🔹داستان پنجم : عفو و گذشت امام حسن(ع) 🔹
🔰مردی مسافر از شام به مدینه آمده بود. روزی امام حسن(ع) را سوار بر مرکب دید و بر اثر کینه ای که از او در دل داشت آن چه توانست از آن حضرت بدگویی کرد. امام(ع) نزد او آمد و به وی سلام کرد و در حالی که لبخند بر چهره داشت، به او فرمود: ای پیرمرد! به گمانم غریب هستی و گویا امری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خشنود می شویم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می کنیم و اگر گرسنه ای تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی تو را می¬پوشانیم و اگر حاجت داری آن را ادا می¬نماییم. هنگامی که آن پیرمرد در برابر گستاخی¬اش آن همه گذشت و بزرگواری را از امام(ع) دید شرمنده شد و تحت تأثیر قرار گرفت، به طوری که گریه کرد و گفت: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی و خداوند آگاه¬تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض¬ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد نزد من، شما می¬باشید.
🌿 ویژه نامه مسابقه کریم اهل بیت (ع)
🔸 پس از مطالعه هر 6 داستان از طریق لینک زیر در مسابقه شرکت کنید :
https://go2l.ir/bVas1
#داستان_پنجم #مسابقه_کریم_اهل_بیت