eitaa logo
پرویزن
508 دنبال‌کننده
216 عکس
17 ویدیو
77 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"یا علی" ای بدایت مَدحت، "هل اتی علَی الانسان" بی‌تو در خلل خلقت، با تو بی‌بدل انسان عزمِ خیبری بنما، کاه می‌شود کیهان کامِ شکّری بگشا، کندویِ عسل: انسان مادرت که از کعبه، می‌رسید، می‌دیدم یک فرشته می‌آید، شاد و در بغل: "انسان" بر جهاز اُشترها ایستادی و گویی فتح کرده عالم را آن‌سوی قُلل: انسان ناز می‌کند تاریخ بر جهان که او دیده است روی دوش پیغمبر بشکند هُبل: انسان تیغ حیدری بردار تا جدا شود از هم این‌سوی جَمَل: شیطان، آن‌سوی جمل: انسان عاشق تو امّت‌ها، زایر تو ملت‌ها جز به‌تو نخواهد کرد فخر بر ملل: انسان جُمله‌جمله نوکردی آیه‌ی بلاغت را گاه می‌کند اعجاز با همین جُمل: انسان * مدح تو میسّر نیست جز به "لافتی گفتن" ای نهایت وصفت "هل اتی علی الانسان https://eitaa.com/mmparvizan
"امام هادی(ع) و داستان مرگ پادشاهان" در برخی کتاب‌های حدیثی و تاریخی، شعری با موضوع مرگ و اندرز پادشاهان به امام هادی(ع) نسبت داده شده است. فارغ از جنبه‌های سندشناسی، این اثر را در شاخه‌ی شعر تعلیمی می‌توان با نمونه‌هایی از ادب فارسی مقایسه کرد. ابیات آغازین این شعر چنین است: باتوا  على قللِ  الاجبال تحرسُهم  غُـلْبُ  الرجالِ  فما أغنتهمُ القُللُ  استنزلوا   بعد  عزّ من معاقلهم  وأودعوا  حفراً  يـابئس ما نزلوا ناداهمُ   صارخٌ  من بعد ما قبروا  أين   الاسرّةُ   و التيجانُ و الحللُ أيـن  الوجوه  التي كانتْ  منعمةً  من  دونها تُضربُ الأستارُ والكلل...۱ در این شعر، امام هادی(ع) از مرگ بزرگان و پادشاهان و انتقال آنان به قبر سخن می‌گوید و در بیانی اندرزی، به مقایسه‌ی حیات متنعم مادی آنان در دنیا و فقر و ضعف و دشواری‌های جهان پس از مرگ ایشان می‌پردازد. در شعر فارسی، به‌ویژه در آثار شاعرانِ خردگرای سده‌های نخستین، این نوع نگاه را به "مرگ مهتران" می‌توان ردگیری کرد؛ از نمونه‌های شاخص، شعر زیر از رودکی است که به سروده‌ی منسوب امام دهم(ع) بی‌شباهت نیست: مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند زیر خاک‌اندرون شدند آنان که همه کوشک‌ها برآوردند از هزاران‌هزار نعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند؟ بود از نعمت آنچه پوشیدند وآنچه دادند وآنچه را خوردند۲ تعابیر و ابیاتی از این دست را در اشعار شاعران شاخص دیگر چون: ناصرخسرو و سنایی هم می‌توان دید؛ چنانکه سنایی در باب ششم حدیقه و پس از روایت "صفت مرگ پیامبران"، با نگاهی عبرت‌بین به داستان مرگ پادشاهان ایرانی اشاره کرده؛ فضایی اخلاقی که اوجِ هنری آن را در قصیده‌ی ایوان مدائن خاقانی خوانده‌ایم. گویا شاعران، در این اشعار کوشیده‌اند ممدوحان و حاکمان زمان خود را به عاقبت کار خود آگاه کنند و آنان را به دادگری و پرهیز از خیره‌سری فراخوانند. پ.ن. ۱: بنگرید به مروج‌الذهب ج ۳ و وفیات‌الاعیان ج ۴. ۲. دیوان رودکی، نفیسی. https://eitaa.com/mmparvizan
"غزلی به پیشگاه امام دهم" چه ساده زلف می‌آویزی به قلب‌های هواداران تویی که قبله عیان‌کردی بر این قبیله‌ی عیاران بگو فُضیل عیاض اینک چراغ توبه بر افروزد که یاد چشم تو آشفته است سکوتِ خلوتِ بیداران * نه من که جامعه می‌خوانم که عاشقان پریشان هم به شوقِ جمعیتت جمعند، چه بی‌شمار و چه بسیاران بتاب و نور روایت کن، مرا به عشق هدایت کن بدَم دمی و رهامان کن ازاین گروهِ خطاکاران تویی که مست کلامت: باد، تویی که مات مرامت: عقل به سامرای تو دل‌بستند چه مست‌ها و چه هشیاران سری بزن به خیالِ من، میان شعر و ببین هر شب به نشرِ عطر تو مشغولند، گل محمدی و باران (ع) https://eitaa.com/mmparvizan
