دوبیتی های عباسی
خجالت می کشد باور ندارد
که مشکش قطره ای دیگر ندارد
کنار علقمه افتاده عباس ع
توان دیدن اصغر ندارد
🔷️
علی اصغر ع ندارد خواب برگرد
شده اهل حرم بی تاب برگرد
ندارم طاقت دوری عموجان
دل من سیر شد از آب برگرد
🔷️
عمو در تن ندارد تاب بی آب
علی اصغر ندارد خواب بی آب
عمود خیمه را انداخت مولا
که یعنی کودکانم آب بی آب
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
طعم لبان پیامبر
طعم لب تو داشت، دهان پیامبر
او بود جان تو وَ تو جان پیامبر
او بود مست گردش چشم بهشتی ات
گهواره ی تو مست تکان پیامبر
وقتی که می کشید در آغوش ، می نشست
با عطر بوسه ات هیجان پیامبر
آن روز هم که چوب به لبهای تو زدند
آتش گرفته بود زبان پیامبر
وقتی نشست سنگ به گلبرگ سینه ات
شد تند ناگهان ضربان پیامبر
قلبت که تیر خورد در آمد از آن طرف
آمد فرود بر دل و جان پیامبر
در کربلا رسول خدا هم شهید شد
شد قطع ، همزمان شریان پیامبر!
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
اتفاق روشن
از گلوله ی گرگی،اتفاق روشن شد
کوچه کوچه در ایران،شمع داغ روشن شد
آه از دل مادر! وای از دل خواهر!
شمع داغ گلهامان،با فراق روشن شد
خواست تا وطن باشد،در میان تاریکی
در برابر یاغی،شاچراغ روشن شد
بر زمین صنوبرها،ریخت خونشان اما
لاله ها دمیدند و چشم باغ روشن شد
عکس هر شهید شد،منعکس در آیینه
جلوه در حرم کرد و هر رواق روشن شد
کور خواند آن وحشی،با ترور نشد خاموش
یک چراغ افتاد و چلچراغ روشن شد
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
#حرم_شاهچراغ
#ترور
@mkomeit
بیعت اربعین
عشقت شده است باز عیان سینه میزنیم
با ابرهای فصل خزان سینه میزنیم
جاریست چشمه دل ما سمت کربلا
تا بیشتر شود جریان سینه میزنیم
نوروز واقعی است محرم به خاطر
خانه تکانی از دل و جان سینه میزنیم
مولا نداشته است نیازی به کار ما
بیدار شو تاک شود دلمان سینه میزنیم
آتشفشان عشق تو تا از وجودمان
بار دیگر کند فوران سینه می زنیم
با یاد سینه ات که برآن سنگدل نشست
افتاد ناگه از ضربان سینه میزنیم
با یاد دستهای رشیدی که داشتند
لب تشنگان امید به آن سینه میزنیم
دریا شدیم شور حسین است در میان
در اربعین کران به کران سینه میزنیم
تا دستهای بیعتمان را نشان دهیم
کوری چشم دشمنتان سینه میزنیم
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
🚩جامانده اربعین🚩
بنا نبود که تنها به کربلا بروی
مرا زمین بگذاری و بیهوا بروی
اگرچه باید در راه عشق با سر رفت
بنا نبود ولی بی سر و صدا بروی
کنار هم بودیم و گمان نمیکردم
شبیه تیر شوی از کمان رها بروی
بگیر درس وفا را ز حضرت عباس(ع)
نبود رسم رفاقت که خود جدا بروی
مرا اگر چه نبردی،دلم پی ات آید
شبیه کوله ی پشتت به هر کجا بروی
نشد نصیب دلم ،اربعین پیاده روی
خوشا که یک دو قدم هم به جای ما بروی
عمود هیجدهم بوی فاطمه دارد
که با اجازه ی او سوی کربلا بروی
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
غزل غریب
در خانه ات غریبه و در کوچه ها غریب
هرگز نبوده هیچ کسی در دو جا غریب
نامرد بود و شیشه ی عمر ترا شکست
در خانه ات گذاشت تو را آشنا غریب
می خواستم که نام ترا بر لب آورم
دستی ولی گذاشت ردیف مرا: غریب
از تو گدا رسید به دولت ولی دریغ
در ملک خویشتن، شدی ای پیشوا غریب
بودند آشنا همه در کوچه با شما
ماندی کنار مادر خود، پس چرا غریب؟
دستان سنگ خورد به آیینه، خرد شد
افتاد مادرت به زمین بی هوا ، غریب
دیدم مدینه را شدم از اشک،آبشار
ریحانه بود پیش رسول خدا غریب
در باغ مصطفی،گل تو خاک می خورد
پیچیده است عطر تو در این فضا غریب
پرپر شدی و تشت،ترا در بغل گرفت
مادر به گریه گفت عزیزم: بیا غریب!
نه گنبدی، نه صحن و سرایی، نه زائری
مثل بقیع هست مگر کربلا غریب؟
صبح دوشنبه، قبل سلام علی الحسین
گویم ترا به گریه، سلام علی غریب
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
السلام علی امین الله
می دهد دست تا شوم پابوس
جاده ها باز می شود تا طوس
می زند بال ناگهان اتوبوس
با عنایات خاص شمس شموس
بنگر راهی کجا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
گرچه هستم خراب، می طلبد
ساغرم را شراب می طلبد
تشنه را با شتاب می طلبد
ذره را آفتاب می طلبد
مثل تیر از کمان رها شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
حال من جور دیگری شده است
وارد شور دیگری شده است
غرق در نور دیگری شده است
مست انگور دیگری شده است
بی خود از خود نگو چرا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
شور دارم چه شور و حالی من
دارم اینجا دل زلالی من
در هوایی چقدر عالی من
بال وا کرده ام چه بالی من
کفتر گنبد طلا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
مادرم سوی پنجره فولاد
همسرم سمت صحن گوهرشاد
پسرم مثل آهویی آزاد
هر کسی می دود به سوی مراد
خود من محو در فضا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
رکن داری مقام هم داری
در حرم استلام هم داری
زمزمی در کلام هم داری
حاجیان را سلام هم داری
اگر اینگونه با صفا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
چشمه ای هست در ولایت تو
همه سیراب از عنایت تو
راویان غرق در روایت تو
شرط توحید شد رضایت تو
شکر ِحق با تو آشنا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
نقشی از لا اله الا الله
می کشی روی سینه ام آنگاه
در دل برکه می گذاری ماه
السلام علی امین الله
در حریم تو با خدا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
ناگهان سرخ می شود پرچم
یاد یابن الشبیب می افتم
از حرم می دوم به سوی حرم
دو زیارت کنار هم یک دم
وارد صحن کربلا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
در قیامت که سخت در به درم
پیش من نیست مادر و پدرم
به امید تو در دل خطرم
با تو از آن سه نقطه می گذرم
وعده کردی و من رضا شده ام
زائر مشهد الرضا شده ام
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
کهربای مهر
چون پاره- ابرهای ز هم در هوا جدا
بودیم بی قرار تو، هر جا جدا جدا
پیچید باد مهر تو بر گرد ابرها
از انزوا شدیم به لطف شما جدا
پیوست قطره ها به هم و رودها به هم
دریای تو نمود چه شوری به پا جدا
بودیم کاه های پراکنده هر طرف
ما را نمود مهر تو چون کهربا جدا
بُردی بلال را به بلندای ماذنه
گفتی که نیستند سپید و سیا جدا
دیدی که قبله هست یکی و امام ؛ نه!
دیدی که هست سعی یکی و صفا جدا
انصار آمدند کنار مهاجرین
بودند در کنار رسول خدا جدا
دیدی که هر که فخر به اجداد می کند
با هم به ظاهرند ولی در خفا جدا
گفتی که جمع آمده :" ایّاک نعبدُ"
گفتی نمی رسد به خدا" ربّنا" جدا
گفتی مع الجماعه یداله مسلمین!
گفتی نماز خوب! ولیکن چرا جدا؟
گفتی خوش است عقد اُخوت دو تا دو تا
بستی تو نیز با علی ِمرتضی(ع) جدا
بعد از هزار و چارصد و چند سال باز
ما نیستیم از روش مصطفی(ص) جدا
هم ریشه اند شیعه و سنی به باغِ دین
هستند گرچه ظاهراً از شاخه ها جدا
هستند مثل سرو و صنوبر کنار هم
از باغ می کنند علف فتنه را جدا
شیرند شیعه – سنی و جرات نمی کند
ناکس کند برادرِ ما را ز ما جدا
هستند زیر پرچم ایران کنار هم
جان را کنند هر دم و هرجا ، فدا جدا
#سيد_محمد_حسين_ابوترابي
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
🔷️غزه🔷️
نزدیکی فتح، نصرت الله است
عمر اسراییل زبون،کوتاه است
آزاد شود قدس به زودی آری
خرمشهر دوباره ای در راه است
🔻
چیزی را نگذاشته سالم موشک
افتاده درخت و شده قائم موشک
در مدرسه های غزه می بینی که
سر مشق شده خون و معلم موشک
🔻
از غصه و غم کجا ببارد غزه؟
یا روی کجا سر بگذارد غزه
این فاجعه می برد تو را کرب و بلا
هم زینب و هم رقیه دارد غزه
🔻
پر کرده دهان آسمان را موشک
خالی کرده دل زمان را موشک
افتاده به راه جوی خون در غزه
بسته ست نگاه کودکان را موشک
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
چادر مادر
حتی نیفتاد از سرش یک بار چادر
گل را محافظ بود از هر خار چادر
دارد برای هر زن آزاد اندیش
با یاد زهرا حرمت بسیار چادر
پیچید دور دُر بی مانند مادر
مثل صدف در کوچه و بازار چادر
کوه وقار است این که می بینید مردم
این نکته را می گفت در انظار : چادر
آیینه را تا عکس نابینا نبیند
شد پرده دارش لحظه ی دیدار چادر
نامردها وقتی که دورش را گرفتند
او را سپر شد لحظه ی پیکار چادر
در کوچه، خاکی شد ولیکن گفت آری
از گرگها با حیدر کرار چادر
راز کبودی گل سرخش نشد فاش
صدیقه را شد حافظ اسرار چادر
اما دریغا دور از چشمان حیدر
شد شعله ور بین در و دیوار چادر
این بیت را با اشک باید خواند مردم!
زد بال بال آن روز با مسمار چادر
فواره زد خون از گل نیلوفری وای!
شد ناگهان مثل شقایق زار چادر
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
گیلان به فکر زخم تهران بود
در سرخی پرچم فرو رفتم،
سرسبزی جنگل نمایان بود
فریاد گیسوی کسی انگار ،
پیچیده در بین درختان بود
نزدیک رفتم شهر دلواپس،
کوچه به کوچه چکمه های روس
فرمان به دست میرزا کوچک،
برنو به روی دوش گیلان بود
دیدم شغال انگلیسی را،
با چشمهای هیز در کوچه
با چشمهای خیس خود اما،
آهو گریزان در خیابان بود
قاجار گرم قهوه و قلیان،
پرچم پریشان بود در میدان
غرید شیری از دل جنگل،
گیلان به فکر زخم تهران بود
سر داد آواز بهاران را،
سر زد هزاران شیر از بیشه
از خون او تکثیر شد جنگل،
هرچند که فصل زمستان بود
اسطوره ها مستور اگر بودند،
فانوسها مایوس اگر بودند
شیران ما خاموش اگر بودند،
ایران (زبانم لال) ویران بود
رستم نبود افسانه، بودی تو،
چشم و چراغ خانه بودی تو
نام بزرگت میرزا کوچک،
قوت برای قلب ایران بود
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#میرزا_کوچک_خان_جنگلی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
مخزن الاسرار
آن در ، دری که آسمان بسیار می زد
خورشید، هر صبح از فلق، یکبار می زد
فوج فرشته، گرد آن را سرمه می کرد
جبریل بر آن بوسه ی بسیار می زد
بر روی آن می کرد گل، دست پیمبر
در ، با شکفتن شوق خود را جار می زد
بر روی آن عاشق دخیل گریه می بست
تا که حبیبش را ببیند، زار می زد
هر کس که حاجت داشت، می آمد سراغش
وقت گره افتادن در کار می زد
آن در، که باب مخزن الاسرار حق بود
دستان رد بر سینه ی اغیار می زد
در محضر شیر خدا دیدند مردم
در را چه بی شرمانه آن کفتار می زد
آتش بیار معرکه،نامرد آن روز
در را برای دادن اخطار می زد
در پشت در ، سیب رسول الله له شد
فریاد از این ماجرا، مسمار می زد
مانند یک پروانه ی آتش گرفته
در نیز خود را بر در و دیوار می زد
#شهادت_حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_فاطمه
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit