موریانهها و شکست اطلاعاتی در قلب تلآویو
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
انتقال محرمانهترین اسناد امنیتی رژیم صهیونیستی به ایران، تلآویو را در بحرانی بیسابقه فرو برده است. این عملیات که از طریق نفوذ انسانی انجام شده، دستگاه امنیتی رژیم را با شوکی عمیق مواجه ساخته است. این عملیات، آسیبپذیری ساختارهای امنیتی رژیم را آشکار کرد. دولت راستگرای نتانیاهو که پیشتر نیز با اعتراضات گسترده مواجه بود، اکنون با چالشی وجودی روبهرو شده است. برخی رسانههای عبریزبان با اشاره به گستردگی نفوذ ایران، از «ورزش ملی همکاری با تهران» سخن میگویند.
برخی تحلیلگران امنیتی معتقدند که بزرگترین تهدید برای اسرائیل نه موشکهای مقاومت، که ساختار معیوب و ناهمگون خود این رژیم است. جامعهای که بر پایه تبعیض سیستماتیک بنا شده، امروز در حال بلعیدن خود است.
جامعه چندپاره صهیونی ریشه بنیانهای لرزان امنیت ملی این رژیم است. شهروندان عرب که همچون شهروندان درجه ۲ با آنها رفتار میشود، جنگ قدرت میان یهودیان ارتدوکس و سکولار و شکاف عمیق بین یهودیان اشکنازی و سفاردی، تنها گوشهای از زیربنای حفرههای امنیتی است.
در حالی که مقامات تلآویو مدعی برتری اطلاعاتی و امنیتی خود بودهاند، زنجیرهای از افشاگریها، نفوذها و ناکامیهای امنیتی در سالهای اخیر چهرهای متفاوت از آنچه اسرائیل میکوشد نمایش دهد، آشکار ساخته است. رژیمی که ادعای نفوذناپذیری دارد، امروز بیش از همیشه در برابر نفوذهای خارجی، آن هم از دل اختلافات داخلی، آسیبپذیر شده است.
افشای اطلاعات هستهای از نیروگاه دیمونا در سال ۲۰۲۲ توسط یکی از کارکنان ناراضی، تنها آغازگر سلسلهای از شکستهای پرهزینه بود. دستگیری این فرد که از تبعیض علیه یهودیان شرقی شکایت داشت، پرده از چالشی عمیقتر برداشت: شکافهای قومی و طبقاتی در دل ساختار امنیتی اسرائیل. سال بعد، نفوذ یک گروه سایبری وابسته به ایران به واحد ۸۲۰۰، یکی از حساسترین یگانهای نظامی اسرائیل، نیز ناشی از نارضایتی یک افسر مذهبی بود. رسوایی جاسوسی در موساد و فروش اطلاعات پروژههای دفاعی به بازیگران خارجی، تنها تأییدی است بر این واقعیت که تهدیدات بزرگ اسرائیل، نه از مرزها، بلکه از درون برمیخیزند.
در یک مورد تکاندهنده در اوایل ۲۰۲۴، یک تحلیلگر ارشد موساد به اتهام همکاری با حزبالله لبنان دستگیر شد. تحقیقات نشان داد این فرد که از سیاستهای اسرائیل در قبال لبنان ناراضی بود، برای سالها اطلاعات عملیاتی را در اختیار این گروه گذاشته بود.
در ۲۰۲۱، طرحهای پیشرفتهترین پهپاد نظامی اسرائیل (پروژه «فرشته مرگ») به صورت مرموزی به بیرون درز کرد. نهایتاً صهیونیستها پی بردند که یک مهندس شرکت رافائل که به دلیل گرایشهای چپگرایانه تحت نظر بود، این اطلاعات را به یک گروه مرتبط با روسیه فروخته است.
در پی حملات غافلگیرانه مقاومت فلسطین در ۷ اکتبر ۲۰۲۴، اسرائیل با بحرانی مواجه شد که ساختار امنیتیاش را از بنیاد زیر سؤال برد. منابع مستقل گزارش میدهند که بسیاری از نیروهای مرزی در نقاط نفوذشده، از اقلیتهای ناراضی بودند و سیستم هشدار سریع در مناطق پرخطر به دلیل کمبود بودجه تعطیل شده بود. این فاجعه، ناقوس پایان اعتماد به ساختار اطلاعاتی اسرائیل را به صدا درآورد. در جریان تهاجم رژیم به غزه نیز، عدم هماهنگی بین شاباک و ارتش منجر به یک اشتباه استراتژیک شد. اطلاعات نادرست درباره موقعیت گروگانها باعث حمله هوایی به یک تونل اشتباه شد. این اطلاعات غلط عمداً توسط عناصر ناراضی درون ارتش ارائه شده بود.
این شکافها دیگر صرفاً موضوعات اجتماعی نیستند؛ امروز به ابزارهای مؤثر در دست سرویسهای اطلاعاتی متخاصم با رژیم صهیونیستی تبدیل شدهاند.
افزایش چشمگیر مهاجرت معکوس نخبگان، کاهش داوطلبان نظامی، و رشد بیسابقه نارضایتی عمومی، همه نشان از بحرانی ساختاری دارد. تحلیلگران مقایسه اسرائیل با آفریقای جنوبی دوران آپارتاید را دیگر یک تشبیه ساده نمیدانند. شکافهایی که روزگاری پنهان نگاه داشته میشدند، اکنون به ترکهایی در دیوار آهنین این رژیم بدل شده است. جالب اینجاست که برخی از عناصری که در سالهای اخیر اطلاعات حساس و حیاتی صهیونیستها را به بیرون درز دادهاند، هیچگونه انگیزه مادی نداشته و خود در اثر نارضایتیهای متعدد با سرویسهای اطلاعاتی محور مقاومت و دوستان مقاومت همکاری کردهاند.
ضربات اطلاعاتی چند سال اخیر به رژیم صهیونی ترکیبی از دو واقعیت را نمایان ساخت؛ نخست قدرت و برتری جامعه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در تهاجم اطلاعاتی به رژیم و دوم ماهیت سست و پوشالی امنیت در جامعه موزاییکی و چندپاره صهیونی. چه بسا پیش از آنکه مقاومت بساط این رژیم جعلی را برچیند، موریانههای درونی آن را بپوسانند.
💠 @mjakhavan
امریکا هزینه همدستی را خواهد داد
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
با گذشت چند روز از حمله نظامی رژیمصهیونیستی به خاک ایران، تحلیلها و مواضع رسمی پیرامون نقش ایالاتمتحده در این رویداد به یکی از محورهای اصلی فضای دیپلماتیک و رسانهای تبدیل شده است. گرچه مقامهای امریکایی، بهویژه دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالاتمتحده، تلاش کردهاند نقش مستقیم واشینگتن را در این حمله کمرنگ جلوه دهند، شواهد و دادههای میدانی و راهبردی چیز دیگری میگویند.
ترامپ در مواضع اخیر خود کوشیده است مسئولیت این تهاجم را صرفاً به گردن اسرائیل بیندازد و ایالاتمتحده را بازیگری بیرونی جلوه دهد. بااینحال، حمایتهای لفظی پیشین او از اقدامات نظامی اسرائیل و نیز اعتراف به آگاهی قبلی از حمله، این روایت امریکا را نامعتبر میکند.
«ما همهچیز را میدانستیم»، «ایران باید بفهمد که ایالاتمتحده بهترین و مرگبارترین تجهیزات نظامی را دارد، و اسرائیل خیلی از آنها را دارد و میداند چگونه استفادهشان کند» و «آنها سخت ضربه خوردند … و هنوز ادامه دارد؛ خیلی بیشتر در پیش است». اینها جملات صریح ترامپ در روزهای اخیر است که آشکارا همدستی واشینگتن را برملا میسازد. بهبیاندیگر، ایالاتمتحده حتی اگر بر فرض محال خودش مستقیماً ماشه را نکشیده باشد، بدون تردید اسلحه را فراهم و صحنه را آماده کرده است و اکنون نیز آتشبیار این معرکه است.
نگاهی به روابط نظامی و اطلاعاتی دو طرف، روشن میسازد که رژیمصهیونیستی بدون حمایت امریکا قادر به اجرای چنین عملیاتی نیست. از زمان آغاز عملیات «طوفان الاقصی» در پاییز ۱۴۰۲، وابستگی تسلیحاتی و اطلاعاتی ارتش اسرائیل به امریکا رشد تصاعدی داشته است. در طول این دوره، واشینگتن - همراه با چند کشور اروپایی - بارها زرادخانههای تسلیحاتی تلآویو را بدون دریافت وجه، بازسازی و تقویت کرده است.
در بعد اطلاعاتی و پدافندی نیز، شبکههای پدافندی و جاسوسی امریکا در منطقه، که در چندین کشور غرب آسیا مستقرند، اطلاعات حساس و عملیاتی را در اختیار متحد صهیونیستی خود قرار دادهاند. بنابراین، بهسختی میتوان از شراکت ایالاتمتحده در این حمله چشم پوشید. سامانههای امریکایی پدافندی مستقر در کشورهای منطقه به کمک رژیمصهیونیستی آمدهاند.
در برابر این سطح از مشارکت مستقیم و غیرمستقیم، لازم است پاسخ چندلایهای ترتیب داده شود.
ایران باید افکار عمومی جهانی و دولتهای جهان را متوجه نقش امریکا در این تهاجم کند. بازخوانی مواضع قبلی ترامپ درباره مذاکره و آشکارسازی نفاق پشت شعارهای دیپلماتیک امریکا میتواند از ابزارهای مؤثر باشد. باید غرب و امریکا هزینه بینالمللی حمایت از رژیم صهیونی را پرداخت کنند و در این راستا، تعلیق همکاریها در پرونده هستهای و بازنگری در ادامه حضور در معاهداتی، چون NPT از اقدامات احتمالی است.
امریکا دارای پایگاههای نظامی در چند کشور همسایه ایران است. هرچند جمهوری اسلامی با کشورهای همسایه دارای حسن همجواری است، اما این روابط حسنه نمیتواند و نباید مانع از پیگیری حقوق دفاعی و امنیت ملی ایران باشد. کشورهای منطقه بهویژه در سوی دیگر خلیجفارس باید بدانند، در شرایط جنگی میزبانی از پایگاههای امریکایی که در تهاجم علیه جمهوری اسلامی کمک لجستیک و اطلاعاتی میکنند دیگر پذیرفتنی نیست. هزینه استمرار حضور نظامی امریکا در منطقه بالا خواهد رفت و در صورت تداوم تجاوز، این پایگاهها به اهداف مشروع تهاجمی ایران تبدیل خواهند شد.
همچنین ایران بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی در بازار انرژی، توانایی دارد که در صورت آسیب به تأسیسات انرژیاش، ضربه متقابلی به امنیت انرژی غرب وارد سازد. بهرهگیری از موقعیت راهبردی تنگه هرمز و تهدید منافع نفتی غرب در خلیجفارس بهعنوان بازار بزرگ انرژی، یکی از جدیترین ابزارهای در اختیار ایران است.
اگرچه واشینگتن بهظاهر تلاش دارد هزینه تهاجم اسرائیل را پرداخت نکند، اما درعینحال مایل است از این فضا برای فشار بیشتر بر تهران استفاده کند. ترامپ گمان میکند میتواند با تقسیم نقش پلیس خوب و بد، کاسبی سیاسی بکند، اما نمیداند که زیان انبوهی در انتظارش است. همپوشانی راهبردی، اطلاعاتی و نظامی میان دو طرف، نشان میدهد که هرگونه حمله از سوی اسرائیل، بدون چراغ سبز و پشتوانه امریکا ممکن نیست، بنابراین امریکا هزینه سیاسی، اقتصادی و نظامی این همدستی را پرداخت خواهد کرد.
جنگ اخیر ایران و رژیم صهیونی، صرفاً تبادل آتشی در دوردست میان دو طرف نیست، بلکه طلیعهای از ظهور نظم جدیدی در منطقه است که ترتیبات سیاسی و امنیتی جدیدی را حاکم خواهد کرد. امریکا با شراکت راهبردی با اسرائیل، هزینه بزرگی خواهد داد که مهمترین آن از دست دادن نقش کلیدی خود در نظم آینده منطقه است.
💠 @mjakhavan
جنگطلب نبودیم، اما جنگبلدیم
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
ورود علنی امریکا به تهاجم به ایران، نشان داد که تا چه حد ادعاهای پیشین کاخسفید درباره پایبندی به دیپلماسی و مذاکره دروغین بوده است. این در حالی است که جمهوری اسلامی از آغاز شکلگیری پرونده هستهای، مسیر خود را بر پایه «حکمت، تدبیر و عزتمندی» بنا نهاده و تلاش کرده منطق صلحآمیز برنامه هستهای خود را برای جهانیان شفاف سازد.
ایران، با وجود بیاعتمادی عمیق به رفتارهای متناقض کشورهای غربی، هرگز دروازه گفتوگو را نبست و همواره از دیپلماسی بهعنوان ابزاری مشروع در تأمین حقوق ملت خود بهره برد. بااینحال، واقعیت تلخ آن است که امریکا و سه کشور اروپای غربی، با نقض پیاپی تعهدات خود و بهرهبرداری ابزاری از فضای مذاکرات، بر بیاعتمادیها دامن زدهاند و فضای بینالمللی را به عرصهای برای بازیهای فریبکارانه تبدیل کردهاند.
بهطور مشخص میتوان دو رویکرد را در جهان سیاست امروز مشاهده کرد، منطق زور و جنایت که از سوی امریکا و عنصر نیابتیاش رژیم صهیونی و با حمایت اروپای غربی دنبال میشود و در سوی دیگر تلاش برای مهار یکجانبهگرایی و استکبار از سوی کشورهای مستقل و بهویژه جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت.
تحولات اخیر، بهویژه در پی افزایش مداخله مستقیم ایالاتمتحده در حمایت نظامی و تسلیحاتی از رژیمصهیونیستی، گویای آن است که منطقه وارد مرحلهای جدید از تنشهای ژئوپلیتیکی شده است. نقش علنی و پررنگ واشینگتن در پشتیبانی عملیاتی از رژیمی که سالهاست بذر بیثباتی و خشونت را در منطقه میپراکند، ایجاب میکند که جمهوری اسلامی ایران، متناسب با شرایط جدید، راهبردهایی بازدارنده و مؤثر را در دستور کار قرار دهد.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدا جنگطلب نبوده و بهطورکلی مردم ایران در چند قرن اخیر به کشوری تجاوز نکردهاند، اما این بدان معنا نیست که در برابر متجاوز سر خم کرده و «جنگ تحمیلی» آنان را به «صلح تحمیلی» سوق دهد؛ لذا بهطورقطع ورود خباثتآمیز امریکا با پاسخ اقتدارآمیز ایران مواجه خواهد شد. سیاست مستقل جمهوری اسلامی ایران و نیز موقعیت ژئوپلیتیک و قدرت دفاعی ویژه آن فرصتهای بینظیری برای تنبیه سران کاخسفید فراهم آورده و در چنین شرایطی، از میان دهها گزینه مختلف نظامی و چندبعدی، سه گزینه راهبردی پیشروی ایران قابلتصور است:
نخست؛ هدفگیری زیرساختهای نظامی و توان عملیاتی امریکا در منطقه، از جمله پایگاههای نظامی مستقر در کشورهای همسایه و سواحل جنوب خلیجفارس، بهعنوان اهداف مشروع در چارچوب دفاع از امنیت ملی.
دوم؛ مهار و اخلال جدی در ساختار اقتصادی نظام سرمایهداری با بهرهگیری از جایگاه ژئوپلیتیک ایران در آبراههای استراتژیک همچون تنگه هرمز و همافزایی با محور مقاومت برای بسط این راهبرد در دریای سرخ و بابالمندب.
سوم؛ افزایش فشار همهجانبه و نفسگیر بر رژیمصهیونیستی (بهعنوان عنصر نیابتی امریکا در منطقه) با تکیهبر توان موشکی و پهپادی، بهمنظور تحمیل هزینههای تمامعیار و فلجکننده به این رژیم و ارسال پیام بازدارنده به حامیان آن.
علاوه بر اینها ترکیب هوشمندانه این گزینهها در قالب یک راهبرد ترکیبی (هیبریدی) میتواند ضمن بازدارندگی مؤثر، هزینه تجاوز را برای دشمنان افزایش داده و منافع راهبردی ایران را حفظ کند.
