُ بزّه
عَلی مِثلِ قلبِ السِّمع والحَزمِ أفعَل
به مناسبت بحث از لفظ "مولی" در این بیت به شواهد دیگری از این لفظ در تراث عربی_اسلامی اشاره کرده است. وی هنگام بحث از حدیث "من كنت مولاه فعلي مولاه" چنین میگوید:
فأمّا في الحديث فلا يجوز أن يفسَّر إلّا على الأولى؛ لأنّه لا يجوز أن يكون النبيّ صلّی الله عليه وعلى آله أراد إلّا هو ؛ لأنّ ما عداه من الوجوه ليس بالناس حاجة إلى معرفتها، إذ قيام الرسول في ذلك الوقت الذي ذكر ومقاساة الحر الشديد وجمع اناس لا يصلح إلّا لأمر فيه فائدة، ولا فائدة إلا تولّيه الولاية وهو أولى به؛ أي أولى به فيما يتعلّق بالأمر والنهي والطاعة وغير ذلك.
والذي حدانا على ذكر هذا _هنا_ وإن لم يكن موضعَه: هو أنّني وقفتُ علی كتاب "الاشتقاق" للنحّاس، فرأيتُه قد كذب بهذا الحديث تنقّصاً لعليّ عليهالسلام وطعناً فيه، وما كان ذلك تعلّق بكتاب الاشتقاق، ونحن فألجأَنا لفظة المولى والردّ علی النحّاس ولكنّه هو من أولاد ابن ملجم لعنه الله وقد أفردتُ للردّ عليه كتاباً سمّيتُه بكتاب "الاشتقاق".
📜 تاکنون برای این اثر گرانسنگ: المنتخب في شرح لامية العرب، تنها یک نسخه خطی شناسایی شده که در سال ٦١٨ هـ.ق کتابت شده و در مکتبه اسکوریال _ اسپانیا به شمارهی ۳۱۴ نگهداری میشود.
همچنین این کتاب برای نخستین بار در سال 2016 م و در نوبت دوم سال 2021 م ، توسط دار المنهاج _ عربستان با تحقیق إبراهيم بن محمد البطشان چاپ شده است.
مطلب مذکور در صفحه ۵۰۴ قرار دارد.
@mir_hamedhoseyn_110
در سال 2020 م کتاب اشتقاق أسماء الله تأليف أبو جعفر النحاس (٣٣٨هـ.ق) به تحقیق دکتر محمد الطبراني در ریاض چاپ شد.
این کتاب غیر کتابی است که نحاس در شرح واژهی مولی در آن، تنقیص امیر المؤمنین صلواتاللهعلیه کرده و مرحوم ابن أبي طي آن را دیده و در المنتخب یاد کرده و به آن ردیه نگاشته است.
عبارات دکتر الطبراني در مقدمهی تحقیق، ص ۱۲۱:
"كتاب الاشتقاق غير كتاب اشتقاق أسماء الله للمغايرة بينهما في مسارد تآليف النحاس عند من ترجم له ولاختلاف النقول بينهما وعدم اتحادها."
لازم به ذکر است محقق در ادامه نام چند نفر از کسانی که کتاب الاشتقاق _ نحاس را دیده و از آن نقل کردهاند را آورده ولی از آنجایی که احتمالا کتاب المنتخب _ ابن أبي طي را ندیده بوده، نامی از آن نمیبرد.
@mir_hamedhoseyn_110
به مناسبت اول صفر سالروز آغاز رسمی جنگ صفین در سال ۳۷ هجری قمری (وقعة صفّين، ص ٢١٤) جملات امام هادی علیهالسلام در زیارت غدیریه را خطاب به مولای عالم عرض کنیم:
لَعنَةُ الله ولَعنَةُ مَلائِكَتِهِ ورُسُلِهِ أجمَعينَ عَلى مَن سَلَّ سَيفَهُ عَلَيكَ وسَلَلتَ عَلَيهِ سَيفَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ مِنَ المُشرِكينَ وَالمُنافِقينَ إلى يَومِ الدّينِ
ای امیر مؤمنان ! لعنت خدا و لعنت همه فرشتگان و فرستادگانش تا روز قيامت بر مشركان و منافقانى كه به روى تو شمشير كشيدند و تو بر آنها شمشير كشيدى...
@mir_hamedhoseyn_110
هدایت شده از بر ساحل عبقات
🔷 ادیب عراقی استاد سید جابر الجابري (متولد ۱۹۵۸ م. نجف اشرف) در بیتی زیبا در مدح امیر المؤمنین صلوات الله علیه سروده است:
"و چه اندازه فرق است بین چشمانی که شبها مراقب ایتام است و چشمانی که در شام با حالت مستی خواب میباشد..."
وَعَينَينِ، عَينٍ تَحرُسُ اليُتمَ لَيلَها
وَأخرى بقَصرِ الشامِ غافِيَةً سَكِرا
📜 موسوعة شعراء الغدير، ج ٦، ص ٢٧
پ.ن: این هم از مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که برای روشن شدن حقایق برای آزاداندیشان عالم مجبوریم "عین الله" را با فردی همچون معاویه مقایسه کنیم !
أين الثرى من الثريا؟!
@mir_hamedhoseyn_110
هر فردی از هر مذهبی که در مراسم باشکوه اربعین شرکت میکند، اعم از شیعه و سنّی و اهل کتاب و بودایی و حتی گاوپرست و بتپرست، مهمان سیّدالشهدا صلواتاللهعلیه بوده و احترامش بر دیگران واجب است.
اربعین فرصت عظیمی برای تحقّق "تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً" است.
متأسفانه برخی اصحاب رسانه به گونهای این فضا را تقریر میکنند که "این = همانی" در افکار عمومی شکل میگیرد.
باید توجّه داشت که شیعیان به زیارت "حجّت خدا و امام مفترض الطاعة" میروند نه به زیارت کسی که صرفاً "ذریهی رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم" یا صرفا "مصداق شجاعت و استکبارستیزی" بوده است.
@mir_hamedhoseyn_110
درنگی بر سخنان اخیر استاد شیخ محسن قنبریان
(در ۲ فرسته)
فرسته شماره ۱
استاد بزرگوار شیخ محسن قنبریان در برنامهی "چالش خلوص و وحدت" در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ ، در بخشی از سخنانشان، مدافعان خطّ مقدّم امامت و ولایت را تلویحاً متحجّر نامیدند و مرحوم شرفالدین را نمونهی یک عالم جامعنگر معرّفی نمودند.
سپس فرمودند: "مرحوم شرفالدین یک عالم صد در صد شیعه بود که "المراجعات" در مناظره و "النص والاجتهاد" در مورد بدعتهای خلفا نگاشته است.
اما در کنار اینها کتاب "الفصول المهمّة في تأليف الأمّة" نگاشتند. (البته ایشان از این کتاب اینچنین یاد میکنند: التفصيل في أصول المهمة في تأليف الأمة)!
سپس در ادامه میفرمایند: این کتاب را برای پرچمداری مبارزه با استعمار نگاشتند و امروز کسانی که خود را میراثدار سلف شیعه همچون مرحوم شرف الدین میدانند باید پرچمدار غزه باشند."
شنوندهی این سخنان گمان میکند که مرحوم شرفالدین در کتاب مذکور دائما به بیان خطرات استعمار و خطر دشمن و اهمیت اتحاد مسلمانان پرداخته و بسانِ استاد قنبریان دائما تشیع اعتقادی_مناسکی را تنقیص کرده و طیف گستردهای از شیعیان امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه را متحجّر و ناقصنگر معرفی کرده است.
اما با مراجعه به کتاب مشخص میشود که ارتکاز مرحوم شرفالدین در این کتاب این است که : "ای جماعت اهلسنّت! به خدا ما شیعیان، اهل قبلهایم، شهادتین گفتیم! ما را تکفیر نکنید." (رک فصل: فتاوی التكفير ومناقشاتها، فيمن أفتى بكفر الشيعة وتفصيل ما استدلّ به) سپس به برخی اتهامات ناروایی که به شیعه نسبت دادهاند پاسخ داده است.(۱۲۹) و در بخشی دیگر به نقش دروغگویان از اهلسنت در دور کردن آنها از شيعه پرداخته است. (۱۴۹ : دور الكذابين في التفرقة؛ في الإشارة إلى يسير مما نسبه الكذابون إلى الشيعة وبيان برائتهم منه + دور بعض الكتّاب في التفرقة)
مؤلف در بخش بعدی اسباب دوری شیعیان از اهلسنت را بیان میکند و اتفاقا در همین بخش نیز نوک پیکان خطاب و عتاب به سمت اهلسنّت است که بزرگان شما چه بلایی بر سرِ اهلبیت و معارفشان آوردهاند که شیعیان اینچنین از شما دور هستند؟! (۱۶۷)
و در بخش بعدی به ابطال دشمنیِ شیعیان با همه صحابه کافّةً میپردازند.(۱۷۶ به بعد) و اینکه شیعیان حساب منافقان را از صحابه جدا میدانند. (۲۰۹)
اصلا مخاطب مرحوم شرفالدین شیعیان نیستند، بلکه خطاب ایشان اهلسنّت است و مطالبهی از آنها که چرا اینقدر به شیعیان اتهام میزنید و ....(ص ۱۳۸ به بعد)
و البته تبیین این مهم که ما به دلایل متعدده خلافت خلفا را قبول نداریم ! (۱۳۹) و این فقط ما نیستیم که خلافت خلفا را قبول نداریم، بلکه برخی از صحابه همچون سعد بن عباده هم قبول نداشتند و بیعت برخی هم به صورت اجباری انجام شده است!
