انالله و انا الیه راجعون
درگذشت مجاهد نستوه حوزه فرهنگ و خادم و نوکر دستگاه آل الله برادر عزیز دکتر محمد مسلم مقدسی را خدمت همه ی فعالان فرهنگی بالاخص همشهریان مرحوم در استان کرمانشاه تسلیت عرض نموده و علو درجات را برای ایشان از خداوند متعال خواستاریم.
مجمع کمیت و انجمن رضوی قزوین
@mkomeit
هدایت شده از مشعر قزوین
AUD-20210629-WA0064.m4a
3.57M
💠 مناجات خوانی
به نوای #حاج_علی_اکبر_حدادزادگان
مسجد آقاکبیر قزوین سال ۹۲
🔸 جهت شفای عاجل همه ی بیماران بالاخص حاج اکبرحدادزادگان دعا بفرمایید.
#جامعه_ایمانی_مشعر_قزوین
@mashareqazvin
#امام_رضا علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹رضای او🔹
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش
میبرد از چشمها چون بوی پیراهن غبار...
همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است
در رضای او رضای حضرت پروردگار
شِکوۀ غربت، غریبان را ز خاطر بار بست
در غریبی تا اقامت کرد آن کوهِ وقار...
وه چه گویم از صفای روضۀ پرنور او
کز فروغش کور روشن میشود بیاختیار...
همچو اوراق خزان بال ملائک ریختهست
هر کجا پا مینهی در روضۀ آن شهریار
میتوان رفتن به آسانی به بال قدسیان
از حریم روضۀ او تا به عرش کردگار...
نقد میسازد بهشت نسیه را بر زائران
روضۀ جنتمثالش در دل شبهای تار
میتوان خواند از جبین رحل مصحفهای او
رازهای غیب را چون لوح محفوظ آشکار...
از سر گلدستهاش چون نخل ایمن تا سحر
بر خداجویان شود برق تجلی آشکار...
چشمۀ کوثر به استقبالش آید روز حشر
هر که را زین آستان بر جبهه بنشیند غبار...
میرود فردا سراسر در خیابان بهشت
هر که را امروز افتد در خیابانش گذار
هر که باشد در شمار زائران درگهش
میتواند شد شفیعِ عالمی روزِ شمار
آتش دوزخ نمیگردد به گردش روز حشر
از سر اخلاص هر کس گشت گِرد این مزار...
میشود همسایۀ دیوار بر دیوار خلد
در جوار روضۀ او هر که را باشد مزار...
بر جبین هر که بنشیند غبار درگهش
داخل جنت شود از گرد ره بیانتظار...
آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج
فکر «صائب» چون تواند کرد فضلش را شمار؟
📝 #صائب_تبریزی
🌐 shereheyat.ir/node/4687
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
هدایت شده از مشعر قزوین
45.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مناجات خوانی
🔸با نوای #حاج_علی_اکبر_حدادزادگان
مسجد آقاکبیر قزوین سال ۹۲
✔ جهت شفای عاجل همه ی بیماران بالاخص حاج اکبرحدادزادگان دعا بفرمایید.
#جامعه_ایمانی_مشعر_قزوین
@mashareqazvin
چادرش تاج بندگی عزت
زینتی که نشانی از زهراست
تار و پودش از عشق از نور است
ساده اما ببین عجب زیباست
روسفید از توجه زینب
اسم او از قلم نیفتاده
زیر الطاف رحمت حق است
این امانت به دست او داده
جایگاه مقدس یک زن
در حریم نجابت باران
دامنش آشنایِ با معراج
چون فرشته شبیه یک انسان
ژست یک زن همیشه آزادیست
زیر چادر مصون و محفوظ است
او به سبک حیا و عفت باز
چشم شیطان هرزه را می بست
شعله های هوس بسوزاند ؟!!!
سپر چادرش اجازه نداد
کم نشد تار مویی از سر او
طالع اش در مدار سعد افتاد
عشق کربُبلا به دل دارد
آرزویی که آخرش باشد
بخرد مادری نگاهش را ....
کفنش چادر سرش باشد....
#طیبه_بهبودی
#عفاف_حجاب
#شاعران_قزوین
@mkomeit
#امام_باقر علیهالسلام
#مثنوی
🔹طبیب عالم🔹
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه...
