eitaa logo
شهدای مدافع حرم
911 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
مے‌نویسم... هر آنڪس کہ میخوانـد یا میشنود بدانـد... شرمنـده ام ازینـکه یک جـٰان بیشتر ندارم تا در راه ولے‌عصر(عج) و نائب بر حقش امام خامنـہ‌اے(مدظله) فدا کنـم :))... بخشے از وصیت نامه ی شهید 🌷یادش با ذکر
🇮🇷 یکبار که عجیب دلتنگش شده بودم ، رو به عکس📷 خندانش توی قاب گفتم _بی معرفت ! نباید به خوابم بیای ؟ با گریه خوابم برد. همان شب🌙 خواب دیدم همراه خانمی که نمیشناختمش سمت مسجدی میرویم . خیابان پر بود از بنرهای 🕊 . به مسجدی رسیدیم که انگار قسمتی از آن خانه شخصی🏡 من و امین بود . در اتاق را باز کردم . امین را با چهره ای نورانی دیدم ، لباسی سبز به تن داشت چندلحظه مات و مبهوت نگاهش کردم گفتم _میدونی این چندوقت چقدر خواب بد دیدم ؟ خواب دیدم نبودی ، بهم گفتن شهید شدی ! خداروشکر که همش خواب بوده ، حالا که دیدمت دیگه چیزی از خدا نمیخوام ...🍃 گفت + اون چیزهایی که دیدی درست بود ، من شهید شدم زهرا . زیاد نمیتونم حرف بزنم باید زود برم ! با این حرفش دلم❤️ لرزید . بعد از چندلحظه سکوت گفتم _من از خواستم بیای به خوابم. با سر حرفم را تایید کرد ادامه دادم ‌_چطور از من دل کندی ؟ قرار شد برگردی، ولی رفتی ؟ گفت: +زهراجان! اسمم جز‌ء لیست شهدا بود✨ گفتم: _من چی ؟ حالا چیکار کنم بدون تو ؟ میدونی که دووم نمیارم . بزرگتر ازاین مصیبت دیگه چی بود ؟ امین یک کاغذ📃 از توی جیبش درآورد که انگار دورتادور آن آیات قرآن نوشته بود و وسط آن هنوز سفید بود . یادم آمد که گفته بود نباید زیاد حرف بزند برای همین گفتم: _برام بنویس انگار خودش هم طاقت نداشت و بیشتر دوست داشت حرف بزند تا اینکه چیزی بنویسد ! گفت: +خودم شفاعتت میکنم... دوباره گفت: +زهرا ‌! ما توی این دنیا آبرو داریم ،خودم شفاعتت میکنم . خودکاری از من گرفت و ابتدای صفحه نوشت "همسر مهربانم"🌹 اسمم را توی لیستی وارد کرد که انگار قرار بود شفاعتشان کند ! دیگر زمان ماندنش تمام شده بود ، داشت از من جدا میشد که پرسیدم _ تو این دنیا🌍چی ؟! گفت +نگران نباش ، خودم مراقبتم... .☺️ . برشے از کتـ📚ـاب طائر_قدسی 🌷 خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک 🌷 @moarefi_shohada
💌🌸 _ خدا(ص) می فرمایند : روز جمعه بر من بسيار بفرستيد، زيرا روز روزي است که اعمال آدمي در آن چند برابر مي‌شود😍
🍃🌸صبح جمعه تون ‌معطر به ‌عطر خوش 🍃🌸اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌸مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌸وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
🔺خوش آمدے دلاور❣❣❣ اگر شهید نباشد؛ خورشید نمی ڪند و زمستان سپری نمی شود، اگر نباشد؛ چشمه های می خشڪد، قلب ها می شود ؛ و دیگر نمی شڪند و سرنوشت انسان به شب شقاوت و زمستان سرد انتها می گیرد ، و امید صبح و انتظار بهار در یأس گم می شود...؛ ••|[]شهیدآوینۍ به روح ملڪوتے شهید مدافع حرم" " سه @moarefi_shohada
قسمت دوازدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . مادرم بعد کلی دل کردن، حرف پدرم رو گفت بیشتر نگران علی و اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود ، چشمم که بهش افتاد ام گرفت نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم روی لبش خشک شد با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد چقدر گذشت؟ نمی دونم مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین _شرمنده ام علی آقا ، دختره!! نگاهش خیلی جدی شد هرگز اون طوری ندیده بودمش با همون حالت، رو کرد به مادرم ، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو بزارید مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه نبود با صدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود _خانم آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر خداست زندگیه خدا به هر کی نظر کنه بهش میده عزیز دل و آسمان و زمین هم دختر بود... و من بلند و بلند تر گریه می کردم با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... بغلش کرد و در حالی که می گفت و می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت کنار داد چند لحظه بهش خیره شد حتی پلک نمی زد در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود دانه های اشک از چشمش سرازیر شد گفت: _بچه اوله و این همه زحمت کشیدی حق خودته که اسمش رو بزاری اما من می خوام پیش دستی کنم! مکث کوتاهی کرد یعنی پدر.... پیشونیش رو بوسید :) . و من هنوز گریه می کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی....
23.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ ۱۶ آبان سالروز شهادت مدافع حرم محمدخانی❤️ 🌷یادش با ذکر
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 📆تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین . ••┈••✾ ❤️ ✾••┈•• 🕊🖇
🔹سوم اردیبهشت ماه 1366 گردان یا زهرا(سلام الله علیها) به فرماندهی وارد عملیات شدند. رمز عملیات (سلام الله علیها) بود. 🔸محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم... 🔹صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. 🔸یکی از دوستانش(آیت الله استاد شهید) از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود. 🔹از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از حضرت زهراخواندی، چیشد آخرش؟ 🔸محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید، گفت: همینکه تو بغل پسرش (عج) جان دادم برایم کافیست. 🌷 شادی روحش
🌷 شهیدبزرگوار مهدی زین الدین:🌿 هر کس در شب را یاد کند، هم او را نزد یاد میکنند. را یاد کنید حتی با ذکر @moarefi_shohada
🌷شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از
🌷شهادت نهایت آمال عارفان حقیقی است وچه کسی عارف تر از