اینکه ما شیعیان عمل منافی عفّت عایشه را قبول نداریم دلیل نمیشود خروج او بر امیر مؤمنان و جسارتش به پیکر مطهر امام مجتبی علیهما السلام را هم نادید بگیریم ! (۱۴۰_۱۴۱)
علاوه بر همهی اینها ، عناوین ذیل نیز بخشی از مباحث مطروحه در این کتاب است:
_فرار صحابه در جنگ احد(۱۰۱)
_سرپیچی ابوبکر و عمر از دستورات پیامبر صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم(۱۰۶)
_اهانت خلیفهی دوم به ساحت پیامبر صلّیاللهعلیه وآلهوسلّم در ماجرای صلح حدیبیه(۹۶) و در ماجرای قلم و دوات(۹۱)
_اجتهادات خلفا در مقابل احکام شرعی مثل متعه حج و متعه نساء (۵۸)
_تخلّف صحابه از جمله خلفا از جیش اسامه(۸۷)
_نقد جریاناتی از اهلسنّت که اجتهاد عمر را مقدم بر امر پیامبر میدارند.(۹۸)
_اعمال ناشایست عثمان در دوران خلافتش (۱۱۰)
_جنایات معاویه و یزید(۱۱۲ به بعد)
و دهها موارد دیگر از مطاعن خلفا و صحابه
هنوز نمیدانم چرا استاد قنبریان این کتابی که با رویکرد نقد مکتب خلفا است را برای تأیید مواضع خودشان انتخاب کردند؟ درست است که هدف از تألیف کتاب اتحاد مسلمانان بوده ولی منهج مؤلّف در آن کاملا مغایر با رویکرد آقای قنبریان در تحقّق این مهم است.
جناب استاد و برخی همفکرانشان اخیرا بارها تشیع عقیدتی _ مناسکی را سخیف جلوه داده یا دائما شیعیان را مقصر اصلی اختلافات دانستهاند، ولی یک کلمه از این سخنان را بنده تا به حال در بیانات ارزشمند مرحوم شرف الدین در این کتاب و البته سایر آثارشان پیدا نکردهام. بلکه مطالبهی مرحوم شرفالدین حداقل در این کتاب از اهلسنت است نه از شیعیان.
حقیقت این است که اگر یک دَهمِ این مطالبی که مرحوم شرفالدین در این کتاب فرموده را امروزه کسی در تریبونهای رسمی و غیر رسمی مطرح کند به دهها برچسب از جمله تحجّر، زمان نشناسی، اولویتنشناسی، تندروی و...متهم میشود، حتی اگر خود را پایبند به مبانی انقلاب اسلامی بداند.
من بعید میدانم گویندهی محترم، کتاب را مطالعه کرده باشند و الّا هیچگاه به آن در این مقام استناد نمیکردند.
@mir_hamedhoseyn_110
فرسته شماره ۲
اما این جملهی ایشان:
"امروز کسانی که خود را میراثدار سلف شیعه همچون مرحوم شرف الدین و علامه امینی میدانند میبایست پرچمدار غزه باشند."
اولا علمای شیعه و بدنهی جامعهی شیعی در طول تاریخ به تأسی از موالیان خود همواره در کنار مظلوم بودهاند و در اصل این موضوع هیچ اختلافی بین آنان نیست، بلکه در شدّت و ضعف با هم متفاوت بودهاند، در ماجرای ظلمهای امروز نیز مرام همان مرام است.
اما اینکه مدافعان امامت و سایر علما و مردم علاوه بر تبرّی قلبی و لسانی و عملی در حدّ توان، دقیقا باید چه کاری انجام دهند تا مراد استاد بزرگوار حاصل شود، در مواضعشان مشخص نیست؛ علاوه بر اینکه لازم نیست بسان برخی جریانات سیاستزده، برای دفاع از مظلوم، به شیعیان و عقایدشان بتازیم و عقاید را دائما کمرنگ یا جا به جا کنیم.(در این خصوص شاید بعدها بیشتر و واضحتر مطالبی بنویسم)
ثانیا مگر یک نفر چند کار میتواند به صورت همزمان انجام دهد؟ چرا کسی که در زمینهای متخصص است، حتما باید در امور دیگر هم ایدهپرداز باشد یا پرچمداری کند؟
بله جامعیت امری مطلوب و ایدهآل است، ولی حتی میان نخبگان هم درصد کمی از آنها (همچون مرحوم شرف الدین که هم منادی وحدت بین مسلمانان و هم مدافع غیور مکتب اهلبیت علیهمالسلام بود) به جامعیت در امور دست پیدا میکنند.
