#قسمتی_از_وصیت_نامه✨
انسان های به خواب رفته،
#بیدار شوید
دیگر وقت هوشیاری است
نکند که خوابِ مرگ گریبان شما را بگیرد،
زنده شدن شما بستگی به #لبیک گفتن به ندای حق دارد🍂
مردم
حلقه های زنجیری که شیطان شما را به دنیا متصل کرده بشکنید
و از قفس تنگ دنیا برهید،
#پرواز کنید ...
خدای من!
آیا می شود پر کشید؟!
آیا می شود شاهد #عشق را به آغوش کشید،
مرگ را می گویم،
شش سال است که منتظر این #عشقم، منتظر این وصالم،
وصالی که دلم را به #آتش کشید،
آیا می شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟!
آیا توانایی #پروانه🦋 شدن را داریم؟!
پروانه را سوختنی است
به دور شمع، مهم این است که وجودمان پروانه گردد🌷
تقاضایم از شما این است که سلاح به زمین افتاده ام را بر گیرید
و همواره حاضر در
#صحنه_های_انقلاب اسلامی عزیزمان باشید
و به دقت به کلام ملکوتی امام امت خمینی کبیر گوش فرا دهید،
#اطاعت ولی فقیه بنماید
که آخرت شما را اطاعت از ولایت #تضمین می کند.🍂
اگر می خواهید #حیات_جاودان یابید
همواره #مطیع رهبری باشید،
دوستانم دوست دارم
دست به تجارت سودمندی زنید
و جان های خود را به بهای کسب رضای خداوند متعال بفروشید. ...
خدا دینش را حفظ خواهد نمود
چقدر خوب است که شما دین خدا را #یاری کنید
و از درِ جهاد که درِ مخصوص اولیاء خداست وارد #جنت شوید.🌺
ای انسان هایی که خالق خود را #فراموش نموده اید
اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید
همان دم از #شوق دیدار حق جان می دادید.
بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید،
برگردید که خداوند #منتظر شماست، خداوند منتظر است که
انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ...✨
سعی کنید که پرورش #روحی را
مقدم بر همه کارهایتان قرار دهید
دوستانم!!
سعی نکنید که علم را
برای علم بیاموزید
از علم وسیله ای برای #قرب به خدا
و نردبان #تکامل انسانیت استفاده نمایید.📿
علم وسیله ای عالی برای شناخت #حق است. ...
از یاد خدا #غافل نباشید
به یاد داشته باشید که غیر خدا فانی است
پس باید دل به باقی سپرد
چون شما برای بقا آفریده شده اید نه برای فنا،
شما برای عالم #آخرت آفریده شده اید نه برای دنیا.
همواره در فکر خدمت در جهت
#رضای_خدا باشید.🌷
9⃣
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #چهل_وچهار
من هم نمی توانستم ببخشم...
هر چيزی که منوچهر را می آزرد،مرابیشتر #آزار می داد....
انگار همه #غریبه شده بودند...
چقدر بهش گفته بودم..
گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید...😭
هیچ نگفت...
اما توقع داشتم #روزجانباز از بنیاد کسی زنگ بزند و بگوید یادشان هست...
چه قدر منتظر مانده بودم....😭
همه جا را جارو کشیده بودم، پله ها را شسته بودم. دستمال کشیده بودم، میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب مانده بودم.
فقط #بخاطرمنوچهر که فکر نکند #فراموش شده.....😭
نمی خواستم بشنوم
_ "کاش ما همه رفته بودیم."
نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش بر نمی آید، که #زیادی_است...
نمی خواستم بشنوم
_«ما را بیندازید توی دریاچه ی نمک، نمک شویم اقلا به یک دردی بخوریم."
همه ی ناراحتیش می شد یه حلقه #اشک توی چشمش...
و #سکوت می کرد.
من اما وظیفه ی خودم می دونستم که حرف بزنم،..
اعتراض کنم،...
داد بزنم..
توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید «اولویت با جانبازان است»، اما نوبت ما رو می دید به کس دیگه و به ما میگید فردا بیاید....😡😭
چرا باید منوچهر آنقدر وسط راهرو بیمارستان بقیةالله بمونه برای نوبت اسکن...
که ریه هاش عفونت کنه و چهار ماه به خاطرش بستری شه....😡😭
منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد، تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید می گفت:
_"بوی گوشت سوخته رو از دلم حس می کنم."
این درد ها رو می کشید...
اما توقع نداشت از یه #دوست بشنوه
_ "اگه جای تو بودم حاضر بودم بمیرم از درد اما معتاد نشم."
منوچهر دوست نداشت #ناله کنه،راضی میشد به مرفین زدن....
و من دلم می گرفت...
این حرف ها رو کسی می زد که نمی دونست #جبهه کجاست و #جنگ یعنی چی....
دلم می خواست با ماشین بزنم پاشو خورد کنم...
ببینه میتونه مسکن نخوره و دردش رو تحمل کنه؟😭
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران