اما با اینکه حرفهایم را رُک و صریح میزنم، در آن لحظه نمیتوانستم مانعش شوم و جرأت نداشتم حرفی بزنم، انگار توانی در زبانم نبود؛ بالاخره خداحافظی کردیم و آمدیم، هنگام خداحافظی من، همسرم و پسرم ایستادیم کنار #ابراهیم، دیدم #ابراهیم اضطراب شدیدی دارد و منتظر است ببیند من چه میگویم اما همچنان سرم را به پایین دوختم و نگاهش نکردم و فقط گفتم: «داداش! میدونم میخواهی بروی، تصمیمت را گرفتی، میدانم انسان قوی هستی و قدرت محکمی پشت تصمیمت هست، تو #استاد #فنون نظامی و #جنگ هستی و #شاگردان مختلفی #تربیت کردی و #منطقه را میشناسی اما بدون این #جنگ است، #جنگی که عین واقعیت است و با کسی شوخی ندارد، مراقب خودت باش»😔
🍃⚘🍃
#ابراهیم ما را صبور کرد و #تلنگری برای ما بود، ما بیش از 50 روز منتظر #ابراهیم بودیم و لحظه لحظهاش برای ما سخت بود 😭و همه خانواده، دوستان، فرماندهان پیگیر این مسأله بودند اما آنچه بهدست آوردیم #صبر است؛ #شهادت #ابراهیم ما را صبور کرد و وقتی بعد از #شهادتش به #کلیپ، #وصیتنامه و #سفرنامه کربلای او رجوع کردم، گفتم: «اگر #ابراهیم برگردد برایش سینهخیز میروم و اگر برنگشت سینهام را ستبر میکنم»
🍃⚘🍃