اتفاقا اینجا جای این مطالبهی به حق از استاد قنبریان وجود دارد که پس چرا پرچمداران دفاع از گفتمان انقلاب اسلامی همچون حضرتعالی دغدغهی دفاع از ولایت امیر المؤمنین صلواتاللهعلیه و پاسخ به شبهات دشمنان تشیع را نداشته یا کمتر دارند؟
چرا خروجی سخنان پرچمداران دفاع از غزه همچون حضرتعالی، دفاع از غدیر و فاطمیه نیست؟
چرا مواضع شما این روزها تشدید کنندهی دوگانهی اهلبیتی _ انقلابی است؟ چرا عَلَم دفاع از ولایت و دفاع از غزه را همزمان با هم به یک میزان بلند نمیکنید؟
برای امثال بنده که دل در گروِ آرمانهای امام و رهبر انقلاب داریم، جای این سؤال است که چرا اکثریت مدافعان گفتمان انقلاب اسلامی در نگاه شیعیانِ غیور، افرادی پرحرارت نسبت به ولایت امیر مؤمنان صلواتالله علیه نیستند؟
همان شرف الدین که کتاب برای تأليف قلوب مسلمانان و به فرمودهی شما برای جبههبندی آنان در مقابل استعمار نگاشته، علمدار دفاع از مکتب هم هست؛ چرا شما که خود را پرچمدار دفاع از مظلوم میدانید، پرچمدار دفاع از صراط مستقیمِ ولایت مولا و نقد مکاتب انحرافی نیستید؟ چند اثر و سخنرانی در مورد بلایی که سقیفه بر سر بشر آورده، دارید؟ چند بار به این شبکههای ماهوارهای که شبانه روز علیه مکتب سخن میگویند واکنش نشان دادهاید؟ به چند کتاب علیه تشیع پاسخ دادهاید؟
چرا امثال حضرتعالی به جای جمع بین دفاع از ولایت و دفاع از مظلوم، دائما شیعیان و مناسک آنها را سخیف و بیاهمیت جلوه میدهید؟
و به عنوان گله عرض میکنم:
چرا حضرتعالی شأن خود را حفظ نمیکنید و با جریانات خطرناک و منحرف عقیدتی که هیچ کاری جز تنقیص تشیع و توهین و برچسب زدن به شیعیان و جابه جایی مرزهای عقیدتی ندارند، همکاری میکنید؟
در پایان بنده به عنوان کوچکترین برادر شما به حضرتعالی عرض میکنم، جمع قابل توجهی از شیعیانی که حتی خود را ملتزم به آرمانهای امام و رهبری دانسته، فعالیتهای این مجموعههای افراطی فعّال در حوزهی وحدت و تقریب را _که اخیرا از فرمایشات شما سوء استفاده میکنند_ خطرناک برای تشیع، بلکه نوع نگاهشان را موجب هدم مکتب میدانند.
عاجزانه از شما خواهش میکنم خودتان را به جهت ارتباط با این جماعت نسوزانید.
@mir_hamedhoseyn_110
۳۸ سال پیش در چنین روزی(۲ شهریور ۱۳۶۵) امام خمینی رضواناللهعلیه در روز عید غدیر مطالب مهمی پیرامون اهمیت غدیر و حکومت اسلامی ایراد فرمودند.
در میان آن فرمایشات در اهمیت ولایت اهلبیت علیهمالسلام فرمودند:
آن مسأله[ولایت اهلبیت]، مسألهاى است که اگر او را کسى قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامى شیعه هم بجا بیاورد باطل است.
📖 صحیفه نور، ۲۰/۲۹
۲ شهریور ۱۳۶۵
(دیدار با رئیس جمهور، رئیس مجلس شوراى اسلامى، نخست وزیر، و مسؤولین کشورى و لشکرى به مناسبت روز عید غدیرخم)
ذکر چند نکته ضروری است:
۱. عبارات مذکور در سالهای پایانی عمر شریف امام راحل و در واقع پس از انقلاب اسلامی و در یک جلسهی رسمی ایراد شده است.
