گونه_های اصلی وزن در شعر شیرازی.pdf
407K
بررسی گونههای اصلی وزن و تحول آن در شعر گویش شیرازی
محمد مرادی مجلۀ ادبیات و زبانهای محلی ایرانزمین
@mmparvizan
"شیراز"
در ولایت پارس شهری است که آنرا به شکم شیر مانند کردهاند و از همهی شهرها که گرداگرد اوست، نعمت آنجا آورند و از آنجا به جایهای دیگر برند. و بنای آن محمدبن القاسمبن ابیعقیل، ابن عمّ حجّاجبنیوسف کرده است و دارالملک پادشاهان پارس است و هوای خوش دارد و نعمت فراخ باشد و درخت بسیار و میوه را حدّی نباشد.
مجملالتواریخ والقصص، به تصحیح اکبر نحوی، ص ۷۲۸.
#روز_شیراز
@mmparvizan
رنگ در اشعار منزوی.pdf
281.4K
تنوع متمایز رنگ در اشعار حسین منزوی، محمد مرادی، مجلۀ شعرپژوهی دانشگاه شیراز
۱۶ اردیبهشت: سالگرد درگذشت حسین منزوی
#غزل_معاصر
@mmparvizan
جریان شناسی غزل شاعران جوان.pdf
7.9M
جریانشناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران: محمد مرادی
به راهنمایی دکتر کاووس حسنلی
۱۳۸۷ دانشگاه شیراز
نقد و بررسی محتوا و عناصر شاعرانه در غزل شاعرانی چون:
#غلام_رضا_کافی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#رضا_علی_اکبری
#محمدرضا_خالصی
#محمد_حسین_بهرامیان
#خلیل_ذکاوت
#بهمن_ساکی
#غلامرضا_طریقی
#عبدالحسین_انصاری
#پروانه_نجاتی
#محمدمهدی_سیار
#طاهره_خنیا
#علی_نسیمی
#محمدعلی_پورشیخ_علی
#هاشم_کرونی
#محمد_کاظم_حسینی
#مجتبی_صادقی
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
#نجمه_زارع
#عبدالرحیم_سعیدی_راد
#محمود_رضا_شالبافان
#رضا_طاهری
#حیدر_منصوری
#علی_یاری
و...
پ.ن: بخش غزل استان فارس از این پژوهش، در سال ۱۳۸۹ و به همت بنیاد فارسشناسی و قطب پژوهشهای دانشگاه شیراز منتشر شده است.
@mmparvizan
"به بهانهی یادروز فردوسی"
محقق ارجمند محمود مدبری، در کتاب "شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان"، ۴۴ بیت منسوب به فردوسی را از تذکرهها و منابع گوناگون جمع کردهاست. (همان، صص ۳۹۹تا ۴۰۲)
از منظر سندشناسی، این اشعار را میتوان در سهدسته گنجاند؛ نخست قطعهای با مطلع "دو چیز برِ تو بیخطر بینم" که در لبابالالباب به نام فردوسی آمده و به سبک شاعران سامانی همانندی دارد.
دستهی دوم اشعاری که عمدتا در مجمعالفصحا به نام فردوسی ثبت شده؛ هرچند با وجود شباهت سبک زبانی و ادبی و دقت هدایت در ماخذشناسی، احتمالا از فردوسی نیستند، ولی به زمان حیات او نزدیکند؛ از جمله اشعاری با مطلعهای "شبی در برت گر برآسودمی" و "بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد" و "حکیم گفت کسی را که بخت والا نیست". (همچنین نقل شده در مجالسالمومنین) البته رباعیات نقلشده در مجمعالفصحا و قطعهی "اگر به دانش اندر زمانه لقمان وار" و "مانند خدنگ گیو در جنگ پشن" نیز محتملا پیش از سدهی ششم سروده شده است.
دستهی سوم، ابیات شیعی منسوب به حکیم در قصیدهی "اگر بری به خم زلف تابدار انگشت" در ستایش امام علی(ع) است که نخست بار در مجالسالمومنین قاضی نورالله آمده و از طریق آن در ادبیات دوران صفویه و قاجاریه به نام حکیم شهرت یافته؛ تا آنجا که هدایت هم دو بیت آن را در مجمعالفصحا نقل کردهاست.
با توجه به نوع ردیف اسمی و زبان و مضامین، این شعر قاعدتا پس از سدهی نهم سروده شده و به تبع آن برخی شاعران متاخر (عمدتا شاعران بازگشت)، قصایدی بر همین وزن و ردیف و قافیه، در ستایش امیر مومنان(ع) سرودهاند.
@mmparvizan
"ذکر ابن محمد جعفر صادق(ع): تذکرهالاولیای عطار"
آن سلطان ملّت مصطفوی، آن برهان حجّت نبوی، آن عامل صدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوهی دل اولیا، آن جگرگوشهی انبیا، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفرالصادق رضی الله عنه.
گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت؛ این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بودهاند اما به سبب تبرّک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمهای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نهبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بیتکلف بهکمال بود، و قدوهی جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است:
لو کان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثّقلان انّی رافض
که فرموده است یعنی: اگر دوستی آل محمد رفض است، گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمیآید، میدانی... .
#امام_صادق
#تذکره_الاولیا
#عطار
@mmparvizan
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
"از دمِ انسانی تا دمِ عرفانی"
هنگام سپیدهدم خروس سحری
دانی که چرا همیکند نوحهگری
یعنی که نمودند در آیینهی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
"روزبهان بقلی فسایی شیرازی"
رباعی مشهور بالا را اغلب به نام خیام میشناسند؛ هرچند در منسوبات ابوسعید هم ثبت شده و در حقیقت، بیش از همه میتوان آن را سرودهی عارف مشهور فارس روزبهان (ف ۶۰۶) دانست. موید صحت این انتساب، نخست جنگها و بیاضهای موجود از سدهی هشتم و اوایل نهم چون: بیاض تاجالدین احمد وزیر و جنگ اسکندری مورخ ۸۱۴ و ...، است که در فارس کتابت شده و شاعر را روزبهان دانستهاند و از دیگر سو، نخستین انتسابهای این رباعی به خیام زادهی قلم کاتبان و نویسندگان پس از میانهی سدهی نهم است. ( همچنین بنگرید به یادداشتهای علی میرافضلی دربارهی خیام و این رباعی)
آنچه شاید بیش از همه، سبب انتساب این رباعی به خیامشده، درونمایهی غنیمتدانستن دم و عمر و ارجمندی حیات است؛ ویژگیای که سبب شهرت بسیاری دیگر از رباعیات مشابه به خیام شده است. غنیمتدانستنِ دم در فرهنگ بشری، مسالهای دیربنیاد است و با مرگ ارتباطی تنگاتنگ دارد و ریشهی مدوّن فلسفی آن را در اندیشههای اپیکوروس میتوان دید و در نصوص و آثار عهد اسلامی نیز، بهفراوانی نشانههایی از آن ثبت شده؛ چنانکه در این سخن منظوم که به امیرمومنان(ع) نسبت داده شده، به وضوح به اهمیت لحظه (دم) اشاره شده است:
مافات مضی و ما سیاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصه بین العدمین*
اما آنچه در فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی، اهمیت دارد تفاوت نگاه به "دمغنیمتدانی" است؛ چنانکه در ادب عرفانی، دم و وقت و تکتک لحظات حیات، پنجرهای در مسیر سلوک و یافتنِ انوار حقیقت است:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
و آنگاه که سعدی در بیت زیر از "دم غنیمتدانستن" سخن میگوید، شاید به این مساله توجه دارد:
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده شود کاین دم از اوست
دم، چه زمان و چه نفَس و چه جان باشد، از این منظر کاربردی عمدتا عرفانی دارد؛ حال آنکه در نوع نگاه خیامی، در "دم غنیمتدانی"، امکان حیات جسمانی/ انسانی، اهمیت دارد:
این قافلهی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
و سعدی نیز، آنگاه که از نفَس سخن میگوید تاحدودی از زاویهی این معنی به "دم" نگریسته است:
خبرداری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
دم؛ فرصت است: فرصتی برای کشف عرفانی یا زیست جسمانی یا طربِ زندگانی یا سلوک آسمانی؛ هرچند در مقام لفظ در اشعار به صورتی مشابه جلوهگر شده است.
به نظر میرسد؛ با وجود نزدیکشدن فاصلهی دم عرفانی و دم انسانی، در ادبیات قرن ششم؛ همچنان تلقی روزبهان از دم، بُعد عرفانی آن بودهاست؛ نکتهای که با نوحهگری خروس سحری و آیینگی صبح برای عبرت گرفتن (چون آیینگی دل و دنیا در تمثیلهای مشابه) تناسب دارد. اما باید این مساله را هم در نظر گرفت که نوع عرفان جمالشناسی روزبهان با تلفیق شدن دمهای عرفانی و انسانی سازگاری دارد و ادامهی این سنت را در شعر سعدی و کمالش را در غزل حافظ میبینیم؛ تا آنجاکه نمیتوان بهوضوح تصریح کرد که در بیت زیر از حافظ، منظور کدامیک از دمهای انسانی یا عرفانی است:
عمر را غنیمت دان، آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان، این دم است تا دانی
در حقیقت، نوع تفسیر انسانی کاتبان خیامنویس از گذران عمر، در رباعی ذکر شده، سبب شده آن را به دیوان خیام راه دهند؛ حال آنکه کاتبان آشنا به مرام و نگاه روزبهان و محیط حیات او، بهدرستی این شعر را به نام او ثبت کردهاند.
* پ.ن. مضمونی پرکاربرد در ادب پارسی؛ رودکی:
نامده تنگدل نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
خیام:
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
#خیام
#روزبهان
#دم_غنیمت_دانی
@mmparvizan
«به بهانهی آغاز خرداد»
بگذشت اردیبهشت و آمد خرداد
خیز که باید قدح گرفت و قدح داد
اول خرداد ماه و وقت گل سرخ
وقت گل سرخ و اول مه خرداد
آمد خرداد ماه با گل سوری
داد بباید کنون به عیش و طرب داد
بر گل سوری خوش است بادهی سوری
ویژه ز دست تو ماهروی پریزاد...
پ.ن: این ابیات، مقدمهی قصیدهای است که به مناسبت توشیح قانون اساسی سروده شده است.
#ملک_الشعرا_بهار
@mmparvizan
"دو نکته دربارهی عیّوقی شاعر"
دربارهی شاعر منظومهی ورقه و گلشاه و زمان حیات و ممدوح او، تا کنون منتقدانی متعدد سخن گفتهاند. از اجتهادهای اخیر دربارهی آن، سخنان محقق ارجمند جناب بهروز ایمانی، در مقدمهی نسخهبرگردان دستنویس موزهی توپقاپیسرای است که به همت بنیاد موقوفات افشار منتشر شده است.
ایشان پس از بررسی قرائن و نشانهها، شاعر این منظومه را، مجدالدین عیوقی دهستانی خراسانی و ممدوح را ابوالقاسم محمودبن محمد بن ملکشاه سلجوقی(۵۱۱_ ۵۲۵ق) دانسته است. (نک: مقدمه سی و یک و سی و دو)
در حاشیه این نقد محققانه، به چند نکته میتوان اشاره کرد:
۱_ نخستین لازمهی یکی دانستن عیّوقی ناظم منظومه و مجدالدین عیّوق (معرفی شده در لباب)، یکی دانستن تلفّظ نام این دو شاعر است؛ حال آنکه چنانکه محقق(ان) اشاره کرده، در چاپهای لبابالالباب، نام شاعر به صورت مجدالدین عیّوق ثبت شده است؛ اما شاعر منظومه دو بار به صراحت خود را عیّوقی خوانده است:
تو عیّوقیا گرت هوش است و رای
به خدمت بپیوند، به مدحت گرای
*
ز عیّوقی و امّتان خاص و عام
ثنا بر محمد علیهالسلام
(نک: مقدمه ص بیست و سه و متن نسخه گ ۲ ر/ گ ۷۰پ)
نویسندهی مقدمه، ضمن مراجعه به چند نسخه از لباب، ضمن طرح احتمال ضبط خطای نسخ چاپی، ضبط صحیح را مجدالدین عیّوقی دانسته؛ اما به نظر میرسد با توجه به خطاهای متعدد این نسخ، نتوان این اجتهاد را بهقطعیت پذیرفت.