"غدیریه‌ای منظوم و پریشان، تقدیم به ساحت مولی‌الکونین امیرالمومنین علی علیه‌السلام" ای رو به وسعت تو نگون‌سار آبشار از کوثرِ نگاه تو سرشار آبشار سر را به سنگ می‌زند از شوق روز و شب تا جانبِ غدیر تو انگار آبشار لبریز از تموّجِ گل_دست‌های توست هر قطره‌ای که بُرده به جوبار آبشار تا چاه را رفیق شبِ خویش کرده‌ای از شرم می‌کشد غمِ بسیار آبشار بیداری تو را به تماشا نشسته است شب تا به صبح با دلِ تبدار آبشار آن‌سو: تو غرقِ زمزمه‌ی چاه و اشک و نخل این‌سو: به شرح آه تو بیدار آبشار احرام_بسته، رو به صفای قدوم توست_ دارد اگر به هروله اصرار آبشار یک لحظه بگذر از وسط دشت و گوش کن می‌ایستد به شوق تو از کار آبشار یا مرکز طواف دو عالم شو و ببین می‌چرخدت به گردشِ پرگار، آبشار * کوهی است کنج سینه‌ی تو صعب و چشمه‌خیز هرگوشه‌اش شکفته به گفتار آبشار قل... قل... به لافتایی تو کرده اعتراف هو... هو... به هل‌اتایی‌ات اقرار، آبشار * این نام توست یا که صدای عبور آب؟ ابرست؟ یا میانه‌ی گلزار آبشار؟ این اشک‌های توست که روییده بر زمین؟ یا تکیه داده است به دیوار، آبشار؟ این همهمه نوای مناجات توست یا مشق تو را نشسته به تکرار آبشار؟ از عشق تو که مشک به دوشت گرفته‌ای سقای دشت گشته علی‌وار آبشار در حال اقتدا به رکوع و سجود توست در باغ اگر خمیده نگون‌سار آبشار * آبی است مثل دامن پاک تو: آسمان جوشنده، مثل نام تو کرار: آبشار در سایه‌ی عبای تو در رقص کائنات در موکب ولای تو سیّار آبشار تو: حیدری و چشم به نور تو کهکشان تو: کوثری و عاشق دیدار: آبشار عشق تو را به قیمت مهتاب و مشتری خواهنده آفتاب و خریدار آبشار * این سوز قلب ماست که با حبّ تو خوش است این سیلِ اشک ماست، مپندار آبشار تمثیل آبشار اگر لایق تو نیست از تو گرفته ارزش و مقدار آبشار باران رحمت است محمد اگر، تویی_ در باغِ دینِ احمد مختار، آبشار با تو غدیر، برکه نه، آغازِ عالم است با تو مدارِ گنبد دوّار آبشار https://eitaa.com/mmparvizan
"نخستین اشارات به غدیر در شعر فارسی" ادبیات فارسی از سده‌ی چهارم، بستری برای انعکاس مفاهیم شیعی بوده؛ چنانکه در اشعار رودکی و کسایی و بندار رازی و بسیاری دیگر از شاعران، مضامینی در مهرورزی به امام علی(ع) یا مساله‌ی جانشینی ایشان گنجانده شده است. اگر از منظر واژه‌ی غدیر (با معنی خاص آن) بررسی کنیم، نخستین اشاره به این واقعه‌ی تاریخی، در شعر فارسی، در بیتی از دقیقی (مقتول به ۳۶۷) نمود یافته؛ آنجا که سروده است: کیوس‌وار همی بنگرد به چشم‌آلوس به‌سان فرخ‌شه با امیر روز غدیر* دیوان ص ۱۲۵ دیگر شاعر مهم در جریان شعر غدیر، منوچهري است که در خلال یکی از مسمط‏‌های وصفی‏‌اش به ماجرای غدیر اشاره کرده و از امام علی(ع) با صفت مرد غدیر خم یاد کرده است: آهنـــي در كف،‌چـــــون مرد غــــدير خــم به كتـــــف باز فكـــــنده ســــر هر دو كـم دیوان ص ۲۰۳    از شاعران شاخص قرن پنجم، ناصر خسرو (ف. 481) بیش از دیگران به ماجرای غدیر و جانشینی امیرمومنان(ع) اشاره کرده است. در شعر او، واژه‏‌ی غدیر، هویتی ویژه یافته و بارها در خلال توصیفات شیعی دیوان، تکرار شده است: شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال ...علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر دیوان ص ۲۲۰ بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر دست علی گرفت و بدو داد جای خویش گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر همان، ص ۱۰۵   در دیوان امیرالشعرا معزی(ف . 518 تا 521) نیز چندبار به روز یا عید غدیر اشاره شده است؛ او بیش از همه در جایگاه قافیه از این واژه بهره برده است: نام آن دارد که از بهر بزرگی و شرف احمد مختار کرد او را دعا روز غدیر  دیوان ص ۳۶۱   معزی پس از دقیقی و منوچهری و ناصرخسرو، چهارمین شاعری است که در دیوانش به رویداد غدیر، مطابق با نام مشهور آن اشاره کرده؛ هرچند مسأله‏‌ی جانشینی امام علی(ع) در سروده‏‌های دیگر شاعران نیز نمود داشته است: علی ز مهر محمد همی چنان نازد که از دعای محمد، علی به روز غدیر همان، ص ۷۹۲    آنچه در این مجال اندک به آن اشاره شد، نخستین اشعار و ابیاتی است که در توصیف عید غدیر و ستایش جانشینی امام علی(ع) سروده شده است. پس از شاعران یادشده، هزاران شاعر فارسی‌زبان شیعه و سنی، ده‏‌ها هزار شعر در ستایش امام مومنان(ع) و واقعه‏‌ی غدیر سروده‌اند. *پ.ن: این شعر به شاهد ترکیب چشم‌آلوس در برخی نسخ لغت فرس ثبت شده است. در برخی نسخه‌ها، شعر به این صورت ضبط شده: کیوس‌وار بگیرد همی به چشم‌آلوس به سال فرخ شب‌ها امیر روز عزیز https://eitaa.com/mmparvizan
"غدیر" غدیر_ آمد و جان پر شد از ولای علی(ع) کجاست عطر دل‌انگیز آشنای علی؟ نوای اشهد انّ ... علی ولیّ الله شنیده می‌شود از عرش در ثنای علی صدای قافله‌ها از غدیر می‌آید هنوز می‌رسد از دورها صدای علی [طلوع دست علی بین دست پیغمبر ظهور جلوه‌ی والشمس والضحای علی] * چه گفت؟ گفت محمد(ص) که هرکه یار من است به مهر سر بنهد بر سرِ وفای علی چه گفت؟ گفت هرآنکس که مبتلای من است دوباره دل بسپارد به ابتلای علی چه گفت؟ گفت هرآنکس که مردِ راه من است قدم قدم برود راهِ ردّپای علی چه گفت؟ گفت که هرکس که مقتداش منم نمازِ جان بگزارد به‌اقتدای علی * شما! که اهلِ هوایید! سینه پاک کنید مگر شود ریه‌هاتان پر از هوای علی شما! که ابرو_ در هم کشیده‌اید از بغض دهید دل به نگاهِ گره‌گشای علی شما! که پشتِ در خیبرِ تن‌اید اسیر نظر کنید به بازوی لافتای علی شما که در پسِ احزاب کینه پنهانید! نمانده راهی جز_ سایه‌ی لوای علی یتیم‌های زمان! هان! فقیرهای زمین! شوید جمع همه بر درِ سرای علی که باز، روی لبِ جبرئیل باز شده است شکوفه_ غنچه‌ی آیات هل اتای علی * هزار و صدها سال از غدیر می‌گذرد کجای واقعه مانده است ماجرای علی؟ مگر مرام علی سادگی نبود؟ کجاست؟ گلیم کهنه و نعلین وصله_سای علی مرید سنت شیخین زور و میز شدیم کجاست مذهبِ از زور و زر رهای علی؟ زبیرهای زمان، طلحه‌طلحه جمع شدند جمل‌نشین شده قرآن دلربای علی چه زود بندِ امارت، چه ساده ذوق کنیز گسست مارا، از بند کفش‌های علی چه زود وارث تخت بنی‌امیّه شدیم چه شد طنین مناجات و ربنای علی؟ چه شد تقدّس لبخند بی‌ریای رسول(ص)؟ چه شد تفاخرِ کف‌پوشِ بوریای علی؟ چه شد نهیب پر از درد و داغ ابن حنیف؟ غم رثای نبی خطبه‌ی رسای علی؟ چه شد حکایت شب‌ها و شمع بیت‌المال؟ چه شد شکایت چشمان روشنای علی؟ چه شد طریقت خرما و نان و سنگ و شکم؟ کجاست سفره‌ی افطار باصفای علی؟ * پس از غدیر چه کردید با علی؟ ای‌کاش که از گناه شما بگذرد خدای علی در ابتدای علی مانده شعر من، افسوس! قصیده راه ندارد به انتهای علی غدیر: قصه‌ی مظلومی علی است، دریغ! غدیر: روضه‌ی چاه است و ناله‌های علی https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"داستان امام کاظم(ع) و توبه‌ی بشر حافی" بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرن‌های دوم و سوم، از شخصیت‌های مشهور معرفی شده در تذکره‌الاولیای عطار است که در اغلب کتاب‌های شاخص عرفانی و تذکره‌های عارفان از او یادشده و سخنان و داستان‌های شورانگیزی به او نسبت داده شده است. یکی از روایت‌های مشهور درباره‌ی توبه‌ی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتاب‌ها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتاب‌هایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است. ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومه‌ی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبه‌ی بشر را این‌گونه روایت کرده است: قبله‌ی هفتم به راهی می‌گذشت از جمالش گشته روشن، شهر و دشت بر درِ یک‌خانه افتادش گذار خانه‌ای بس‌عالی و محکم‌حصار دید تا چرخ نهم از آن سرای های‌و‌هوی رقص و بانگ نوش‌و‌نای از سماع چنگ و شور نای‌ونوش اندرین نُه‌گنبد افتاده خروش لولیان در رقص و مطرب در سرود بربط اندر ناله و در نغمه عود یک‌طرف: فریاد دف با بانگ نی یک‌طرف: شور شراب و جوش می ساقیان در دور ساغرها به کف باده‌نوشان حلقه‌حلقه هر طرف شاهدان در عشوه‌ها و نازها زلفشان در دست شاهدبازها پیش‌کاران از برون و از درون از شمار افزون و ز اندازه برون... حاجبی را گفت: آن شاه زمن از که باشد این سرای مؤتمن؟ گردنش آیا به طوق بندگی‌ست؟ یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟ گفت :حاجب با امام بی‌همال هی! چه می‌گویی؟ برو چشمی بمال! خواجه‌ی ما بر خداوندان خداست بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟ منعم و مفلس گدای خوان اوست جیره‌خوار سفره‌ی احسان اوست صاحب این خانه بشر حافی است این سخن‌ها کی به وصفش کافی است؟... گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست کی چنین‌ها راه و رسم بندگی‌ست؟ بنده باید درخور خواجه نژند حلقه اندر گوش و در گردن کمند بندگان را داغ باید بر جبین گوش‌ها بر حکم و سرها بر زمین... بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟ گر نه آزاد است کای کافر شدی؟ کافر و مولی مسلمان هواست بنده‌ی شیطان و آزاد خداست... ظاهر او ظاهر آزادگان لیکن از باطن به صدزندان نهان از یکی آزاد و صدجا بنده است درحقیقت مرده، صورت زنده است... برق تن از برق جان اولی‌تر است درد ظاهر از نهان اولی‌تر است بندگان را تن به حبس بندگی‌ست جانشان را لیک قید حبس نیست این گرفتاران دنیای پلید نامشان آزاد و جان‌هاشان عبید بندگان یکجا اسیر این خواجگان در گرو هستند در سیصد دکان بنده را از مردن آزادی رسد خواجگان مانند در حبس ابد بندگان را بند برپا و گل است خواجگان را بند در قید دل است... رفت حاجب در درون آن سرای شمّه‌ای با خواجه گفت آن ماجرای خواجه را آتش فتاد اندر نهاد می‌زند بر بیخ، تیشه اوستاد تیر چون از شست قابل در روَد سینه‌ی آماده را برهم درد... https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
