🖋📚#خاطرات_شهدا 🌷
🔰به خاطر حرفهایی که به #مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم، و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را ،،،،آدم یا #شهید میشود یا زن میگیرد،،،، دوتاش با هم نمیشود🚫».
🔰بعد یک حالت #جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند و با شاگردشان حرف میزنند به من گفت: تو خجالت نمیکشی! من باید برای تو هم #حدیث بخوانم.
🔰گفتم حالا چه حدیثی را به من میگویی، گفت: « #امیرالمومنین میفرماید برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن تا ابد زندهای👌 و برای #آخرتت جوری کار کن که همین فردا میخواهی بمیری🍂».
🔰من خیلی #امیدوار شدم و گفتم الحمدالله باز حواسش به این دنیا است و به #محمدرضا گفتم«بابا راضی شد حله✅!»
🔰بعد ذوق کرد و همان #راضیام ازتها را شروع کرد و گفت به نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم #حضرت_زینب به جا میآورم☺️.
راوی:مادرشهید🌷
#شهید #محمدرضا_دهقان
@moarefi_shohada
🍃16🍃
🍃🌹هو الشهید🌹🍃
🌹🍃 #سه_روایت_از_تسبیح
🔸راوی اول:
اکثرا دوست داشت تسبیح دستش باشد و از بازی کردن با آن لذت می برد...
معمولا هم تسبیح های خوب را از دیگران می گرفت😂
فقط سه بار از کلکسیون اتاق من تسبیح برداشت.😅
برای آخرین تولدش هم به #محمدرضا تسبیح هدیه دادم...
معمولا سوئیچ موتورش را به تسبیح وصل می کرد؛ سوئیچ که روی موتور بود، تسبیح هم دور دستش...
می گفت: "به خاطر اینکه وقتی پلیس سوئیچ رو در میاره نتونه ببردش"😅
🔹راوی دوم:
شبی که #محمدرضا و مسعود و احمد و سید مصطفی شهیدشدند، وقتی رفتیم بالا سر #محمدرضا...😭
بعد از اینکه پیکرهای مطهرشان را به ماشین منتقل کردیم؛
قرار شد برگردیم عقب و یک جابجایی انجام بدهیم که کنسل شد.
یکی از بچه ها سوئیچ موتورش را از روی زمین برداشت، می خواستیم ببینیم موتورش کدام است.
همه گیج بودیم، متوجه نمی شدیم چی به چی است😔
با اینکه سوئیچ به موتور نمی خورد اما می دانستیم این سوئیچ موتور تریل #محمدرضا ست؛ چون یک تسبیح سبز رنگ به آن آویزان بود...
یکی از بچه ها سوئیچ و تسبیح آویزان به آن را برد بالا؛ شب بود ولی دیدیم...😢
🔸راوی سوم:
فردای آن اتفاق به مقرمان برگشتیم...
یکی از دوستانی که رفته بود بیمارستان برای کارهای خودش، تعریف می کرد:
به بیمارستان که رسیدم و متوجه شدند از رزمنده های یگان فاتحین هستم، اطلاع دادند که دو نفر از بچه هایمان شهید شدند و برای شناسایی به محلی بروم که پیکر آن دو شهید بزرگوار بود...
مسعود عسکری و احمد اعطایی را شناسایی کردم...
چون دو ساعت قبل از عملیات آنها یک عملیات دیگری هم داشتیم، در جریان نبودم؛
گفتم: "کی این اتفاق افتاده؟..."
حالم بدتر شده بود و داشتم برمی گشتم که مجددا گفتند: "صبر کن دو شهید دیگر هم هست..."
خیلی منقلب شدم گفتم: "مگه چه خبر شده؟! چهار شهید؟!!"
وقتی برای شناسایی رفتم، یک سوئیچ نشانم دادند که به یک تسبیح سبز رنگ آویزان بود؛ همان جا گفتم: "این #محمدرضا دهقان امیریه😭"
آخر هم عامل شناسایی اش شد همان سوئیچ همراه با تسبیحش...
🍃📜|نقل از #دوست_و_همرزم_شهید
🌹✨کانال شهدای مدافع حرم 👇
@moarefi_shohada✨🌹
Mohammad-Reza-Oshrieh-Farshe-Ghermez--128.mp3
4.68M
🎵 آهنگ فوق العاده زیبا👌
❣یه نامه و پلاک و سربند،
مرهم دلتنگی ها میشه
❣تو کوچه ای که شد به نامت
میپیچه بوی گل همیشه
🎤🎤 #محمدرضا #عشریه
👈تقدیم به همه مادران شهدا
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
@moarefi_shohada🌹
💌🍃#خاطره...
#یک_لحظه_با_تو ❤️
دوره فتوشاپ را میگذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام میدادم. یڪی از کارهایی که از آن لذت میبردم😊، نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان #شهید بود. وقتی عکس طراحی شدهام را در گروه دوستان خودم در یڪی از شبکههای اجتماعی گذاشتم، همه خوششان آمد. تعداد زیادی از بچههای عاشق شهادت پیدا شدند، اما من دلم❤️ به سمت او ڪشیده شد. #محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی ڪنم. وقتی آن عڪس را فرستادم، خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره ڪرد. گفتم حالا شهید بشو تا محلش مشخص شود. قبول نڪرد و گفت ڪه محل شهادت را سوریه بنویس، نوشتم. آنموقع تخیل بود✨، اما به واقعیت تبدیل شد. آن عڪس در شبڪههای اجتماعی خیلی معروف شد.🎈
#کتاب_ابووصال
#شهیدمحمدرضادهقان🦋
🍀•° @moarefi_shohada
شهید محمدرضا دهقان امیری
#شفاعت_کننده
بعداز شهادتش حسرت به دل ماندم که به خوابم بیاید. بلاخره آمد. نزدیک های صبح بود. خواب دیدم که پشت یک میز ایستاده ام و شخصی پشت آن نشسته و به امور دانشجویی رسیدگی می کند. کارت دانشجویی ام را می خواستم که ناگهان صدایی را شنیدم. به من گفت: برای من هم کارت میگیری؟! رویم را برگرداندم و #محمدرضا را دیدم. لباس سفیدی تنش بود و انگار قدش بلند تر شده بود. در خواب می دانستم که #شهید شده است. گفتم تو جان بخواه و بغلش کردم. محکم گرفتمش و شروع کردم به گریه کردن و حرف زدن. پرسیدم که مرا شفاعت می کنی؟! لبخندی زد و گفت: این حرف ها چیست، معلوم است. مطمئن باش!!
این بار محکم تر بغلش کردم و گریه هایم بیشتر شد.
#ابووصال
#نقل_شده_از_دوست_شهید
@moarefi_shohada