بر این، باید افزود که از منظر سبک نویسندگی عوفی نیز امکان درست بودن مجدالدین عیّوق بیشتر است؛ زیرا عوفی در سطرهای نخست معرفی هر شاعر، از نام و شهرت او برای ایجاد تناسبهای لفظی و معنایی بهره میگیرد و در عمدهی تناسبات لفظی، نام یا شهرت شاعر را بدون تغییر با کلمات همآوا قرینه میکند؛ چنانکه در موارد زیر میتوان دید:
تقارن رودکی/ فلکی: رودکی از نوادر فلکی بوده است. (لباب چاپ براون، ص ۶)
تقارن جویباری/ جوی باری: جویباری پیوسته رضاجوی باری بود. (ص ۱۱)
تقارن مسرور/ موفور/ مشهور در معرفی مسرور طالقانی: مسرور با فضلی موفور بود و سعی ثناء او در حضرت یمینی مشهور. (ص۴۲)
تقارن لبیبی/ادیبی: لبیبی ادیبی لبیب و شاعری عجیب بود. (ص ۴۰)
این شگرد نگارش را در بسیاری از مداخل معرفی شاعران لبابالالباب میتوان دید؛ هرچند عوفی، نوشتههایی خارج از قاعده نیز دارد؛ چنانکه در معرفی استغنایی نیشابوری آمده است. (ص ۲۲)
با توجه به این ویژگی، میتوان نظر مصحّحان لباب در ضبط عیّوق به جای عیّوقی را به صواب نزدیکتر دانست؛ زیرا در این ضبط، تقارن کلمات "عیّوق/ منجوق/ غبوق" به شیوهی عرفی رعایت شده است:
مجدالدین عیّوق که منجوق مرقد فضل او فرق فرقد و عیّوق سپهر زبرجد میپیمود و لطافت نظم او از صفاء شراب صبوح و غبوق خوشتر... .(ص ۳۵۴)
علاوه بر آن (بدون در نظر گرفتن تاثیر قالب بر سبک شعر و واژگان)، نوع زبان ورقه و گلشاه و همچنین ابیات نقل شده از عیّوقی در حاشیهی نسخهی لغت فرس نخجوانی با سبک ابیات موجود در لباب چندان هماهنگ نیست.
بر این اساس اگر ضبط موجود در لباب و به تبع آن عرفات العاشقین، مجدالدین عیّوق (و نه عیّوقی) را درست بدانیم؛ دیگر دلیلی برای یگانگی این دو شاعر وجود نخواهد داشت.
۲_ مسالهی دیگر نام ممدوح شاعر و تعیین زمان سرایش آن بر اساس ابیات منظومه است. محقّق ارجمند، پس از معرفی چهار ممدوح محتمل: محمود غزنوی (۳۸۷_ ۴۲۱)، محمودبن ملکشاه سلجوقی (۴۸۵_ ۴۸۷)، محمود بن محمد ملکشاه (۵۱۱_ ۵۲۵) و محمود بن محمدبن بغراخان (۵۴۹_ ۵۵۷)، سومین ممدوح را سازگارترین فرد به توصیفات عیّوقی دانسته و دلایل زیر را برای اثبات آن بر شمرده است:
_ همنامی ممدوح عیّوقی و محمود سلجوقی؛
_ کنیهی ابوالقاسم محمود سلجوقی و عنوان سلطان غازی و اطلاق عام آن برای همهی پادشاهان؛
صفات ممدوح مثل: خوبچهری، شهنشاه عالم و امیر دول بودن او، اهل فضل و دانش و جود و فرهنگ بودن ممدوح، نوع زبان و کهنگی آن و ... . (مقدمه سی تل سی و سه)
پرواضح است که غالب این دلایل نمیتواند اثبات کنندهی نظر محقق(ان) و ردّ نظر کسانی چون: صفا و صادقی و... دربارهی ممدوح عیّوقی باشد؛ زیرا با پذیرفتن این پیشفرضها و دلایل سهلگیرانه، میتوان نام ممدوحانی دیگر را نیز به فهرست بحث افزود، از جمله سیفالدوله محمود بن ابراهیم غزنوی، ممدوح مسعود سعد سلمان که در حدود ۴۶۹ تا ۴۸۰ صاحب حکومت هندوستان بوده (بنگرید به تاریخ ادبیات صفا) و به روایت قصاید متعدد مسعود سعد، او نیز ابوالقاسم محمود و شاه و خسروِ غازی (البته نه سلطان غازی) بوده و بسیاری از صفات فوق برای او نیز صادق است:
مگر که شعر سراید همی به مجلس شاه
امیر غازی محمود خسرو دنیا(ص ۱۲)
ملک محمود ابراهیم امیر عالم عادل
که سیف دولت و دین است و عز ملت و ایمان
سر شاهنشه غازی پناه ملک ابوالقاسم
که خورشید جلالاست و سپهرش حضرت سلطان(ص۴۴۰)
#عیوقی
@mmparvizan
LHST_Volume 6_Issue شماره دوم - پیاپی 12 - بهار و تابستان 97_Pages 47-62.pdf
563.7K
"بررسی ریشههای شکلگیری روایتی عامیانه دربارهی کشف مرقد شاهچراغ(ع) "
مجلهی تاریخ محلی
محمد مرادی
به مناسبت روز بزرگداشت حضرت احمدبن موسی(ع)
@mmparvizan
"حضرت شاهچراغ و شاعران گذشتهی شیراز"
تا آنجا که از کتابهای ادبی و دیوانها میتوان دریافت، تا قرن نهم هیچ شعر یا بیتی در ستایش حضرت احمدبن موسی(ع) سروده نشده است. شاید به همین دلیل است که ابن زرکوب شیرازی، در ستایش آن حضرت، ابیاتی سروده شده در مدح امام رضا(ع) را نقل کرده است. با وجود تصریح متون تاریخی سدهی هشتم چون: شیرازنامه و شدالازار و هزار مزار و همچنین آثار حمدالله مستوفی و رحلهی ابن بطوطه مبنی بر شهرت مرقد آن حضرت در این قرن، نام و وصف و شهرت مضجع ایشان در دیوانهای شاعرانِ زیسته در شیراز این سده نمود نیافته است.
قدیمترین ابیات و اشارات موجود مربوط به فاصلهی سال ۸۰۰ تا میانهی قرن نهم است که در دیوان منصور حافظ شیرازی (مجاور حرم) و شاهداعی شیرازی میتوان دید. در اشعار موجود در دیوان آنان، به شیوهی متون تاریخی با نام امیر احمدبن موسیالرضا(ع) از شاهِ چراغ یادشده است.
شاعر شاخص دیگر در توصیف آن حضرت(ع)، اهلی شیرازی، شاعر نیمهی دوم ق ۹ و نیمهی نخست قرن دهم است که از آن حضرت با لقب سیدالسادات نام برده و در ترکیببند و قصیدهای پر شور به توصیف آن حضرت و جایگاه مضجع ایشان در شیراز پرداخته است.
در سدههای دوازدهم و سیزدهم، ستایش آن حضرت در شعر شاعران فارس افزونی یافته؛ چنانکه دیگر شاعران شیراز در سدههای بعد، ابیاتی سزاوار در ستایش احمدبن موسی(ع) و عمدتا با لقب شاهِ چراغ سرودهاند. از میان این شاعران میتوان به شفیعای لاری، راز شیرازی، وقار شیرازی، شیخ مفید داور، شوریده و دهها سخنور نامآور دیگر اشاره کرد.
#شعر_دینی
#شیراز
@mmparvizan