خوشبختانه انسجام مثالزدنی و بینظیر این روزهای جامعه ایران در برابر دشمن متجاوز، دست تصمیم گیران را در تهران برای واردکردن ضربات متعدد و تأثیرگذار بر متجاوزان باز گذارده است.
درنهایت، باید تأکید کرد که جمهوری اسلامی ایران آغازگر هیچ تنشی نبوده و نخواهد بود، اما در برابر هر اقدام خصمانه، پاسخی قاطع، متناسب و هدفمند خواهد داد. این سیاست نهتنها ضامن حفظ ثبات منطقهای است، بلکه یادآوری میکند که دوران سلطهگری یکجانبه دیگر پایان یافته است و معادلات جدید منطقه، بر پایه مقاومت، بازدارندگی و عزت ملی بازنویسی خواهند شد. تحولات آتی و نظم آینده به ساکنان کاخسفید خواهد فهماند که دست به چه تصمیم پرغلط و پرهزینهای زدهاند.
💠 @mjakhavan
پیروزیهای این ۱۲ روز را باید کامل کرد
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
سرانجام آنچه مدتها بود تلاش میکردند ما را از آن بترسانند، رخ داد. دشمن صهیونی به خاک میهن ما تجاوز کرد و البته جمهوری اسلامی ایران در نبردی ۱۲روزه و نابرابر، هیمنه پوشالی ائتلاف امریکایی- صهیونیستی را در هم شکست و نشان داد دوران یکجانبهگرایی، تحقیر ملتها و تروریسم دولتی پایان یافته است. دشمنی که با غرور و توهم برتری نظامی، جنگ را آغاز کرد، با خواری و دستافشانی برای آتشبس، میدان را ترک کرد.
امریکا و رژیمصهیونیستی که با هزاران میلیارد دلار تجهیزات نظامی، پیشرفتهترین سامانههای دفاعی و حمایتهای اطلاعاتی گسترده وارد میدان شده بودند، در برابر اراده ملتی مقاوم و توان بومی متکی بر ایمان و عقلانیت، ناکام ماندند. موشکهای نقطهزن و قدرتمند ایران که گنبد آهنین را به سخره گرفتند و پهپادهایی که لایههای دفاعی دشمن را شکافتند، نهفقط قدرت دفاعی ایران بلکه مرزهای بازدارندگی محور مقاومت را از زمین تا آسمان ارتقا دادند.
تلآویو، روزها و شبهایی را تجربه کرد که ساکنان غزه مدتهاست در آن زیستهاند. صهیونیستها دیگر نمیتوانند وانمود کنند که امنیت دارند. صفیر آژیرها، فرار صهیونیستها به پناهگاهها و فلج شدن تأسیسات حیاتی، سیلی محکمی بود که همزمان بر گونه نتانیاهو و ترامپ فرود آمد.
اما آنچه این پیروزی را عمیقتر میکند، شکست دشمن در میدان اجتماعی و افکار عمومی است. سالها تلاش بیوقفه دشمن برای تضعیف اعتماد عمومی به نظام اسلامی، در این جنگ، به نقطه معکوس رسید. موج حمایت مردمی، وحدت جریانهای سیاسی و خروش میلیونی ملت ایران در حمایت از مقاومت، خوابهای آشفته تحلیلگران غربی را به کابوس بدل کرد. محبوبیت بیسابقه رهبر معظم انقلاباسلامی در سطح ملی و فراملی، خنثیکننده تمامی پروژههای جنگ روانی بود.
از سوی دیگر، سازمانهای بهاصطلاح بینالمللی، همانها که در برابر جنایات صهیونیستها در غزه کر و کور بودند، اینبار نیز رسوا شدند. سکوت شورای امنیت، بیعملی آژانس و وارونهگویی رسانههای غربی، نشان داد که حقوق بشر در قاموس غرب، تنها ابزاری برای سلطه است.
جنگ ۱۲ روزه بار دیگر به ما آموخت که تنها زبان قابلفهم برای دشمنان، زبان قدرت و مقاومت است. این جنگ نه یک نبرد نظامی، بلکه یک تحول راهبردی در موازنه قدرت در جهان بود. در یکسو رژیمی جعلی با حمایت مستقیم اطلاعاتی و عملیاتی سنتکام و پشتیبانی تمامعیار اروپای غربی و امریکا قرار داشت و در یکسو کشوری مستقل که سالهاست تحت تحریمهای اقتصادی سنگین زمان قرار دارد. آتش مستمر و پرقدرت ایرانی چنان صهیونیستها را «بیچاره» کرد که ترامپ و نتانیاهو را ناچار به توقف جنگ کرد تا بیش از این جامعه اشغالگر آسیب نبیند.
البته دشمن ضربه خورده، سرخورده و سردرگم است. اما ما باید هوشیار بمانیم. تجربه نشان داده است که امریکای زخمخورده، برای ترمیم شکست، ممکن است دست به توطئههای اقتصادی، امنیتی یا رسانهای بزند. بنابراین، تقویت توان بازدارندگی وحدت داخلی و آمادگی همهجانبه برای مواجهه با سناریوهای آتی، بیشازپیش ضروری است.
امروز در این فرصت توقف جنگ که نمیدانیم تا چه زمان ادامه خواهد داشت، باید بهطور همزمان برای بازدارندگی دفاعی و اجتماعی بهطور توأمان تلاش کرد. باید هم صف واحدی را که در این روزها در جامعهمان پدید آمد، حفظ کنیم و هم خلأهای احتمالی دیوار دفاعی و قدرت تهاجمی کشور را ترمیم کنیم. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَدَّ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکمْ وَأَمْتِعَتِکمْ فَیمِیلُونَ عَلَیکمْ مَیلَهً وَاحِدَهً» (کفار مایلند شما از سلاحها و سازوبرگ جنگی خود غفلت ورزید، تا یک باره به شما هجوم آورند.) سلاح و سازوبرگ ما در این جنگ ترکیبی هم اقتدار نظامی ما است و هم انسجام اجتماعی ما. آنان منتظرند در هریک از این دو جبهه رخنهای یا ضعفی بیابند تا بتوانند از آن برای ضربه زدن به ایران عزیز استفاده کنند. باید این پیروزی را با هوشیاری تمامعیار کامل کرد.
💠 @mjakhavan
فصل امنیتی پساالعدید
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
پس از حمله دقیق و حسابشده جمهوری اسلامی ایران به پایگاه راهبردی العدید در خاک قطر، نهفقط یکی از پیچیدهترین مراکز عملیاتی ارتش ایالاتمتحده در منطقه هدف قرار گرفت، بلکه فصلی نو در هندسه امنیتی غرب آسیا گشوده شد. این اقدام که دومین حمله مستقیم یک دولت رسمی به یک پایگاه امریکایی پس از پایان جنگ جهانی دوم بود، فراتر از یک عملیات تلافیجویانه یا واکنش به اقدامات گذشته واشینگتن و تلآویو است؛ این حمله، نشانهای راهبردی درباره پایان یک نظم و آغاز نظمی نوین است.
حمله به العدید نهفقط یک هدف نظامی را از بین برد، بلکه نماد قدرت فناورانه امریکا را تخریب کرد. نابودی گنبد ژئودزیک حاوی تجهیزات پیشرفته نظامی و اطلاعاتی که صدها میلیون دلار سرمایهگذاری پشت آن بود، نشان داد که هیچ نقطهای از حضور امریکاییها در منطقه مصون از ضربه نیست. آنچه این حمله را بیشازپیش معنادار کرد، ناتوانی سامانههای دفاعی امریکا در واکنش مؤثر، حتی با وجود سامانه معروف راداری و پدافندی در سرتاسر جنوب خلیجفارس بود.
اگر تا دیروز تاد، پاتریوتها و سامانههای C- RAM افتخار امنیتی واشینگتن بودند، امروز تبدیل به نماد ناکارآمدی شدهاند. این واقعیت، امریکا را ناگزیر به بازنگری در دکترین نظامی «پایگاهمحور» خود در منطقه خواهد کرد. جایی که حضور نظامی، بیش از آنکه عامل بازدارنده باشد، اکنون خود به تهدیدی علیه میزبانان تبدیل شده است.
البته ترامپ ادعا کرده بود که قبل از حمله از این موضوع مطلع شده بود که حتی اگر این ادعا را باور کنیم، ناتوانی سامانههای رهگیر در دفع حملات موشکی ایران، خود نشاندهنده ناکامی نظامی ارتش امریکا است.
پس از حمله به العدید، کشورهای میزبان پایگاههای امریکا دچار شوک راهبردی شدند. مردم قطر با شگفتی موشکهای قدرتمند ایرانی را بالای سر سرزمین خود دیدند. عراق نیز از ماهها پیش خواستار خروج نظامیان امریکایی از خاک خود شده بود. این روند نشانهای از تغییر در برداشت منطقهای از حضور امریکا است: حضور سابقاً محافظ، اکنون مزاحم و پرخطر تلقی میشود. همانگونه که حمله به عینالاسد در یک «یومالله» هیمنه نظامی امریکا را پس از دههها با تردید جدی مواجه کرد، اینک حمله به «العدید» شکافی عمیق در ساختار و بافتار حضور نظامی امریکا در منطقه ایجاد کرده که در صورت ناکامی امریکا درترمیم این شکاف، باید منتظر خروج امریکا از کل منطقه بود.
در همین حال، توانمندی ایران در اجرای عملیات دقیق علیه اهداف حیاتی - از وعده صادق ۳ تا بشارت فتح - معادله بازدارندگی را دگرگون کرده است. حالا دیگر اسرائیل در برابر محور مقاومت صرفاً با تهدید «امنیتی» مواجه نیست، بلکه با تهدید «موجودیتی» مواجه است. این وضعیت، توازن قوا در منطقه را بهنفع بازیگران بومی تغییر داده و امریکا را از حاشیهنشینان تصمیمسازی کرده است.
اقدام ایران در هدفگیری مستقیم پایگاه العدید - بدون مداخله دوستان ایران - نقطه عطفی در گفتمان راهبردی مقاومت محسوب میشود. این تحول از یک سو نشانه ارتقای اعتمادبهنفس دفاعی جمهوری اسلامی و از سوی دیگر گواه ارتقای محور مقاومت از سطحی واکنشی به سطحی تهاجمی، مؤثر و مستقل است.
ایران در این مسیر نهتنها به زرادخانهای شامل هزاران موشک بالستیک و پهپادهای پیشرفته تکیه دارد، بلکه با تسلط راهبردی بر تنگه هرمز و توسعه عمق استراتژیک در منطقه، بنیانهای یک قدرت بازدارنده چندلایه را بنا نهاده است. دیگر مقاومت فقط نظریهای برای مقابله با اشغال نیست؛ اکنون چارچوبی واقعی برای تنظیم معادلات قدرت منطقهای است.
از مجموع این تحولات میتوان ویژگیهای نظمی نوین را ترسیم کرد؛ نظمی که دیگر از دل یک چتر امنیتی امریکایی نمیجوشد، بلکه از دل واقعیتهای روی زمین و مقاومت منطقهای برمیخیزد. در این نظم جدید، ساختار قدرت از تکقطبی به چندقطبی بومی تغییر مییابد؛ مبانی ایدئولوژیک آن بر پایه هویت اسلامی استوار است؛ ابزار امنیتیاش نه پایگاه ثابت، بلکه بازدارندگی نامتقارن، متحرک، چابک و بومی است؛ و اکنون پرسش اصلی این است: آیا این نظم جدید به پایداری خواهد رسید؟ موفقیت نهایی این نظم، نیازمند به تبدیل بازدارندگی نظامی به دیپلماسی دفاعی اثرگذار و ارائه الگویی برای امنیت مشارکتی کشورهای منطقه است. آینده غرب آسیا دیگر در دستان ناوهای هواپیمابر نیست؛ در دستان اراده ملتهایی است که از سلطه خارجی عبور کردهاند و در مسیر رهایی از سلطه و نیل به استقلال واقعی قرار گرفتهاند.
💠 @mjakhavan
چرا غرب ایرانِ اسلامی را نمیفهمد؟
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
در جنگ ۱۲روزه اخیر دیدیم که مهاجمان با تکیه بر تصورات کلیشهای و اطلاعات مخدوش، گمان میکردند که حملهای محدود میتواند ساختار نظام جمهوری اسلامی را از هم بپاشد و به بروز شورشهای داخلی منجر شود. اما، نهتنها چنین نشد، بلکه واکنش هماهنگ مردم، نیروهای مسلح و قوای حاکمیتی، بار دیگر نشان داد که غرب همچنان در درک واقعیات ایران ناتوان است.
در ۴۷سال گذشته، پس از پیروزی انقلاباسلامی ایران، خطاهای پیاپی محاسباتی قدرتهای غربی، بهویژه ایالاتمتحده امریکا، کشورهای اروپای غربی و رژیمصهیونیستی، به الگویی تکرارشونده در سیاستگذاری آنان درباره ایران تبدیل شده است. این خطاها تنها نتیجه دریافتهای نادرست یا تحلیلهای سطحی نیست، بلکه از نوعی درک ناقص و سطحی از هویت تمدنی، سیاسی و اجتماعی ایران سرچشمه میگیرد.
یکی از دلایل اصلی این ناکامی، ناتوانی نظامهای غربی در فهم ژرف و چندلایه هویت ایرانی- اسلامی است. این هویت، همزمان که ریشه در دیانت دارد، ازمؤلفههای ملی نیز برخوردار است و نه اسیر ناسیونالیسم افراطی است، نه در چارچوب ملیگرایی کلاسیک غربی میگنجد. تمدن ایرانی- اسلامی، آمیزهای است از دین، تاریخ، زبان، فرهنگ و مقاومت، و همین ترکیب پیچیده، بنیان انسجام اجتماعی را در برابر تهدیدهای خارجی استوار ساخته است. غرب، ایران را همچنان با عینک تجربههای خود در خاورمیانه تحلیل میکند؛ منطقهای که دراثر قراردادهایی مانند سایکس-پیکو به مرزهای مصنوعی و ملتهایی شکننده تقسیم شد. حال آنکه ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای نوبنیاد این منطقه، دارای پیشینه تاریخی چندهزارساله، تجربههای عمیق حکمرانی و نوعی «دولت- تمدن» منحصربهفرد است که در برابر تهدید، نهتنها فرونمیپاشد، بلکه ظرفیتهای خود را بازتولید میکند و بر قدرت و مشروعیتش میافزاید.
در کنار این، ناتوانی غرب در درک اسلام انقلابی نیز سهم مهمی در این خطاهای راهبردی دارد. تحلیلگران غربی، اسلام را غالباً نه بهعنوان یک اندیشه سیاسی زنده و خلاق، بلکه بهصورت مجموعهای سنتی و ایستا میبینند که یا در اختیار روحانیت محافظهکار است یا در حد مناسک فردی خلاصه میشود. همین نگاه، مانع فهم آنان از نقش تاریخی امام خمینی(ره) و تداوم اندیشه انقلابی در نسلهای پس از انقلاب شده است. اسلامِ انقلاباسلامی، بر اصولی، چون عدالتخواهی، مبارزه با سلطه، معنویت سیاسی و عقلانیت اجتماعی استوار است و نهتنها توان بسیج مردمی و آفرینش قدرت اجتماعی دارد، بلکه در ساحت بینالمللی نیز بدیلی برای نظم سلطهگرجهانی ارائه میدهد؛ بدیلی که غرب نه میفهمد و نه میخواهد آن را به رسمیت بشناسد.
افزون براین دوعامل بنیادی، وابستگی فکری غرب به مشاوران فارسیزبانِ مغرض، موجب شده است که تصمیمگیریهای سیاسی و امنیتی آنها درباره ایران، بیشازپیش از واقعیت فاصله بگیرد. سالهاست که دستگاههای اطلاعاتی و اندیشکدههای غربی تحلیلهای خود را بر پایه توصیههای افرادی تنظیم میکنند که عمدتاً وابسته به جریانهایی، چون سلطنتطلبان و گروهک منافقیناند. این افراد که بیش ازهرچیز دغدغه بازگشت به قدرت را دارند، نه خیرخواه ملت ایراناند، نه مصالح غرب را در نظر میگیرند. تحلیلهای آنان، آمیخته با کینهتوزی، رؤیاپردازی و انگیزههای جناحی است؛ ازاینرو غرب را به دام تصمیمات نادرست و هزینهزا میاندازد.