تو طفل روی ناقۀ عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/624
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
ذاکر و شاعر اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین)
آقای #علی_اکبرنازک_کار
بدینوسیله درگذشت دایی بزرگوارتان را خدمت شما و خاندان معزی تسلیت عرض نموده و علو درجات برای مرحوم مغفور را از خداوند متعال خواستاریم.
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
#عید_قربان
#مثنوی
🔹کعبۀ دل🔹
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پردۀ بزم وصالم
مرا دست خلیل اللَه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطۀ خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست...
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت
در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«أنا الحق» میزنند اینجا در و بام
ستایش میکنند اجسام و اَجْرام
در اینجا عرشیان تسبیحخواناند
سخنگویان معنی، بیزباناند...
در اینجا رخصت تیغآختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندر این جانب نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت...
مرا زین حال بس نامآوریهاست
به گردون بلندم برتریهاست
بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل
که گویی فارغی از کعبۀ دل
تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حیِّ داور
تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا باز است در، هرگاه و بیگاه
تو را گر بندهای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد...
تو جسم تیرهای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
تو را گر مروهای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی
در اینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست
تو را گر دوست دارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
در این عزلتگه شوق، آشناهاست
در این گمگشته کشتی، ناخداهاست...
کسی کاو کعبۀ دل پاک دارد
کجا زآلودگیها باک دارد؟
چه محرابیست از دل با صفاتر
چه قندیلیست از جان روشناتر...
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی...
📝 #پروین_اعتصامی
🌐 shereheyat.ir/node/2876
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
هدایت شده از پایگاه جامع محتوایی هیأت
💡چهل ایده تبلیغ غدیر
🔸غدیر مولایمان را چگونه تبلیغ کنیم؟
بارها شنیدهام و شنیدهاید که آخرین سفیر الهی در آخرین سفر خود، مهمترین خطابه خود را ایراد نمود و در آن از جانب پروردگارش، حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود برگزید، و نیز شنیدهایم در آن مهمترین کلامش، تکلیف امت خود را اینگونه فریاد کرد که:
"باید همهی حاضران به غائبان و نیز همه ی پدران به فرزندانشان پیام غدیر را تا روز قیامت برسانند."
آری غدیر را باید سینه به سینه و نسل به نسل تبلیغ کرد و اینک این مهم بر عهده ی من و شماست همچنان که روزگاری بر دوش پدرانمان بوده و فرداها نیز به دست فرزندانمان.
🔴راهکارهای پیشنهادی زیر، اندکی از راهکارهای فراوان تبلیغ برای #جشن_امامت_و_ولایت است:
۱- یک دانش آموز میتواند با توزیع یک پاکت شکلات مبلّغ غدیر باشد.
۲- یک دانش آموز میتواند با تزئین کلاس مدرسهاش مبلّغ غدیر باشد.
۳- یک راننده تاکسی میتواند با پذیرایی شکلات در ماشینش مبلّغ غدیر باشد.
۴- یک مادر بزرگ میتواند با گفتن قصه های غدیری برای نوههایش مبلّغ غدیر باشد.
۵- یک امام جماعت مسجد میتواند با صحبت پیرامون غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۶- یک نمازگزار مسجد میتواند با پذیرایی از نمازگزاران مبلّغ غدیر باشد.
۷- یک مادر میتواند با آماده کردن بهترین لباسهای فرزندانش در غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۸- یک مادر میتواند با پختن غذای مورد علاقه فرزندانش در غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۹- یک مادر میتواند با پخش سرودهای شاد در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۱۰- یک مادر میتواند با گذشتن از خطاهای فرزندش به مناسب غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۱۱- یک پدر میتواند با تهیه هدیه برای فرزندانش مبلّغ غدیر باشد.
۱۲- یک پدر بزرگ می تواند با ارسال پیام برای نوه هایش مبلّغ غدیر باشد.
۱۳- یک مادربزرگ می تواند با دادن نذری در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۱۴- یک کاسب میتواند با تخفیف ویژه در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۱۵- یک دانشجو میتواند با هدیه کتاب و سی دی مرتبط با غدیر به اساتید و دوستان و نزدیکانش مبلّغ غدیر باشد.