۲. عباراتی که امام بزرگوار در مورد ضرورت پرهیز از اختلاف مسلمانان بر سر ولایت امیر المؤمنین علیهالسلام فرمودهاند (مثلا: صحیفه امام، ۸/۴۸۱) باید بر چیزی غیر از "تبیین ولایت" ، "دفاع از مکتب اهل بیت علیهمالسلام" ، "اثبات انحرافی بودن مذاهب باطله" و موارد مشابه حمل شود و إلّا لزم التناقض بين القولين.
۳. گروههایی که صرفا جملات دلخواهشان را از فرمایشات امام و رهبری بازنشر میکنند، همان کسانی هستند که پیشتر با کتاب و سنّت نیز همین رفتار عوامانه و کاریکاتوری را پیش گرفته بودند.
✍ طریق مشایه _ ۲ شهریور ۱۴۰۳
@mir_hamedhoseyn_110
۱۸ صفر سالروز وفات علامه میر حامد حسین؛
شادی روح مطهر این عالم فرزانه صلواتی هدیه بفرمایید.
@mir_hamedhoseyn_110
این اثر برای ابن مالک اندلسی(٦٧٢ ق) صاحب الفیه نیست، بلکه اصل آن برای ادیب و شاعر امامیمذهب شهاب الدين محاسن/یوسف¹ بن اسماعیل الحلبی الكوفي معروف بالشَّواء (٦٣٥ ق) میباشد که بعدها توسط بهاء الدين ابن النحاس (٦٩٨ ق) تکمیل و شرح شد.
استاد هلال ناجی (2011 م) در مقالهای در شماره ۸۴ مجمع اللغة العربية بدمشق(سال ١٤٣٠ ق) با عنوان القصيدة المتداخلة این ابیات را به ناظم آن شوّاء نسبت داده و انتساب آن به ابن مالک را خطا دانسته است.
دکتر تركي بن سهل العتيبي نیز در مقدمهی کتاب مَهاة الكِلَّتَين، این منظومه را به شوّاء و شرح و تکمیل آن را ابن النحاس نسبت داده و ادلهی منکرین را ابطال نموده است. هر دو در توثیق نسبت این ابیات به شوّاء به ادلهای استناد کردهاند که اگر کتاب المنتخب في شرح لامية العرب اثر گرانسنگ ادیب امامی مرحوم ابن أبي طَيّ الحلبي (٦٣٠ ق) در زمان ایشان چاپ شده و به دستشان میرسید، یقینا عبارت ابن أبي طَيّ را در صدر ادلّهی این انتساب قرار میدادند؛
ابن أبي طَيّ به مناسبتی در شرح لامیه شنفری، به افعالی اشاره میکند که هم با ياء و هم با واو تلفّظ میشوند ، همچون: كنَيتُه/کَنَوتُه أحمد كُنيةً، حَلَوتُه/حَلَيتُه بالحُلى و ....سپس میگوید:
والعربُ قد نَطقَت بأحرف تُقال بالواو تارةً وبالياء تارةً، منها: عَشَوتُه وعَشَيتُه وعَزَوتُه وعَزَيتُه.
وقد نظمَها بعضُ أصحابِنا وهو محاسنُ بن إسماعيل الحلبيّ 👈وأنشَدَني ذلك لنَفسِه:👉
قل إن نَسَبتَ عزوتُه وعزيتُه
وکنوتُ أحمد كنيةً وكنَيتُه.....
المنتخب في شرح لامية العرب، ص ٢٥٢_٢٥٣
-----------------------------
1. برای اطلاع از نام دقيق او که محاسن بوده یا یوسف، رک: تعلیقهی المهدي عيد الرواضية بر کتاب بغية الطلب، ۱۰/۴۲۹
@mir_hamedhoseyn_110
بر ساحل عبقات
مدتی است مشغول جمعآوری اشعار شعرای شیعه با مضمون "سقیفه سبب اصلی همهی مصائب" هستم. از شعرایی که مک
متخلّفان از جیش اسامه؛ فرماندهان قتلهی سید الشهدا صلواتاللهعلیه
از غرر ابیاتی که شعرای شیعه با مضمون "سقیفه عامل کربلا" سرودهاند، بیت مرحوم سید مهدي الحلي (١٢٨٩ ق) است:
اليَومَ مَن هِي عَن أُسـامَةَ خَلَّفَت
قادَت إلى حَربِ الحُسَينِ جُموعا
آن کسانی که روزگاری از همراهی لشکر اسامه سر باز زدند، در روز عاشورا لشکریانی را علیه حسین بن علی علیهماالسلام، فرماندهی کردند...
@mir_hamedhoseyn_110