همچنین باید به بُعد روانشناختی این ناکامی نیز اشاره کرد. نظام سلطه، بر بنیان نوعی خودبرتربینی تمدنی شکل گرفته است و اساساً نمیتواند بپذیرد که کشوری همچون ایران، بدون تکیه بر شرق وغرب، توانسته است به الگویی مستقل از حکمرانی و پیشرفت تبدیل شود. ازهمینرو، موفقیتهای ایران را یا انکار میکنند، یا به سرکوب داخلی یا فریبکاری تبلیغاتی نسبت میدهند. این نوع نگاه، آنان را در چرخهای بسته از کتمان واقعیت، تکرار خطا و شکستهای راهبردی گرفتار کرده است. غرب هنوز ایران را ازدریچه منحط قاجار و پهلوی مینگرد و از همین زاویه دید مطامع استعماری خود را کنار نمیگذارد.
واقعیت آن است که غرب نمیخواهد ایران را بفهمد، زیرا پذیرش ایرانِ مستقل، مقاوم و خردمند، مستلزم فروتنی و بازنگری در بنیانهای فکری و سیاستی آنان است. در سطحی ژرفتر، میان ایرانِ اسلامی و نظام سلطه، شکافی تمدنی، فکری و روانی وجود دارد؛ شکافی که با ابزارهای اطلاعاتی و تبلیغاتی پر نمیشود. هرچه غرب در درک این شکاف تأخیر کند، شکستهایش ژرفتر و ایران، استوارتر و مقاومتر خواهد شد.
چنانکه حضرت امام سجاد(ع) فرمود: «خداوند دشمنان ما را از احمقان قرار داد»، تاریخ انقلاباسلامی، نمونهای زنده ازتحقق این سخن حکیمانه است. هر خطای محاسباتی غرب، نهتنها راهبردهایش را بیاثر کرده، بلکه بر توان وصلابت ایران اسلامی افزوده است.
💠@mjakhavan
وجوه متمایز این جنگ تمدنی
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍️ محمدجواد اخوان
قسمت اول
در جنگ اخیر تحمیلی رژیم صهیونی، همگان دیدند که متجاوز کیست و کدام طرف مدافع است؟ به نظر میرسد همین نکته ریشه در تفاوت ماهوی فرهنگ راهبردی و عقبه اجتماعی جنگ و تهاجم در دو جامعه داشت. این بنیان اجتماعی نهتنها جهتگیری راهبردی کشورها، بلکه رفتار دولتها در قبال منازعات را نیز رقم میزند. تفاوت ماهوی جامعه ایران و جامعه صهیونیستی در رویارویی با پدیده جنگ، ریشه در تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و هویت ملی آنها دارد و نیازمند بررسی عمیق است.
ملت ایران، وارث تمدنی چند هزارساله است که ذاتاً با جنگطلبی و تهاجم بیگانه است. در طول اعصار، این سرزمین بارها آماج تهاجم اقوام گوناگون قرار گرفته، اما واکنش ایرانیان همواره در چارچوب دفاع مشروع و حلوهضم فرهنگی و تمدنی تعریف شده است. در دوره ایران باستان همین روحیه موجب بقای تمدن ایرانی در برابر مهاجمان غربی یونانی شد. با ظهور اسلام، ایران حلقه اتصال شرق و غرب شد و با تکیه بر علم، فرهنگ و تجارت، مسیر تعامل تمدنی را پیمود و تهاجم مغولان را نیز حل و هضم کرد. تجربه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در دوران معاصر، بار دیگر مؤید این واقعیت بود که واکنش ایران در برابر تجاوز، دفاعی و مشروع است و با فرهنگ مقاومت و نه تهاجم، عجین شده است.
در مقابل، جامعه صهیونیستی بر پایهای متزلزل و هویتی جعلی استوار شده است. مردمانی از اقصینقاط جهان، بدون هیچ پیوند تاریخی با سرزمین فلسطین، به آنجا کوچانده شدند و با توسل به جنگ و اشغال، خود را بر این جغرافیا تحمیل کردند. این واقعیت تأثیری مستقیم بر دکترین امنیتی رژیمصهیونیستی گذاشته که از بدو تأسیس تاکنون، بر محوریت تهاجم پیشدستانه طراحی شده است. از جنگ ششروزه ۱۹۶۷ تا به امروز، صهیونیستها مکرراً از استراتژی حمله نظامی بهاصطلاح پیشگیرانه بهره بردهاند. این رفتار ناقض صریح منشور ملل متحد و حقوق بینالملل است، لیکن عقبه اجتماعی جامعه اسرائیل بهگونهای شکل گرفته که چنین رویکردی را تقویت میکند.
جغرافیای خاص سرزمینهای اشغالی نیز در این جهتگیری نقشی حیاتی ایفا میکند؛ در برخی نقاط مانند حوالی نتانیا، عرض این سرزمین به کمتر از ۲۰ کیلومتر میرسد، وضعیتی که رژیمصهیونیستی را به سمت اتکای بر تهاجم بهجای دفاع سرزمینی سوق میدهد. افزون بر این، تجربه تاریخی یهود و احساس محاصره در منطقهای عربی- اسلامی، نوعی روانشناسی تهاجمی را در کالبد صهیونیسم نهادینه کرده است. نکته حائز اهمیت دیگر، عدم تعیین مرزهای بهرسمیتشناختهشده برای اسرائیل بر اساس قطعنامههای شورای امنیت است که خود بر رفتار پیشدستانه آن دامن میزند. در این میان، دکترین بنگوریون با شعار محوری «دفاع از طریق حمله»، به ستون فقرات راهبرد امنیتی رژیم اشغالگر قدس تبدیل شده است.
بر این اساس، تفاوت در فرهنگ استراتژیک دو جامعه بهوضوح آشکار میشود...
ادامه دارد...
💠@mjakhavan
✍ یادداشتهای محمدجواد اخوان 🇮🇷 ☫
وجوه متمایز این جنگ تمدنی #سرمقاله #روزنامه_جوان ✍️ محمدجواد اخوان قسمت اول در جنگ اخیر تحمیلی
وجوه متمایز این جنگ تمدنی
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍️ محمدجواد اخوان
قسمت دوم
... ایران با اتکا به تمدنی دیرپا و فرهنگی اصیل، رویکردی منطقی، دفاعی و مشروع در قبال جنگ اتخاذ میکند. در مقابل، رژیمصهیونیستی با تکیه بر هویتی مصنوعی و ساختگی، نگرشی ذاتاً غیرانسانی، تهاجمی و نظامیمحور به مقوله امنیت دارد. عمق استراتژیک در ایران، به مدد وسعت جغرافیایی و غنای منابع انسانی و طبیعی، واقعیتی انکارناپذیر است، حالآنکه برای اسرائیل، این عمق تقریباً صفر است. بنابراین، ایران بالذاته از جنگافروزی گریزان است و تنها در مقام پاسخ به تجاوز از خود دفاع میکند، درحالیکه در جامعه صهیونیستی، ترس و تهاجم به امری نهادینه بدل شده است.
متون دینی نیز بر ویژگیهای خاص قوم بنیاسرائیل تأکید دارند که در رفتار جمعی رژیمصهیونیستی معاصر بازتاب یافته است. سوره بقره، آیه ۷۴ به قساوت و سنگدلی بنیاسرائیل اشاره میکند: «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ» (دلهایشان سخت شد)، و سوره مائده، آیه ۷۸ میفرماید: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ» (کافران از بنیاسرائیل لعنت شدند)؛ آیاتی که بر نقض عهدها و سرکشی تاریخی این قوم تأکید دارند.
نقش حمایت بیقیدوشرط غرب، بهویژه ایالاتمتحده امریکا، نیز در تثبیت و تشدید رفتار جنگطلبانه رژیمصهیونیستی نقشی تعیینکننده و غیرقابلانکار است. از منظر نظامی، اسرائیل بزرگترین دریافتکننده کمکهای نظامی امریکاست و سالانه مبلغ ۳/۸ میلیارد دلار دریافت میکند.
این رژیم بدون هیچ محدودیتی به فناوریهای فوقپیشرفته نظامی امریکا دسترسی انحصاری دارد. بهرغم عدم عضویت در NPT، اسرائیل تحت حمایت کامل امریکا به توسعه و حفظ زرادخانه هستهای خود ادامه میدهد. در عرصه سیاسی، امریکا با وتوی ۴۶ قطعنامه شورای امنیت که محکومکننده جنایات رژیمصهیونیستی بودهاند، هرگونه امکان بازخواست حقوقی بینالمللی این رژیم را مسدود ساخته است.
حتی دیوان کیفری بینالمللی نیز تحتفشار دیپلماتیک سنگین امریکا و متحدان غربیاش، تاکنون نتوانسته رهبران صهیونیست را به خاطر جنایت علیه بشریت در سرزمینهای فلسطینی محاکمه کند.
حال ممکن است برخی بپرسند ما که میدانستیم صهیونیستها چنین رفتاری معمولاً در پیش میگیرند، چرا پیشدستانه به آنها حمله نکردیم تا با روش خودشان، مانع از جنگطلبیشان شویم. باید تأکید کرد که این دیدگاه، تفاوت بنیادین در ماهیت تمدنی دو طرف را نادیده میگیرد. البته میدانیم که با توجه به ماهیت اشغالگر رژیم صهیونی، هرگونه اقدام در برابر این رژیم از نوع دفاعی تلقی میشود، اما رویارویی ما با این رژیم، صرفاً یک نبرد سیاسی یا امنیتی نیست؛ این یک نبرد تمدنی تمامعیار است؛ نبردی میان تمدن اسلامی- ایرانی، با هویتی انسانی و وحیانی، و تمدن جعلی غربزدهای که از اصول اخلاقی و انسانی تهی شده است.
جمهوری اسلامی ایران با تمام توان از سرزمین و منافع ملی و اسلامی خود دفاع کرد، اما هرگز از روشهای غیرانسانی دشمن پیروی ننمود. پیروزی نهایی ایران در این نبرد سرنوشتساز، دوگانه و تاریخی بود: نخست، پیروزی نظامی و راهبردی؛ و دوم، پیروزی اخلاقی و تمدنی. رفتار جنگطلبانه و اشغالگرانه رژیمصهیونیستی، ریشه در بحران هویت، ضعف جغرافیایی و ترس وجودی دارد. در نقطه مقابل، ایران با تکیه بر تمدنی ژرف، فرهنگ پرشکوه مقاومت و منطق نورانی قرآنی، در مواجهه با تهدیدات، رویکردی کاملاً دفاعی، حکیمانه و مبتنی بر کرامت انسانی را پیش گرفت. جمهوری اسلامی ایران نهتنها از کیان و تمامیت ارضی خود به شکلی قهرمانانه دفاع نمود، بلکه به جهانیان اثبات کرد که میتوان حتی در سختترین شرایط نبرد، انسانی، اخلاقمحور و مطابق با تعالیم انبیای الهی رفتار کرد. جهان شاهد بود که تمدن اصیل اسلامی- ایرانی چگونه میتواند از دل آتش و خون جنگ، صدای عدالت، حکمت و انسانیت را به گوش بشریت برساند و پرچم عزت و شرافت را برافرازد
💠@mjakhavan
اولویتهای کاری شورای دفاع
▪️#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
به تصمیم شورای عالی امنیت ملی، یکی از نهادهای پیشبینیشده در چارچوب اصل ۱۷۶ قانون اساسی که تاکنون محقق نشده بود، یعنی «شورای دفاع کشور»، احیا و تأسیس میشود که وظیفه اصلی آن، بررسی طرحهای دفاعی کشور و ارتقای توانمندیهای نیروهای مسلح با حضور سران قوا و تحت ریاست رئیسجمهور است. پرسش این است که چه ضرورتی منجر به تأسیس یا احیای این ساختار شد و اولویتهای آن چیست؟
به نظر میرسد تجربه جنگ ۱۲ روزه اخیر، این واقعیت را آشکار ساخت که برای تحقق دفاعی همهجانبه و بازدارنده، هماهنگی تمامی ارکان و اجزای کشور - اعم از حوزه حاکمیت، قوای سهگانه و سایر بخشها - با نیروهای مسلح بهمنظور تولید قدرت و تقویت جبهه دفاعی، امری حیاتی است. پیشازاین، ارتقای بنیه دفاعی کشور عمدتاً در چارچوب ساختارهای رسمی نیروهای مسلح (مانند ستاد کل نیروهای مسلح، قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا، ارتش، سپاه و وزارت دفاع) پیگیری میشد. بااینحال، به نظر میرسد ایجاد ساختاری فراتر از نیروهای مسلح برای هماهنگی موضوع «ارتقای بنیه دفاعی و بازدارندگی کشور» با ظرفیتهای رسمی و قانونی در سطح قوای سهگانه ضروری است. اولویت اصلی این شورا در همین حوزه تعریف میشود. بهطور مشخص، یکی از مهمترین مأموریتهای آن، بسیج و بهکارگیری ظرفیتهای گوناگون کشور در حوزه اجرایی برای تقویت بنیه دفاعی است. دفاع، وظیفهای همگانی است و نباید صرفاً بر دوش نیروهای مسلح باشد. اگرچه نیروهای مسلح در خط مقدم و پیشانی دفاع قرار دارند، پشتیبانی از آنان بر عهده تمامی آحاد ملت و ارکان اجرایی کشور است.
تحقق دفاع همهجانبه نیازمند تدابیر فوری است که به نظر میرسد باید در دستور کار شورای دفاع قرار گیرد:
۱- تقویت بودجه دفاعی: مطالعه وضعیت بودجه دفاعی کشور در مقایسه با کشورهای منطقه و دولتهای متخاصم (مانند ایالاتمتحده امریکا و رژیمصهیونیستی)، نشاندهنده اختلاف فاحش است. بسیاری از همسایگان ما سهم قابلتوجهی از بودجه خود را صرف تولید قدرت دفاعی میکنند و کشورهای مهاجم نیز مبالغ هنگفتی برای تهاجم هزینه مینمایند. در مقابل، سهم بودجه دفاعی ایران از توان مالی کشور، ناچیز و در شرایط فعلی بههیچوجه قابل توجیه نیست.
شاخصهایی مانند نسبت بودجه دفاعی به بودجه کل دولت، سرانه بودجه دفاعی (نسبت بودجه دفاعی به جمعیت) و نسبت بودجه دفاعی به تولید ناخالص داخلی (GDP)، این واقعیت را آشکار میسازند. درحالیکه سهم بودجه دفاعی ایران از تولید ناخالص داخلی تنها ۱.۷ درصد است. این رقم در مقایسه با همسایگان و دول منطقه معنادار است: عربستان سعودی (۷.۱درصد)، امارات (۴.۸ درصد)، و رژیمصهیونیستی (۴.۵ درصد). افزایش سهم دفاع به حداقل ۴- ۵درصد GDP با اصلاح ساختار بودجهریزی در دولت و مجلس، مأموریت حیاتی این شوراست. اصلاح اساسی این وضعیت، مستلزم اقدام فوری دولت و مجلس است. شورای دفاع کشور میتواند با اتخاذ تصمیمی انقلابی، در این زمینه نقش محوری ایفا کند.
۲- توسعه علم، فناوری و صنعت دفاعی: نیاز مبرم به توسعه جهشی فناوریهای دفاعی وجود دارد. مراکز علمی، نخبگان و صنعت کشور باید در خدمت صنعت دفاعی قرار گیرند. شورای دفاع کشور باید زمینههای فعالسازی و هماهنگی نهادهای علمی و صنعتی، بهویژه در زمینه بهکارگیری سرمایههای انسانی علمی و فناور، برای پیشرفت در حوزه صنعت و فناوری دفاعی را فراهم کند.
۳- مقابله با جنگ شناختی و تأمین امنیت نرم: امروزه جنگ شناختی و امنیت نرم، از عرصههای حیاتی امنیت ملی بهشمار میآیند. با توجه به ماهیت فراسازمانی این موضوع که کل کشور و بهویژه نهادهای مسئول در حوزه رسانه، تبلیغات و مدیریت افکار عمومی را درگیر میکند، ایجاد هماهنگی ساختاری بین ارکان مختلف کشور ضروری است. شورای دفاع کشور موظف است سازوکارهای لازم برای ساماندهی تبلیغات و رسانه دفاعی کشور، بهویژه در هنگام مواجهه نظامی با دشمن، را پیشبینی و ایجاد نماید تا از این طریق، قلمرو ذهن و افکار عمومی در برابر تهاجمات دشمن مصون بماند.
