📝خاطرات حاج حسین آقا
▪️از مراسم سالگرد #ارتحال_امام خسته و کوفته😪 و با زبون #روزه برگشته بود خونه، لباساشو عوض کرده بود و راه افتاده بود که تولد محمدپارسا رو تبریک بگه به #آبجی جونش
▪️اما بیمارستان رو #اشتباهی رفته بود و فکــ💭ـر کرده بود همون بیمارستانی که #ریحان به دنیا اومده👶 اونم به دنیا اومده!
▪️وقتی تماس📞 گرفت که چرا اسم آبجی جون تو لیست #بستریا نیست❌ و متوجه شدیم که اشتباهی رفته، هممون از خنده روده بر شدیم😂 حق داشت اشتباه کنه، به فاصله نه روز🗓 دوبار #دایی شده بود.
▪️بچه ها انگار عجله داشتن که حتما #دایی جونشونو ببینن و باهاش عکس📸 داشته باشن! حالا ما موندیم و #انتظار رسیدن تو راهی که #هرگز داییشو ندیده😔 و عکس یادگاری هم باهاش نداره🚫 خدا کنه که بچه ها #راه داییشونو ادامه بدن
شهید #حسین_معزغلامی
@moarefi_shohada
گفتم: دارم از استرس مےمیرم،😓🌾
گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردے بگو، من خیلے #قبولش دارم: گرهے ڪار ِمنم همین باز ڪرد (آخہ خودشم بہ سختـے اجازهے خروج گرفت)🌻
گفتم: باشہ داداش بگو، گفت: #تسبیح دارے؟📿
گفتم: آره، گفت: بگو "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"🌸💖
حتمـا سہ سـالہے ارباب نظر میڪنہ،👀🌱 منتظرتم و قطع ڪردم🖇
چشممو بستم شروع ڪردم:😌
#الهےبالرقیہسلاماللهعلیها🦋
الهے بالرقیہ سلاماللهعلیها💚
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا، توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم:🙂💔
درستشد، اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"😭
شهید #حسین_معزغلامے🌹🕊
@moarefi_shohada