به مجنون گفتم زنده بمان
زندگی ما طول چندانی نداشت اما عرض بی انتهایی داشت
تا بود ۹۹ درصد کارهای خانه با او بود
💘آن قدر غرق محبتم می کرد که یادم می رفت از مشکلات جبهه اش بپرسم. تا از راه می رسید حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می زد
🥺 خودش شیر بچه ها را آماده می کرد، جای شان را عوض می کرد. با من لباس ها را می شست و می برد پهن شان می کرد و خودش جمع شان می کرد. خودش سفره را پهن می کرد و خودش جمع می کرد
🙏می گفتم: «تو آنجا خیلی سختی می کشی، چرا باید به جای من هم سختی بکشی؟»
می گفت: «تو بیش از آنها به گردنم حق داری. من باید حق تو و این طفل های معصوم را ادا کنم.»
🥲می گفتم: «ناسلامتی من زن خانه تو هستم و باید وظیفه ام را عمل کنم.»
می گفت: «من زودتر از جنگ تمام می شوم ژیلا. ولی مطمئن باش اگر ماندنی بودم به تو نشان می دادم تمام این روزهایت را چطور بلد بودم جبران کنم.»
راوی: #ژیلا_بدیهیان ؛ همسر #شهید_همت
از کتاب (به مجنون گفتم زنده بمان)
✅️متصل
@mo_ttasel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
📽 به خدا که هممون باید دقیقا همین باشیم که #شهید_همت میگه ...💚
( اگه توام اینو قبول داری،خدا خودش یاورت باشه 👏🙌💐 )
شبت خدایی و متصل به راه شهدا ⚘️🌙
✅️متصل
@mo_ttasel
.
🔴 #همسر_قدرشناس
💠 شهید #عبدالحمید_قاضی_میرسعید که درحین خدمت پزشکی به مجروحا تو منطقه شهید شد، قائم مقام #شهید_همت و فرمانده سپاه پاوه بود
زندگی زناشویی خیلی قشنگی داشت که همسرشون میگه : یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت.تو حیاط لباس میشستم که دیدم اومده ، گفتم: «اینجا چیکار میکنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدهام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت میکشم. من نتونستم اون زندگیای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..».
حرفشو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار میکنم. همین قدر که #درک میکنی و میفهمی و #قدرشناس هستی برام کافیه»_📗 نشریه امتداد، شماره ۱۱
✅️متصل
@mo_ttasel