eitaa logo
شهدای مدافع حرم
913 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست و چهار ساله بود که ازدواج کرد. جشن عقدی بسیار ساده برگزار شد. از تجملات و تشریفات دست و پاگیر در زندگیش خبری نبود. مدت زیادی از عروسی نگذشته بود که بخشی از جهیزیه منزل را که ضروری نبود دست نخورده به عروس دم بختی هدیه کردند. شب عقدش با قرآن استخاره گرفت، آیه جهاد آمد، شب عروسی باز همین‌ تکرار شد. گاهی که بر سر مزار دایی شهیدش می‌رفت قرآن باز می‌کرد و آیات جهاد و شهادت می‌خواند. معمولا هرکجا در برنامه ای مجری می شد اولین جمله اش آیات سوره مبارکه توبه بود «.. أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ ... » 🌹🍃13🍃
خیلی اهل صله رحم بود و به آن اهمیت می‌داد، دائماً به مادر و فامیل‌های نزدیکش سر می‌زد. وقتی قرار بود هدیه ای برای کسی ببرند اگر حس می کرد بوی چشم و هم چشمی‌ و حرف مردم می دهد نمی‌برد و در مجالس این چنینی شرکت نمی کرد. برعکس جایی که اصلاً به چشم نمی‌آمد صرف دیدار و شادی مومن هدیه ای شایسته می‌برد. 🌹🍃14🍃
ایام نوروز اغلب خانه نبود. به صورت داوطلب خادم زائران شهداء می‌شد. در راهیان نور بیشتر مسئولیت پشتیبانی و خدماتی داشت. حتی گاهی سرویس‌های بهداشتی را تمیز می‌کرد. می‌گفت من دوست دارم چنین کاری بکنم. وقتی همسرش باردار بود باز هم رفت. محسن گفته بود من وعده داده ام که بروم، عمل من روی دخترم تأثیر دارد و شاید کنار شهداء بودن وظیفه و مسئولیت من را در قبال «مرضیه» جبران کند، حتی آن عید نوروز نیز در کنار خانواده نبود. 🌹🍃15🍃
#تربیت_فرزند خیلی اهل محبت به همسر و فرزند بود. توجه خاصی به دخترش داشت. خیلی با او بازی می‌کرد، به روحیات و به خواسته‌هایش توجه داشت. نوازشش می کرد. همراه خود به مسجد می برد ولی این دوره طولانی نبود. @moarefi_shohada 🌹🍃16🍃
#انس_با_شهدا کتاب در مورد شهدا و دفاع مقدس زیاد مطالعه می‌کرد، تقریباً هر چه کتاب داشت را خوانده بود. کتاب هم زیاد می‌خرید. موقع خواب آن ‌طرف اتاق می‌نشست مطالعه می‌کرد، می‌خواست هم کنار خانواده باشد هم باعث آزار دیگران نشود. تصمیم داشت سیره شهدا را بنویسد به همین جهت در کارگاه های آموزشی شرکت می کرد. عجیب با شهداء مأنوس بود. در همه حال مداحی‌های شهدا زمزمه لبش بود. هنگام رانندگی نیز همین نواها را پخش می‌کرد. 🌹🍃17🍃
#نماز_اول_وقت اعتقاد داشت اذان که می‌گویند باید آماده نماز باشی. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. عادت داشت اول، نمازش را بخواند. با کسی تعارف نداشت در میهمانی ها مواقع نماز اول نمازش را می‌خواند بعد سر سفره می‌آمد. قرآن هم زیاد می‌خواند، هربار چند آیه و بعد بر آن تأمل می‌کرد. 🌹🍃18🍃
برای ورزش وقت می گذاشت، به فوتبال، شنا، والیبال و ورزش های رزمی علاقه داشت. کوچکتر که بود با تیم مدرسه نایب قهرمان مسابقات فوتبال مدارس شهر شده بود. بلند پرواز بود و اهل حمله! هیچوقت دفاع یا دروازبان نمی ایستاد، معمولا بعد از مسابقه یک جایی از سرش شکسته بود! به دو نوع شنا مسلط و در مسابقات دانشجویان دانشکده افسری مقام کسب کرده بود. مسابقات ورزشی که جنبه ملی داشت را از تلوزیون پیگیری می کرد. در حین تماشای یکی از بازی های حساس جام باشگاه های آسیا که در اوج قضایای بحرین برگزار می شد، افسوس می خورد که چطور وقتی جهان استکبار از همه ابزارها برای تبلیغ علیه اسلام استفاده می کند ما نمی توانیم از ورزش و ظرفیت 80 هزار نفری استادیوم در برابر تیمی سعودی استفاده کنیم. 🌹🍃19🍃
در حل مسائل فرهنگی و اجتماعی در محیط اطرافش با تمام توان تلاش می کرد. اهل تحقیق و مشورت بود مسیر صحیح را تشخیص می داد و با قدرت طی می کرد خودش را مأمور به وظیفه می‌دانست تا نتیجه. 🌹🍃20🍃
برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و شجاع بود. جایی رد پایی از افراطی گری مذهبی دیده، و تمام قد کمر به روشن گری بسته بود. در دفاع از ولایت فقیه حتی از آبرویش مایه گذاشت. شبی به شدت تهدیدش کردند، رفقای محسن نگران بودند مبادا آسیبی ببیند، توصیه کردند تنها رفت وآمد نکند ولی در جواب با همان لحن همیشگی گفته بود: «آدم یک بار بیشتر نمی میرد، من تا خدا را دارم از کسی ترسی ندارم» و با شجاعت تنها در مسیر تردد کرد. 🌹🍃21🍃
چند مرتبه در مراسم شهدای سوریه شرکت کرده و قرآن خوانده بود. آنجا بیشتر اهل سنت بودند. قرائت قرآن محسن و «شهید زاداکبر» از همرزمانش در این مراسم ها بسیارتأثیر مثبت داشت. مولوی سنی ها این قدر از این قرائت خوشحال می‌شود که بعد از آن حدیثی در مدح ائمه اطهار(ع) خوانده و از شیعه تعریف می‌کند. مولوی روایتی می‌خواند که می‌گوید در آخر الزمان سوریه به فساد کشیده شده و مردانی از ایران قائله را ختم می‌کنند. 🌹🍃22🍃
وظایفش را بدون بهانه به خوبی انجام می‌داد. ساعت 2 نصف شب رفته بود نزدیک دشمن دیده بانی کند. آن شب آماده باش داده بودند و قرار شد تا صبح همه آماده باشند. محسن داخل سنگری در 1500 متری تکفیری ها با یکی از سوری ها تا صبح در مورد مسائل اعتقادی صحبت می کند، می‌گفت تا جایی که امکان اصلاح افراد هست باید تلاش کنیم و اعتقاداتمان را بگوییم. 🌹🍃23🍃
نزدیک عید فطر سال 92 بود و به رزمندگان مقدار کمی‌پول سوریه ای به عنوان عیدی داده بودند، با فرمانده هماهنگ کرده بود تا در یکی از مساجد روزانه نیم ساعت کلاس قرآن برگزار کند. عیدی اش شد هدیه تشویقی به بچه‌های روستایی کلاس قرآن. وقتی با ماشین در روستا عبور می‌کردند بچه ها شعارمی‌دادند "الله محی الجیش" محسن سرش را بیرون می‌کرد و می‌گفت "الله محی الاطفال" یعنی خدا بچه ها را حفظ کند. 🌹🍃24🍃