۴- تکمیل چتر پدافند غیرعامل: هرچند سازمان پدافند غیرعامل حدود دو دهه است تشکیل شده است، اما فراگیری آن به کلیه ظرفیتهای حساس و حیاتی کشور نیازمند همکاری کلیه بخشهای اجرایی، اقتصادی و حتی بخش خصوصی است. شورای دفاع باید با آسیبشناسی اقدامات انجامگرفته در دو دهه گذشته، مسیر گسترش چتر حفاظتی پدافند غیرعامل را هموار سازد.
بهاینترتیب میتوان امیدوار بود، احیای شورای دفاع تهدیدات برآمده از تهاجم اخیر امریکا و رژیم صهیونی را به فرصتهای بازدارندگی برای کشور بدل کند.
🌐 @mjakhavan
حماسهسازانی که در تاریخ ایران جاودانه شدند
(بهمناسبت چهلمین روز وداع ملت با قهرمانان خویش)
#سرمقاله #ویژه_نامه #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
در طلوع آگاهی تاریخی یک ملت، چهرههایی هستند که نه با مرمر و برنز، که با خون و عشق خود بر صفحه زمان نقش میبندند. فرماندهان شهیدی که در جبهههای نبرد اخیر علیه تجاوز امریکا و رژیمصهیونیستی، جام شهادت را سرکشیدند، نهتنها سرداران میدان نبرد که معماران استمرار و اقتدار ایران اسلامی بودند. نگاهی ژرف به سیره این اسوههای مجاهدت، دو ویژگی برجسته و شگرف را آشکار میسازد که تاروپود حیات آنان را تشکیل میدهد:
۱. عشق به اقتدار ایران اسلامی: آنان نه در پی منافع شخصی، که در طلب عظمت و قدرت ایران بودند. ساعتها و روزها در پیچیدگی مأموریتها غرق میشدند، شب را به روز میآمیختند و روز را به شب، تنها برای یک آرمان: ساختن ایرانی قویتر، سرفرازتر و شکستناپذیر. این عشق، محرک بیامان مجاهدتهای بیوقفهشان بود. هر تلاش و هر لحظه مجاهدتشان معطوف به تقویت مؤلفههای قدرت ملی - از بنیانهای دفاعی تا استقلال و عزت - بود تا سایه تهدید را از آسمان و زمین میهن بزدایند و عقبماندگیهای تحمیلشده قرون متوالی را جبران کنند.
۲. چهار دهه مجاهدت بیامان: عمر بسیاری از این قهرمانان، سراسر در مجمر جهاد سوخت. بیش از چهار دهه از زندگی پربارشان را نه در آسایش، که در خط مقدم سخت و نابرابر گذراندند. برخی، ریشههای مبارزهشان به روزهای طوفانی جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران بازمیگشت و پارهای حتی پیش از آن در سنگرهای انقلاب و دفاع از آرمانهایش قد برافراشته بودند. بیش از چهلوچند سال و گاه نزدیک به نیمقرن - عمده عمر گرانمایه خود را بیچشمداشت، در راهی سپری کردند که جز مشقت و خطر، بهرهای دنیوی نداشت.
اما فداکاری آنان از این هم فراتر میرفت و به اوجی بینظیر میرسید: آنان نهتنها جان عزیز خود - که گرانبهاترین دارایی آدمی است - را بر کف نهادند و در نهایت، آن را سرخگون بر سجاده میهن خدایی تقدیم کردند که برای برخی، صحنهای بهمراتب سختتر نیز رقم خورد: فدا کردن عزیزان و همراهان زندگی. شماری از این بزرگمردان در کنار اعضای خانواده خود - همسر و فرزندان - به شهادت رسیدند. آنان تمام هستی خویش را بیهیچ دریغ بر مذبح عشق به ایران و اسلام نثار کردند.
این تصویر، تصویری است بیهمتا در تاریخ معاصر؛ انسانهایی که یک عمر تمام، بیوقفه و بیمنت برای قدرت، امنیت و سربلندی ایران جنگیدند، مبارزه و مجاهدت کردند و در نهایت، همه آنچه داشتند حتی عزیزترین کسانشان را به ملت ایران هبه کردند.
اینان، قهرمانان تاریخی ملت ایراناند. آنان چنان قامت استواری در دفاع از میهن افراشتند که نامشان را نهتنها در اوراق تاریخ، که در زمره اسطورههای جاودان باید ثبت کرد. اگر در اساطیر کهن از پهلوانانی یاد میشود که برای خاک پدری جانفشانی کردند، امروز ما این حماسهها را در عصر خود و در برابر چشمان خود زیستهایم. قهرمانانی که نهتنها جان خویش، که جان عزیزانشان را نیز بر سر آرمان نهادند و کارنامهای درخشان از عمر پربرکتشان به یادگار گذاشتند.
ایران، جامعه ایران و تاریخ پرفرازونشیب این سرزمین، تا همیشه روزگار، مدیون چنین شخصیتهای نورانی و بیبدیلی است. آنان با مجاهدت خستگیناپذیر خود، نهتنها از حریم میهن دفاع کردند، که در پی احیای عظمت ایران اسلامی و جبران کاستیهای تاریخی برآمدند. پاسداشت این میراث گرانقدر و ارجنهادن بر این اسوههای فداکاری، نه یک انتخاب، که یک وظیفه ملی و دینی است. باید یاد آنان را زنده نگه داشت، راهشان را شناخت و عظمت روح و ایثار بیکرانشان را سرلوحه حرکت فردی و جمعی خود قرار داد. آنان نامهای جاودانی هستند که بر تارک ایران میدرخشند و راه را برای نسلهای آینده روشن میسازند. نامشان جاویدان و راهشان پررهرو باد!
🌐 @mjakhavan
تهدید کریدوری برای ثبات و قدرت آسیا
▪️ #سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
موضوع مداخله امریکا در جنوب قفقاز، به رغم اینکه در ظاهر تحت عنوان تلاش برای تحقق صلح بین ارمنستان و آذربایجان مطرح میشود، در واقع بخشی از یک راهبرد کلان و بلندمدت ایالات متحده است که ریشههای آن به بیش از ۳۵ سـال پـیـش و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بازمیگردد.
پس از فروپاشی شوروی، امریکا با هدف نفوذ به منطقه اوراسیا و تسلط بر قلمروهای تحت نفوذ روسیه، یعنی کشورهای مستقل مشترکالمنافع و جمهوریهای تازهاستقلالیافته آسیای میانه، وارد عمل شد. در دهههای بعد و با ظهور قدرتهای نوظهور در آسیا همچون چین، روسیه و ایران، امریکا نسبت به هژمونی یکجانبهگرایی خود احساس تهدید و تلاش کرد تا از شکلگیری اتحادها و بلوکهای قوی آسیایی جلوگیری کند.
از دیدگاه ژئوپلیتیکی، آسیای میانه نقطه اتصال سه قدرت کلیدی ایران، روسیه و چین است. به همین دلیل، امریکا پهنه وسیع قفقاز، دریای خزر و آسیای مرکزی را هدف قرار داده تا با مهار این سه قدرت، نفوذ خود را تثبیت کند. انقلابهای رنگی در دهه نخست قرن ۲۱ و راهبرد گسترش ناتو به شرق در این چارچوب قابلفهم است. در سالهای اخیر نیز امریکاییها با بهرهگیری از قومگرایی سعی کردند ترکیه را بهعنوان ابزاری برای پیشبرد این سناریو معرفی کنند و از نفوذ سنتی روسیه در آسیای میانه و قفقاز بکاهند.
از سویی با ظهور قدرتهای نوظهور مانند چین، روسیه و ایران، امریکا به دنبال مهار هرگونه ائتلاف ضدهژمونیک است. آسیای مرکزی، بهعنوان نقطه اتصال ژئوپلیتیکی این سه قدرت، محور توجه ویژه واشینگتن قرار گرفته است. پانتورانیسم، بهعنوان یک مطالبه قومگرایانه در برخی کشورهای آسیای میانه و قفقاز، در واقع پوششی برای پروژهای بزرگتر است؛ پروژهای که با هدف ایجاد یک حائل ژئوپلیتیکی و گسترش نفوذ غرب در این منطقه طراحی شده است. ارمنستان بهعنوان نقطه انقطاع این پروژه، مانعی برای تحقق دالان پانتورانیستی بوده که امریکا در سالهای اخیر تلاش کرده با حمایت از روی کارآمدن عناصر غربگرا آن را هموار کند.
با حمایتهای امریکا و بهطور مشخص بازیگری رژیم صهیونی در سالهای اخیر موازنه قوا در قفقاز جنوبی به نحوی تغییر کرد که مقدمات و تمهیدات ایجاد یک دالان موسوم به «زنگزور» ممکن شود؛ دالانی که از استانبول تا مرزهای چین امتداد دارد و مسیر نفوذ ناتو را در قفقاز، دریای خزر و آسیای میانه در پوشش اتحادی قومگرایانه تسهیل میکند. این پروژه همچنین هدف ایجاد مسیر تجاری و نظامی جایگزین برای مهار طرح راهبردی «کمربند و راه» چین را دنبال میکند.
برای روسیه، این استراتژی بهمعنای محاصره از جنوب و تبدیل دریای خزر به کانون تنش و ثباتزدایی از محیط داخلی روسیه و همسایگان جنوبیاش است. برای چین، تشدید واگراییهای قومی و تقویت گروههای تجزیهطلب و تکفیری در مناطق غربی، به همراه ایجاد اختلال در پروژه کلان «کمربند و راه»، تهدیدی جدی محسوب میشود و اتصال آسیا را بهجای مسیر چینی، در قالب یک دالان امریکایی تعریف مینماید. ایران نیز با احاطه منطقهای توسط بازیگران وابسته به غرب و ناتو مواجه است که تهدیدی برای امنیت و نفوذ منطقهای آن به شمار میرود. حضور امریکا در قفقاز و آسیای میانه، منجر به تبدیل این منطقه به عرصه رقابت قدرتهای بزرگ و افزایش تنشهای قومی و منطقهای خواهد شد. این وضعیت ثبات و امنیت منطقه را به خطر میاندازد و منافع مردم بومی را به نام اهداف ژئوپلیتیک غرب تهدید میکند. پروژه «دالان زنگزور» بخشی از نقشه کلان امریکا برای تسلط بر اوراسیا است که ثبات منطقه را قربانی میکند. کشورهای آسیایی باید با هوشیاری کامل مانع نفوذ فزاینده امریکا شوند، زیرا حضور واشینگتن نهتنها صلح نمیآورد، بلکه زمینهساز تنش و برهم خوردن نظم منطقهای خواهد بود.
🌐 @mjakhavan
امنیت خریدنی نیست
#سرمقاله #روزنامه_جوان
✍ محمدجواد اخوان
در پـــی تهاجــم اخیــر رژیمصهیونیستی به قطر، نخستوزیر این کشور، با صراحت به ناتوانی سامانههای پدافند هوایی در شناسایی و رهگیری هواپیماها و پرتابههای مهاجم اعتراف کرد. این شکست امنیتی، پرسشهای بنیادینی را درباره کارایی سرمایهگذاری کلان دفاعی قطر و وابستگی امنیتی آن به قدرتهای خارجی مطرح میکند؛ موضوعی که در مورد تعداد دیگری از کشورهای جنوب خلیجفارس نیز صدق میکند. بر اساس گزارشهای معتبر مراکزی همچون مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک (IISS) و شورای آتلانتیک، قطر در سالهای اخیر با انعقاد قراردادهایی به ارزش تقریبی ۵۰میلیارد دلار، یکی از بزرگترین خریداران تسلیحات پیشرفته در منطقه بوده است.
هسته اصلی توان پدافند هوایی این کشور را این تجهیزات تشکیل میدهند:
سامانههای امریکایی دفاع ضد موشکی با برد متوسط تا بلند «پاتریوت»، سامانه دفاع ضد موشکی برد بالا در اتمسفر طراحیشده برای مقابله با موشکهای بالستیک موسوم به «تاد»، رادار هشدار زودهنگام (لایه کشف اولیه) و پدافند برد متوسط شبکهای (ضد کروز/پهپاد) ناوگان جنگنده شامل ۲۴ فروند جنگنده رافال فرانسوی و ۳۶ فروند F۱۵ پیشرفته و نیز جنگندههای تایفون.
بهرغم این ظرفیتهای چشمگیر و هزینههای گزاف، موفقیت رژیمصهیونیستی در دور زدن این سامانهها، تحلیلگران امنیتی را به این نتیجه سوق داده که مسئله اصلی نه کمبود فناوری، بلکه محدودیت در «حاکمیت عملیاتی» است. پایگاه هوایی العدید، که میزبان بیش از ۱۰ هزار نیروی امریکایی و مرکز فرماندهی مرکزی ایالات متحده در منطقه (CENTCOM) است، نقشی دوگانه دارد. این پایگاه اگرچه در توان بازدارندگی قطر مشارکت دارد، اما کنترل عملیاتی بسیاری از سامانههای پیشرفته و دادههای راداری حیاتی، در اختیار نیروهای امریکایی مستقر در آن است. این امر طبق توافقهای دوجانبه امنیتی، حق «وتوی عملیاتی» را به متحد امریکایی میدهد.
این واقعه صرفاً یک حادثه امنیتی برای دوحه نیست، بلکه حاوی آموزهای راهبردی برای تمامی کشورهای منطقه - خصوصاً شرکتکنندگان در مسابقات خریدهای تسلیحاتی- است:
۱- استقلال و امنیت، قابل خریداری نیست: این رویداد اثبات کرد که گردآوری تجهیزات پیشرفته، بدون استقلال عملیاتی و بومیسازی فناوری، تنها امنیتی ظاهری و شکننده ایجاد میکند. امنیت واقعی ریشه در حاکمیت ملی و خوداتکایی دارد. استقلال دفاعی ریشه در استقلال سیاسی دارد و پولدار بودن لزوماً بهمعنای امن بودن نیست. ثروت نجومی نمیتواند جایگزین استقلال سیاسی شود.
۲- اولویتهای راهبردی قدرتهای بزرگ: هرچند قطر سالها متحد ایالاتمتحده و میزبان بزرگترین پایگاه هوایی امریکا در منطقه است و بهخصوص در سفر ترامپ به منطقه نیز امیر قطر علاوه بر پیشنهاد سرمایهگذاری، پرندهای ۴۰۰ میلیون دلاری را بهعنوان هدیه شخصی به رئیسجمهور امریکا داد، اما در لحظه آزمون، ایالاتمتحده ترجیح راهبردی خود را نشان داد. هنگامیکه بین منافع یک متحد عربی (قطر) و یک متحد استراتژیک کلیدی (رژیمصهیونیستی) باید انتخاب کند، جانب دومی را میگیرد. این موضوع، درسی البته برای همه حاکمان جنوب خلیجفارس هم است که اتکای بیقیدوشرط به اتحاد با قدرتهای فرامنطقهای را زیر سؤال میبرد.
۳- پاسخ به پرسش هموطنان ما: این تحلیل، پاسخی مستدل به دغدغههای بسیاری از هموطنان ما پیرامون عملکرد سامانههای دفاعی کشورمان است. آنچه تعیینکننده است، نه صرفاً داشتن سامانههای پیشرفته، بلکه مالکیت مطلق بر تصمیمگیری و عملیات آنهاست. یک سامانه پدافندی بومی، اگرچه ممکن است در برخی مشخصات فنی پایینتر باشد، اما از قابلیت اطمینان و تضمین عملکرد در بحرانیترین لحظات برخوردار است. اساساً مهمتر از میزبانی فناوری دفاعی، مالکیت و حاکمیت بر آن است که امریکاییها در روابط نظامی و اقتصادی با شرکای خود، استقلال طرف مقابل را به رسمیت نمیشناسند.
علاوه بر اینها سلاح تهاجمی راهبردی که کنترل و حاکمیت آن در اختیار دولت مستقر است، خود رافع نقیصههای احتمالی پدافندی نیز هست.
شکست پدافندی قطر را باید فراتر از یک خطای فنی مقطعی دید. این رویداد، نماد شکستی استراتژیک در مدل امنیتی مبتنی بر وابستگی است؛ نمایشی آشکار از اینکه در روابط بینالملل، منافع ملی قدرتهای بزرگ همواره بر تعهدات امنیتی آنان به متحدان ثانویه اولویت دارد. بنابراین، مسیر تحقق امنیت پایدار، نه در بازارهای تسلیحاتی غرب، بلکه در مراکز تحقیقاتی داخلی و از طریق توسعه توانمندیهای بومی و خوداتکایی رقم میخورد.
💠 @mjakhavan