" به پیشگاه حضرت باب‌الحوائج(ع)" کجای جاده گم کردم "دم"ِ آن "خضرِ" وافی را؟ که دیدم شهرِ دیوستان و راهِ انحرافی را کجا از جان من کوچید تاثیرِ غزل‌خیزت؟ که آویزانِ خود کردم ردایِ شعربافی را تو حرفی بر لبم بگذار و مضمون سرودن شو که باید بُرد تا دوزخ غمِ مضمون_شکافی را کجای سینه‌ام بگذارم این داغ مسلسل را؟ کجای دل ببندم این همه ننگ و خلافی را؟ * تو در زندان "هارون" ذکرِ غربت را دعا کردی من اینجا می‌نگارم، شرحِ غم‌های اضافی را تو در بغدادِ عصمت دجله‌دجله زهر نوشیدی من اینجا جرعه‌جرعه، می‌چشم ایامِ جافی را * طبیب ِ "موسوی"! روحم دچار درد "عمرانی" است بیار از جانبِ "میقات" آن داروی شافی را تو تفسیر حقیقت باش و دانش، "سامری" تا چند؟ طلاکاری کند تزویرِ این گاوِ خرافی را میان سینه‌ات دریای اندوهی است طوفانی به یاران هم بنوشان آن شرابِ پاکِ صافی را * به دنبال نگاهت: صفحه‌صفحه، واژه در واژه تصوّر می‌کنم: "تهذیب" و "استبصار" و "کافی" را تو بیتی در غزل بنویس و آن را ساده کن، تا کی به دوش خود بگیرم بار سنگین قوافی را؟ * دچار ِ دردِ بی‌دردی شدم، از کوچه‌مان رد شو روایت کن دوباره داستانِ "بشرِ حافی" را https://eitaa.com/mmparvizan
غم‌های پر از ادامه‌ات را بردار! وقت سفر است، جامه‌ات را بردار! باید که به چشم‌های او رای دهیم ای عشق! شناسنامه‌ات را بردار! https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"محمد حقوقی و شعر معاصر فارسی" محمد حقوقی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶_ ۸ تیر ۱۳۸۸) از شاعران و منتقدان ادبی نام‌آور معاصر است که از دهه‌ی چهل، نقشی مهم در تبیین ویژگی‌های شعر پسانیمایی داشته است. او از جهتی، از پیروان فروغ فرخزاد است که در دهه‌ی چهل، جریان شعر زمان را معرفی و نمایندگی کرده و از دیگر سو، از اعضای جُنگ ادبی اصفهان است که بر تحولات ادبیات عصر پهلوی تاثیری شگرف گذاشته است. هرچند حقوقی در هنر شاعری کمتر مدّ نظر منتقدان و شاعران و جریان‌های ادبی بوده، در نقد شعر معاصر نامی سزامند است؛ تا آنجا که مجموعه‌ی شعر زمان ما که به کوشش او در نشر نگاه سامان یافته؛ همچنان از بهترین گزیده_اشعار و منتخب نقدها و گزاره‌های ادبی درباره‌ی نیما و فروغ و سهراب و اخوان و شاملو است. حقوقی در "شعر زمان ما"، هرچند از بوطیقای شعر نیمایی فاصله گرفته، یادداشت‌ها و نظرهایی دقیق درباره‌ی زبان و هنر شاعرانه‌ی پیروان او مطرح کرده است. او هرچند با وزن شعر نیمایی و برخی عناصر داستانی یا تزیینی آن زاویه دارد، کوشیده در نقدهایش نگاهی بی‌طرفانه به آثار منتخب داشته باشد. ارزش نقدهای حقوقی، وقتی روشن می‌شود که آن را با گزیده‌های دیگر "شعر زمان" مقایسه کنیم که پس از او به کوشش فیض شریفی منتشر شده و چه از منظر روش و چه در بر داشتن خطاهای ادبی و نقدی، با کارنامه‌ی حقوقی فاصله‌ای بعید دارد. محمد حقوقی علاوه بر "شعر زمان ما"، در کتاب "شعر نو از آغاز تا امروز" نیز کوشیده، هفت دهه از تاریخ شعر نو فارسی را بررسی کند؛ هرچند تعریف او از شعر نو، متمایز با بسیاری از منتقدان معاصر است. https://eitaa.com/mmparvizan
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ ⏳ساعت: ۱۷:۰۰ 📝باارشاد: دکتر محمد مرادی ✨موضوع: سبک خراسانی؛ بخش دوم(شعر دوره غزنویان) 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است. |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz