"نظم و شعر و حافظ"
یکی از مباحثی که در سدههای اخیر به صورت جدی وارد مباحث نقد و تعریف شعر شده و در بسیاری از داوریها و انتقادها از آن سخن به میان میآید، تقسیمبندی آثار به دو دستهی شعر و نظم است. این مرزبندی، در نقد کهن نیز مطرح بوده، چه در ادب یونان، چه در ادب عرب و چه در نقدالشعر فارسی که به این مساله گاه توجه شده؛ شاید موید همین نکته است که حافظ می
گوید:
به سلک درّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
چنان که در این بیت دیده میشود، حافظ اثر خود را شعر و سرودههای نظامی را نظم خوانده که این نکته با تقسیمبندی یادشده سازگار است؛ اما در نقد شعر کهن فارسی، دامنزدن به این مرزبندی چندان فراگیر نبوده است.
اگر بر تعریفهایی که شاعران مکتب کلاسیسیم اروپا از شعر و اصول آن ارائه کرده پاند نظر بیفکنیم، خطکشیهای منطقی و واضحی برای تشخیص اثر ادبی میتوان یافت که کاملا از پیش تعیین شده، کوششی و حتی قابل آموزش است و از این منظر با تعریف پهای موجود از نظم سازگاری دارد.
بنابراین تعریفهای موجود از شعر به معنی چیزی متفاوت با نظم در نقد جدید، نوعی اعتراض به ادب اشرافی دوران کلاسیسیم است که رمانتیکها با جهانبینی آزادیمحور و در تقابل کلاسیکها ارائه کرده اند و همین سنتشکنی، پس از آنها به آرای سمبولیستها و سوررئالیست ها و دیگران نیز راه یافته است. از این زاویه، یکی از تمایلات سبکی حافظ حرکت از بنیانهای نظمی شعر سدههای قبل به تعریفی جدید از شعر در سدهی هفتم است.
از زاویهای دیگر و در ادامهی تلاشهای زبانشناسانی چون سوسور و اهمیت دادن به زبان گفتار و تبیین محورهای جانشینی و همنشینی زبان و در ادامه با نظرات ساختارگرایانی چون شکلوفسکی، مباحثی دیگر بر پیشینهی این شیوهی نقد افزوده شده که ادب فارسی هم از این تغییرات بر کنار نبوده است.
اینکه در آستانه ی مشروطه کسانی چون ملکم خان، آخوندزاده، و پس از آنان رفعت در مجله ی آزادیستان در برابر ادبیات بازگشتی جبهه گرفتهاند و این که نیما و پیروانش ، بسیاری از اصول شعر کهن و شاعرانی چون فردوسی و سعدی را زیر ویژگی نظم مطرح کردهاند و حافظ را برکشیدهاند، بسیاری ریشه در این تلقیهای پسارمانتیک یا ساختارگرایانه دارد.
#نظم
#شعر
#حافظ
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan