eitaa logo
شهدای مدافع حرم
911 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ ⭕️ از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! 🌸اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌸دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... 🌸به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌸به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌸به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌸ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم.. 🌸هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌸هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌸پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... 🌸دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... 🔴از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... 🌹 گاهی،نگاهی...🌹 🌹🌹🌹
  💠  از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🕊اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام  بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🕊دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار  همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت  خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از  از کوچه گذشتم... 🌷🕊به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت:  و  در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🕊به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! ؟! برای  خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🕊به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و  شهید می آمد! صدای  و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم!  شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🕊ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم.. 🌷🕊هفتمین کوچه انگار  بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و  تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🕊هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار  پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را ! آنها که اهل  به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🕊پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم  وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از  تا ! فاصله زیاد بود... 🌷🕊دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با  چه کردم! تمام شد...  🕊🌷از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...  گاهی،نگاهی...🌹  روحشون شاد ✨اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّـدٍ وَّ آلِ مُحَمـَّد وعَجـِلْ فَرَجَهُم @moarefi_shohada
✨ در بروجن ، شهري سنتی و صميمی حدود 60 كيلومتری شهركرد؛ به كتابخانه ای زيبا و پربار ميرسی كه بر سينه آن نوشته اند : كتابخانه ی می پرسی معصومه كيست؟ می گويند دختری كه شهيد عفاف خويش شد و او كتابخانه !!! 🍂دختري كه به عشق می ورزيد ، شيفته بود و فرصت های خويش را پس از كلاس و مدرسه در كتابخانه ميگذارند و با تأمل هاي ژرف به جست و جوی ناشناخته ها ميپرداخت و شور يافتن و تكاپوي فهميدن زندگيش بود. 4⃣
✨ معصومه ناگهان او را مقابل خود ديد ؛ خواهش شيطانی ، شعله در چشمانش انداخته بود چنگ انداخت تا اورا به دست آورد اما معصومه و عصمتش به ايستادند. كوشيد تا خود را از چنگال او برهاند و اين مقاومت او را رقم زد و معصومه " " خود شد🌷 مستخدم وقتی دید نمیتواند اورا به دست آورد ؛ دست به تهدید برد و در نهایت وقتی معصومه را تسلیم خواست خود نیافت؛ تهدید خود را عملی کرد. كارد به حلقومش نشست و او كه با انس داشت و شهيد شمشير را میشناخت حلقومش را به سپرد اما تن به و نداد.🍃 6⃣
✨ در سال ۱۳۳۷ همزمان با امام موسي بن جعفر ( ع ) در خانه ي روحاني متعهد و مجاهد مرحوم آيت الله علم الهدي پا به دنيا گذاشت. پدر بزرگوارش سيد مرتضي و مادر پارسايش نام او را نهادند و از همان ابتدا حسين وار او را تربيت كردند🌱 هر روز كه مي گذشت بيشتر با كلام الله آشنا مي گرديد و در صبحگاه همگان با نواي زيباي صوت او بود كه از خواب بيدار مي شدند و با طنين صدايش دوستان را بسوي كلام حق فرا مي خواند . به دلیل علاقه فراوان به مطالعه، در 11 سالگی با تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی، جلسات تدریس قرآن در مساجد اهواز را آغاز کرد. در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد ادامه تحصیل داد. در این دوران، به تدریس و تاریخ اسلام نیز می پرداخت.🍂 از همین مقطع بود که به صف مبارزان و مخالفان استبداد محمدرضا شاهی پیوست و در شهرهای کرمان و اهواز، به فعالیت سیاسی پرداخت. حسين به زمانی برمی گردد كه يك لانه ی فساد متشكل از رقاصه های مصری در مركز شهر اهواز تشكيل گرديد در اين زمان بود كه حسين و دوستانش اين مركز فساد را به آتش كشيدند و باعث فرار رقاصه های مصری از شهر شدند. در عاشوراي سال ۵۳ حسين به همراه گروهي از دوستانش يك راهپيمایی بسيار منظم و منسجم را تشكيل داده بودند در حالیکه جملاتی از ( ع ) را بر سينه چسبانيده بودند و حسين با طنين زيبای صدايش آيات قرآن كه در وصف و حمايت از بود را تلاوت و سپس معنی ميكرد🍃 4⃣
🦋🦋✨☘🌹🌹☘✨🦋🦋 💠و سلام خدا بر او فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد. (اين از سخنان ارزشمند و شگفتي آور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمي سازد، اما احمق هرچه بر زبانش آيد مي گويد بدون فكر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مي گيرد). 📒 🦋🦋🍀🌹🌹☘🦋🦋