۱۶- یک معلم میتواند با برگزاری مسابقات مرتبط با غدیر در کلاسش مبلّغ غدیر باشد.
۱۷- یک مدیرِ مدرسه میتواند با مسابقه تزئینات بین کلاسها مبلّغ غدیر باشد.
۱۸- یک پدر میتواند با تهیه هدیه برای فرزندانش در روز غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۱۹- یک دانش آموز میتواند با تهیه روزنامه دیواری با موضوع غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۲۰- یک دانش آموز میتواند با آماده کردن دکلمه و قرائت در مجالس مبلّغ غدیر باشد.
۲۱- یک استادِ دانشگاه میتواند با اختصاص دادن بخشی از کلاسش به غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۲۲- یک هیأت میتواند با برگزاری مراسم جشن با شکوه مبلّغ غدیر باشد.
۲۳- یک هیأت میتواند با دیدار از سالمندان و اهداء هدیه مبلّغ غدیر باشد.
۲۴- یک هیأت میتواند با ایجاد ایستگاه صلواتی مبلّغ غدیر باشد.
۲۵- یک خانواده میتواند با دیدار از اقوام و سادات مبلّغ غدیر باشد.
۲۶- یک پدر میتواند با خرید لباسِ نو برای خانوادهاش مبلّغ غدیر باشد.
۲۷- یک دانش آموز میتواند با اجرای مصاحبه با موضوع غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۲۸- یک فرد میتواند با عیدی روز غدیر به رفتگر محلهاش مبلّغ غدیر باشد.
۲۹- یک فرد میتواند با دادن هدیه به همسایگان محله اش مبلّغ غدیر باشد.
۳۰- یک فرد میتواند با پخش یک جعبه شیرینی میان همسایهها مبلغ غدیر باشد.
۳۱- یک فرد میتواند با تزئین ماشینِ خود در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۳۲- یک فرد میتواند با تزئین درب منزل یا آپارتمان خود مبلّغ غدیر باشد.
۳۳- یک فرد میتواند با دیدار از بیماران در بیمارستان در روز غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۳۴- یک فرد می.تواند با ترویج آداب غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۳۵- یک فرد می تواند تهیه و گردآوری جدول با موضوع غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۳۶- یک فرد میتواند با طراحی کارت پستال با موضوع غدیر و پیام آن مبلّغ غدیر باشد.
۳۷- یک فرد میتواند با ترویج فرهنگ عیدی دادن میان اقوام مبلّغ غدیر باشد.
۳۸- یک مادر میتواند با پخش سرودهای غدیری در منزل مبلّغ غدیر باشد.
۳۹- یک فرد میتواند با یک لبخند و شادباش غدیر مبلّغ غدیر باشد.
۴۰- یک فرد میتواند با خواندن خطبه برادری میان دوستانش مبلّغ غدیر باشد.
و هر رفتار و کار سادهای که میتوان برای تبلیغ جشن امامت و ولایت انجام داد...
💠 پایگاه جامع محتوایی هیأت
✅ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
✅ @heyat_co
🌐 www.heyat.co
#امام_علی علیهالسلام
#عید_غدیر
#قصیده
🔹با علی هممسیرم🔹
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
اگر تیره مانند شبهای ابری
اگر مثل خورشید، روشنضمیرم
تپشجوش اگر مثل امواج دریا
عطشنوش اگر مثل خاک کویرم
اگر هرچه هستم، سحر، شب، طرب، غم
فقیرم، فقیرم، فقیرم، فقیرم
همینم که هستم، همین روح خاکی
اگر بر گلیمم، اگر بر حریرم
رها از حصار نفسگیر حرصم
مگیرید خرده اگر بر حصیرم
لبالب ز شعرم، لبالب ز آتش
اگر لب گشایم، اگر گُر بگیرم...
گزیر و گریزی مرا نیست از عشق
«که بر عهد و پیمان روز غدیرم»
علی بوده تا بوده ورد زبانم
«شناسند مردان، صغیر و کبیرم»
اگر خفتهام، با علی همخیالم
اگر میروم، با علی هممسیرم
مرام علی را فقط دوست دارم
کلام علی را فقط میپذیرم
اگر بیعلی شاد باشم، بگریم
اگر بیعلی زنده هستم، بمیرم
علی بوده در بیقراری، قرارم
علی بوده در گمشدن، دستگیرم
اگر از کلامم نظر برندارد
به ششگوش گیتی نیابی نظیرم
علی عزّتم داده گر عزّتی هست
اگرنه حقیرم، حقیرم، حقیرم
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🌐 shereheyat.ir/node/2903
✅ @ShereHeyat
#عید_غدیر
#قصیده
🔹دریا در غدیر🔹
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالمآرا، در غدیر
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر...
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/2898
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹باب الحوائج🔹
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری...
بال وا كن لحظهای در زیر باران شهود
از فراز عرش میبارد سحاب دیگری
بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر
یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری
ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن
دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری
ما خدا را در جمال چارده تن دیدهایم
خواندهام این حرفها را در كتاب دیگری
جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند
این یكی هم میرسد از خاك و آب دیگری
بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق
بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری
حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار
با وجود او ندارد انتخاب دیگری
شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان
وصف او را میكند با آب و تاب دیگری
ماه كی بعد از نگاهش آفتابی میشود؟
میرود از شرم، شبها در حجاب دیگری
شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود
از كتاب معرفت، فصلالخطاب دیگری
یا نمیداند بلندای مقامش تا كجاست
یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری...
یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد
نام او حیف است بردن با خطاب دیگری
📝 #عباس_شاه_زیدی
🌐 shereheyat.ir/node/1581
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
هدایت شده از مشعر قزوین
🌷 تقدیم به شهیدعباس بابایی
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
همین پرندهٔ سنگی که شکل غربت توست
همین پرنده که بی پر زدن پریشان است
دگر نمیپرد از درد این هواپیما
که در محاصرهٔ اوج راهبندان است
خوشا به خلوت گنجشکها که میدانند
چقدر پر زدن از شانهٔ تو آسان است
فرا نمیپرد از ارتفاع گندمزار
پرندهای که شب و روز در پی نان است
خوشا به حال هر آنکس که مثل تو پر زد
برای هرکه پری داشت، شهر زندان است
و آسمان وصیتنامهٔ تو بود آری
شناسنامهٔ تو برگ برگ قرآن است
عقاب شهر به این راحتی نمیمیرد
که آشیانهٔ او آسمان ایران است
نگاه کن تندیست درست مثل خودت
هنوز هم که هنوز است مرد میدان است
📝 #مهدی_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/1527
✅ @ShereHeyat
🆔 @mashareqazvin
هدایت شده از مشعر قزوین
#حاج_علی_اکبر_حدادزادگان آسمانی شد
انالله و انا الیه راجعون
ضایعه ی درگذشت ذاکر آل الله (ص) #حاج_علی_اکبر_حدادزادگان مرد مناجات، تعبد، اخلاق مدار، مردمی و انقلابی و بصیر را به محضر خاندان داغدار و جامعه ی ستایشگری استان تسلیت عرض می نماییم.
#جامعه_ایمانی_مشعر_قزوین
@masharrqazvin
هدایت شده از مشعر قزوین
روضه.mp3
27.66M
گفتم که فراغ را نبینم دیدم...
نوای ملکوتی مرحوم حاج #علی_اکبر_حدادزادگان
هیات حسین جان قزوین
مراسم هفتگی سال ۹۸
@mashareqazvin
در قامت قیام، حسینیم
در فعل و در کلام، حسینیم
با او رسیده ایم به دولت
ما ملت امام حسینیم
او پادشاه کشور دلهاست
در بست، ما غلام-حسینیم
با دشمنان مذاکره، هیهات!
در عهد و در مرام، حسینیم
سرهای ما همیشه بلند است
زیرا که با امام حسینیم
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
این عشق، همان است که قیمتشدنی نیست
این عشق، همان است که همقیمت جان است
«موجیم که آسودگی ما عدم ماست»
با عشق تو عمریست که دل در هیجان است
هرکس سخن از عشق تو گفتهست بیاید
روی سخنم با همۀ مدعیان است!
گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است
گفتند: بمانید... چنین است و چنان است...
مجنون غمت کیست؟ بهجز عابسِ عاشق
معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است
پای علمت هر قدمی خون شهیدیست
خون شهدا آبروی عصر و زمانهست
هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است
هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است
هرکس بزند حرف اماننامه و تسلیم
«هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است
بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا
گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است
جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه
«زیر علمت امنترین جای جهان است»
هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق
برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است
برخیز برادر که حرم تشنۀ یاریست
برخیز که بر شانۀ ما بار گران است
باید برسد آب به اهل حرم اینبار
برخیز که این العطش تشنهلبان است
هنگام فداکاری انصار حسین است
برخیز! علم دست علمدار حسین است
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/5166
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
صفحه «جامعه ایمانی مشعر» در اینستاگرام به دلیل انتشار محتوای ضداستکباری، توسط مدعیان آزادی بیان مسدود شد.
لطفا صفحه جدید را به نشانی:
🆔 @1542org
در اینستاگرام دنبال کنید و این پست را برای دوستان خود ارسال کنید.
💠جامعه ایمانی مشعر
✅ @www1542org
هدایت شده از شعر هیأت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد
ولی چه می شود اینبار، بیسوار نیاید
📹 شعرخوانی #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل_مثنوی
🔹یک کربلا مصیبت🔹
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت
این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازهتر مباد
آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعلهزار درد بهاری شکفته است
دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند
این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست
با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم
معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کاملترین حقیقت آن سوز زینب است
زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو
امشب سواد فاجعهای گشته برملا
از عمق دشتهای مِهآلود کربلا
مرثیهخوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان
تاریخ روز واقعه را خون گریستهست
بیش از هزار سال در اندوه زیستهست
در پنجههای بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمیسرود
تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد
آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
میرفت از آشیانهٔ آتش گرفتهاش
با دستهای کبوتر تنها که پرنداشت
شب، ترسناک بود و سراسیمه میدوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت
طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت
دنیا خجل ز دربدریهای زینب است
خورشید هم نهانشده در پردهٔ شب است
دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موجخیز غم به برادر پناه برد
امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گلهای باغ سوخته را شب ندیده است
هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید
هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت
پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟
خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست
بر زخم بیشمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد
باور نمیکنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده
در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را
یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعلهور شد و سوز دگر گرفت
«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت
شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید
بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید
یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود
صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
📝 #سیدفضلالله_قدسی
🌐 shereheyat.ir/node/1651
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
غافل، که به هرکجا روان بود سرت
بندِ ستم از پای جهان برمیداشت
📝 #عباس_براتی_پور
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حرکت_کاروان_از_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/62
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #کاروان_در_کوفه در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/63
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت | نوحه و سرود
واحد؛ با این دل خون.mp3
1.4M
#امام_سجاد علیهالسلام
#واحد
🔹امون از شام🔹
یه عمره که هر روزم عاشوراست
آخه تو دلم ماتمی بر پاست
دیدم روی نیزه سر باباست
امون ای دل
یادم نمیره دیدم غروب کربلا رو
دشمن بیحیا و غارت خیمهها رو
کربلا بود و یه دنیا غم ولی طاقت آوردم
تا که نهضت حسینی رو به شام و کوفه بردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه عمره که بارونیه چشمام
برای غم و داغ اون ایام
یادم نمیره کوچههای شام
امون از شام
شده شبیه مقتل صحیفۀ دل من
دعای آخر این صحيفه قاتل من
هیچ شهیدی کاش تنش بیسر نمونه روی خاکا
بچههاش روی اسارت رو نبینن ای خدایا
شاعر و نغمهپرداز: #محمدرضا_رضایی
🌐 shereheyat.ir/node/2971
✅ @ShereHeyat_Nohe
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآن گونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علی اکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3181
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹جرس شوق🔹
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش
دارد از نیزه اشارات مکرّر به کجاها
سورۀ کهف گل انداخته این بار و زمین را
میبرد غمزۀ قرآنی دیگر به کجاها
بر سر نیزه تجلّیِ سر کیست؟ خدایا!
پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها
بین خونگریه، پیامآور خورشید صدا زد:
«میروی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟»...
چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش
شهر را میکشد این خطبۀ محشر به کجاها...
📝 #محمدحسین_انصاری_نژاد
🌐 shereheyat.ir/node/4192
✅ @ShereHeyat