eitaa logo
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
1.3هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
300 فایل
•|پخش لوازم جانبی گوشی 🛍 •|موبایل مهدی •|ارسال به تهران ،کرج •| ارسال به تمام شهرها📦 💖خریدوفروش کارکرده 👌 مهدی تختی۰۹۳۶۴۶۵۴۵۶۱ @Nimaa11551362 @ya_mahdy_aj لینک کانال👇 @mobailmehdikaraj https://eitaa.com/joinchat/2402025472Ceb82682f9d
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣﷽❣ 🌴🌹 #حوادث_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت1⃣ هفته اشك و فتنه، 22 صفر تا 28 صفر سال 11 هجرى
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣️﷽❣️ 🌴🌹 🌹🌴 ️⃣ 6 ـ تاكيد به ولايت: روز 25 ماه صفر، جمعه بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است. او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10 پيامبر به سوى مسجد مى شتابد. مردم همه در مسجد جمع مى شوند... پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. قرآن و خاندان خود را در نزد شما به يادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از دين خدا برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، على، برادر من، وارث من و جانشين من است.11 7 ـ نشانه هاى امامت: روز 27 ماه صفر، يكشنبه بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12 پيامبر چشم خود را باز مى كند، به عبّاس، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟". عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟". پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد. اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به وصيّت هاى من عمل كنى و قرض هاى مرا پرداخت كنى". على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13 پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و وصىّ من مى باشى". اكنون پيامبر بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير ذوالفقار، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور". بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14 8 ـ عهدنامه اى آسمانى: روز 27 ماه صفر، يكشنبه جبرئيل نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند". پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين عهد نامه بايد به دست وصىّ و جانشين تو برسد"".15 پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد: ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى. ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود. ــ على جان! در اين عهدنامه آمده است كه تو بايد دوستان خدا را دوست بدارى و با دشمنان خدا دشمن باشى، تو بايد بر سختى ها و بلاها صبر كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى! ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم. سپس على(ع) به سجده مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16 9 ـ پدر به فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه حضرت فاطمه(س) همراه با حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد". فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود. پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به غضب تو، غضبناك خواهد شد، واى بر كسانى كه در حقّ تو ستم روا دارند".17 ..... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣﷽❣ 🌴🌹 #حوادث_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت1⃣ هفته اشك و فتنه، 22 صفر تا 28 صفر سال 11 هجرى
❣﷽❣ 🌴🌹 🌹🌴 ⃣ 6 ـ تاكيد به ولايت: روز 25 ماه صفر، جمعه بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است. او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10 پيامبر به سوى مسجد مى شتابد. مردم همه در مسجد جمع مى شوند... پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. قرآن و خاندان خود را در نزد شما به يادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از دين خدا برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، على، برادر من، وارث من و جانشين من است.11 7 ـ نشانه هاى امامت: روز 27 ماه صفر، يكشنبه بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12 پيامبر چشم خود را باز مى كند، به عبّاس، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟". عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟". پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد. اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به وصيّت هاى من عمل كنى و قرض هاى مرا پرداخت كنى". على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13 پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و وصىّ من مى باشى". اكنون پيامبر بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير ذوالفقار، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور". بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14 8 ـ عهدنامه اى آسمانى: روز 27 ماه صفر، يكشنبه جبرئيل نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند". پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين عهد نامه بايد به دست وصىّ و جانشين تو برسد"".15 پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد: ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى. ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود. ــ على جان! در اين عهدنامه آمده است كه تو بايد دوستان خدا را دوست بدارى و با دشمنان خدا دشمن باشى، تو بايد بر سختى ها و بلاها صبر كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى! ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم. سپس على(ع) به سجده مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16 9 ـ پدر به فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه حضرت فاطمه(س) همراه با حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد". فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود. پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به غضب تو، غضبناك خواهد شد، واى بر كسانى كه در حقّ تو ستم روا دارند".17 ..... #️أللَّھُـمَ_ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج @imamzaman_aj ❤️ککانال شناخت امام زمان عج❤️ 🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣️﷽❣️ 🌴🌹#حوادث_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت1️⃣1️⃣ 62 ـ نماز صبح و پشيمانى ابوبكر مردم آما
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣️﷽❣️ 🌴🌹 🌹🌴 ️⃣1️⃣ منظور ابوبكر از اين سخن ها كيست؟ يعنى او چه كسى را روباه مى داند، چه كسى دم روباه است؟ منظور ابوبكر اين است: "فاطمه(س) براى برپا نمودن فتنه، على(ع)را جلو انداخته است و او را شاهد خود قرار داده است". به راستى امّ طِحال چه كسى بوده است؟ او زن بدكاره اى بود كه در روزگار جاهليّت به فسق و فجور مشهور بود، او زنان فاميل خود را به زنا تشويق مى كرد، اكنون ابوبكر، چه كسى را به آن زن تشبيه مى كند؟ 70 ـ اعتراض اُمّ سَلَمه اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر) فرياد برمى آورد: "اى ابوبكر! آيا تو به فاطمه چنين طعنه مى زنى؟ مگر نمى دانى فاطمه، همچون جانِ پيامبر و پاره تن اوست؟...چرا فراموش كرده ايد كه شما در حضور پيامبر هستيد و او شما را مى بيند؟ واى بر شما، به زودى سزاى كارهاى خود را خواهيد ديد".118 ابوبكر دستور مى دهد تا حقوق يك سال ام سلمه را قطع كنند.119 71 ـ اذان بلال يك روز، فاطمه(س) به ياد روزگار پدر و اذان بلال مى افتد. بلال با خود عهد كرده است كه بعد از وفات پيامبر، ديگر اذان نگويد، به بلال خبر مى دهند كه فاطمه(س)دوست دارد صداى اذان تو را بشنود. بلال به مسجد مى آيد و آماده است تا موقع اذان شود و براى شادى دل فاطمه(س)اذان بگويد: "الله أكبر، الله أكبر"، اين صداى بلال است كه به گوش مى رسد. صداى ناله فاطمه(س) بلند مى شود.... وقتى كه بلال مى گويد: "أشهد أنّ محمّداً رسول الله". فاطمه(س)ضجّه مى زند و بى هوش بر روى زمين مى افتد، به بلال مى گويند: "ديگر اذان نگو كه فاطمه(س)ديگر طاقت ندارد"، بلال اذان خود را قطع مى كند.120 72 ـ ياد پدر مهربان فاطمه(س)هميشه دستمال بر سر خود بسته است. هر وقت كه او حسن و حسين (عليهما السلام) را مى بيند اشكش جارى مى شود، زيرا با ديدن آنها، خاطراتى براى او زنده مى شود. فاطمه(س) چنين مى گويد: "حسن جانم! حسين جانم! آيا به ياد داريد چگونه پيامبر شما را در آغوش مى گرفت و مى بوسيد؟ او كه شما را خيلى دوست داشت كجا رفت؟ چرا او به اينجا نمى آيد و شما را در آغوش نمى گيرد؟".121 روزهاى اندوه، روز اول ربيع الثانى تا 12 جَمادى الأولى سال 11 هجرى قمرى 73 ـ اعتراض فاطمه(عليها السلام) به غصب فدك فاطمه(س) تصميم مى گيرد نزد خليفه برود و با او سخن بگويد: ــ اى ابوبكر! تو كه ادّعا مى كنى خليفه پيامبر هستى، چرا فدك مرا غصب نموده اى و كارگزار مرا از فدك اخراج كرده اى؟122 ــ مگر فدك، مالِ توست؟ ــ آيا نشنيده اى كه پيامبر فدك را به من بخشيد؟ ــ اى دختر رسول خدا، برو براى اين سخن خود شاهد بياور.123 با آن كه حق با فاطمه(س) بود و لازم نبود شاهدى بياورد، زيرا فدك مدّت ها در تصرّف او بود، ولى در اينجا او قبول مى كند و مى رود تا شاهد بياورد. آن روز كه پيامبر، فدك را به فاطمه(س) داد اُم اَيمَن و على(ع)شاهد بودند. ..... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹 #حضرت_نرجس_س_و
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣ ــ آقاى نويسنده! چقدر مرا در اين شهر راه مى برى؟ ــ حوصله كن، عزيزم! ــ من مى خواهم به خانه امام هادى(ع) بروم، ساعتى است كه مرا در اين شهر مى چرخانى. ــ اينجا يك شهر نظامى است، ما به راحتى نمى توانيم به خانه امام برويم. خطر دارد، مى فهمى! خطر كشته شدن! تو از شنيدن اين سخن من تعجّب مى كنى. عبّاسيان هر گونه رفت و آمد به خانه امام را بازرسى مى كنند، آنها امام هادى و امام حسن عسكرى(ع) را در شرايط بسيار سختى قرار داده اند. اكنون ما به محلّه "عَسكَر" مى رسيم. اينجا يكى از محلّه هاى بالاشهر سامرّا است. حتماً مى دانى "عسكر" در زبان عربى به معناى "لشكر" است، در اين محلّه فقط فرماندهان لشكر عبّاسيان زندگى مى كنند. تعجّب كرده اى كه چرا تو را به اينجا آورده ام! مگر نمى دانى كه امام در همين محل زندگى مى كند. آيا تا به حال فكر كرده اى چرا امام يازدهم به "عسكرى" مشهور شده است؟ علّت اين نامگذارى اين است كه امام در همين محلّه زندگى مى كند.7 عبّاسيان، امام و خانواده اش را مجبور كرده اند در اينجا باشند تا بتوانند همه رفت و آمدها را به خانه او زير نظر بگيرند. نمى دانم آيا شنيده اى امام از مردم خواسته است كه به او سلام نكنند؟ آرى، در اين شهر سلام كردن به امام جرم است! حتماً شنيده اى وقتى كسى را به جايى تبعيد مى كنند او بايد در وقت هاى معينى به نزد مأموران دولتى رفته و حضور خودش در آن شهر را اعلام كند. امام در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه بايد به نزد خليفه برود.8 وقتى كه امام از خانه خارج مى شود تا خود را به قصر برساند عدّه اى از شيعيان از فرصت استفاده مى كنند و در راه مى ايستند تا امام را ببينند. امام به آنها پيغام داده است كه هرگز به او سلام نكنند زيرا اين كار براى آنها بسيار خطرناك است و سزايى جز كشته شدن ندارد.9 مى دانم كه باور كردن آن سخت است، چرا بايد سلام كردن به فرزند پيامبر جرم باشد؟ اين همان مظلوميّتى است كه تا به حال كسى به آن توجّه نكرده است! هر چند امام حسين(ع) در روز عاشورا غريب و مظلوم بود; امّا يارانى وفادار داشت كه تا آخرين لحظه بر گرد وجودش همچون پروانه مى چرخيدند. امّا جانم فداى غربت امامى كه در اين شهر تنهاى تنهاست، هيچ يار و ياور و آشنايى ندارد، دوستان او هم غريب و مظلومند! آيا دوست دارى قصّه چوب شكسته شده را برايت بگويم تا با مظلوميّت امام خود بيشتر آشنا شوى؟ در اين روزگار هر خانه نياز به هيزم هاى زيادى دارد تا با آن غذا بپزند و در فصل سرما خانه را با آن گرم كنند. شخصى به نام "داوود بن اسود" براى خانه امام عسكرى(رحمهم الله)هيزم تهيّه مى كرد. يك روز امام او را صدا زد و به او چوب بزرگى داد و گفت: "اين چوب را بگير و به بغداد برو و به نماينده من در آنجا تحويل بده". داوود خيلى تعجّب كرد، آخر بغداد شهر بزرگى است و هيزم هاى زيادى در آن شهر وجود دارد، چه حكمتى است كه امام از او مى خواهد اين همه راه برود و اين چوب را به بغداد ببرد. به هر حال سوار بر اسب خود شد و به سوى بغداد حركت كرد. در ميانه راه به كاروانى برخورد كرد، او خيلى عجله داشت. شترى جلوىِ راه او را بسته بود، با آن چوب محكم به شتر زد تا شتر كنار برود و راه باز شود ولى چوب شكست. شكسته شدن چوب همان و ريختن نامه ها همان! گويا امام در داخل اين چوب نامه هايى را مخفى كرده بود و داوود از آن خبر نداشت. واى! اگر مأمور اطلاعاتىِ عبّاسيان اين صحنه را ببيند چه خواهد شد؟ خون همه كسانى كه اسمشان در اين نامه ها آمده است ريخته خواهد شد. داوود سريع از اسب پياده شد و همه نامه ها را جمع كرد و با عجله از آنجا دور شد. در اين نامه ها، جواب سؤال هاى شيعيان نوشته شده بود; ولى امام عسكرى(ع) براى ارسال آنها با مشكلات فراوانى روبرو بوده است. فكر مى كنم با شنيدن اين داستان با گوشه اى از شرايط سختى كه بر امام مى گذرد آشنا شده اى.10 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹 #حضرت_نرجس_س
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣1⃣ ــ من آن كنيز را مى خواهم بخرم! ــ براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟ ــ سيصد سكّه طلا! ــ باشد، قبول است، سكّه هاى طلايت را بده تا بشمارم. ــ بيا اين هم سه كيسه طلا! در هر كيسه، صد سكّه طلاست. صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ عرب! اگر سليمانِ زمان هم باشى به كنيزى تو در نمى آيم. پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ كنيز ديگر برو. نحّاس تعجّب مى كند، اين كنيز رومى به عربى هم سخن مى گويد. او جلو مى آيد و به كنيز مى گويد: ــ درست شنيدم، تو به زبان عربى سخن مى گويى؟ ــ آرى. ــ نكند تو عرب هستى؟ ــ نه، من رومى هستم. ولى زبان عربى را ياد گرفته ام. مرد تاجر جلو مى آيد و به نحّاس مى گويد: حالا كه اين كنيز عربى حرف مى زند، حاضر هستم پول بيشترى برايش بدهم. بار ديگر صداى كنيز به گوش مى رسد: يك بار به تو گفتم من به كنيزى تو در نمى آيم. نحّاس رو به كنيز مى كند و مى گويد: ــ يعنى چه؟ آخر من بايد تو را بفروشم و پول آن را تحويل دهم. اين طور كه نمى شود. ــ چرا عجله مى كنى؟ من منتظر كسى هستم كه او خواهد آمد. ــ چه كسى خواهد آمد؟ نكند منتظر هستى كه جناب خليفه براى خريدن تو بيايد؟ ــ به زودى كسى براى خريدن من مى آيد كه از خليفه هم بالاتر است. نحّاس تعجّب مى كند، نمى داند چه بگويد، در همه عمرش كنيزى اين گونه نديده است. اكنون بِشر از جاى خود بلند مى شود. او الآن يقين كرده است كه گمشده خود را يافته است. خودش است. او مليكا را يافته است! !! تعجّب نكن! او براى اين كه شناسايى نشود نام خود را تغيير داده است. اگر مسلمانان مى فهميدند كه او دخترِ قيصر روم است هرگز نمى گذاشتند به محبوب خود برسد. من فكر مى كنم كه در آن ديدارهاىِ شبانه، امام از او خواسته است تا نام نرجس را براى خود انتخاب كند. وقتى او اسير شد و مسلمانان از نام او سؤال كردند و او در جواب همين نام جديد را گفت. آرى، تاريخ ديگر اين نام را هرگز فراموش نمى كند، به زودى "نرجس" مايه افتخار هستى خواهد شد! ما هم ديگر نبايد بانو را به نام اصلى اش صدا بزنيم; زيرا با اين كار خود باعث مى شويم تا همه به رازِ او پى ببرند. ما از اين لحظه به بعد او را به نام جديدش مى خوانيم: نرجس! چه نام زيبايى! بِشر به سوى نحّاس مى رود: من اين خانم را خريدارم. صداى كنيز به گوش مى رسد: وقت و مال خويش را تلف نكن. بِشر نامه اى را كه امام هادى(ع) به او داده بود در دست دارد، با احترام جلو مى رود و نامه را به بانو مى دهد و مى گويد: بانوى من! اين نامه براى شماست. نرجس نامه را مى گيرد و شروع به خواندن مى كند. نامه به زبان رومى نوشته شده است. هيچ كس از مضمون آن خبر ندارد. نرجس نامه را مى خواند و اشك مى ريزد. چه شورى در دل بانو به پا شده است؟ خدا مى داند. اكنون او پيامى از دوست ديده است، آن هم نه در خواب، بلكه در بيدارى! نحّاس رو به بانو مى كند و مى گويد: تو را به اين پيرمرد بفروشم؟ نرجس رضايت مى دهد، پيرمرد سكّه هاى طلا را به نحّاس مى دهد. نرجس برمى خيزد و همراه بِشر حركت مى كند. او نامه امام را بارها بر چشم مى كشد و گريه مى كند. گويى كه عاشقى پس از سال ها، نشانى از محبوب خود يافته است. نرجس آرام و قرار ندارد، عطر بهشت را از آن نامه استشمام مى كند.27 ما بايد هر چه زودتر به سوى سامرّا حركت كنيم... * * * به شهر سامرّا مى رسيم، نزديك غروب است. وارد شهر مى شويم. حتماً يادت هست كه رفتن به خانه امام هادى(ع) جرم است! ما بايد به خانه بِشر رفته و در فرصت مناسبى خود را به خانه امام برسانيم. امشب هوا خيلى تاريك است و ما مى توانيم از تاريكى شب استفاده كنيم. نيمه شب كه شد، آماده حركت مى شويم. بِشر از ما مى خواهد كه خيلى مواظب باشيم و بدون هيچ سر و صدايى حركت كنيم. وارد محلّه عسكر مى شويم و نزديك خانه امام مى ايستيم. تو باور نمى كنى لحظاتى ديگر به ديدار امام خواهى رسيد. اشكت جارى مى شود. صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد! بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است . امام هادی (ع) به استقبال او می آید. نرجس سلام می کند و جواب می شنود. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹 #حضرت_نرجس_س
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣2⃣ حتماً شنيده اى پيامبر هر وقت دلش براى بهشت تنگ مى شد به ديدار فاطمه(س)مى آمد.75 پيامبر به خانه فاطمه(س) آمده بود، همه كنار پيامبر نشسته بودند. فاطمه و على و حسن و حسين(ع). پيامبر از ديدن آنها بسيار خشنود بود و با آنان سخن مى گفت. در اين ميان نگاه پيامبر به گوشه اى خيره ماند و اشك پيامبر جارى شد. همه تعجّب كرده بودند. به راستى چرا پيامبر گريه مى كرد؟ بعد از لحظاتى، پيامبر رو به آنها كرد و گفت: أنْتُم المُستَضعَفُونَ بَعدى شما بعد از من مورد ظلم و ستم واقع مى شويد.76 پيامبر از همه ظلم هايى كه در آينده نسبت به عزيزانش مى شد خبر داشت. او مى خواست تفسير اين آيه قرآن را بازگو كند. آرى، اهل اين خانه مورد ظلم و ستم واقع خواهند شد، امّا خداوند آنها را به عنوان امام انتخاب خواهد كرد. سرانجام اين خاندان پاك به حكومت جهانى خواهند رسيد و جهان را از عدالت راستين پر خواهند نمود، حكومتى پايدار كه شرق و غرب دنيا را فرا مى گيرد. اين وعده بزرگ خداست و خدا هميشه به وعده هاى خود عمل مى كند. اكنون مهدى(عج) در آغوش پدر اين آيه را مى خواند تا همه بدانند او وعده خدا را محقّق خواهد كرد. و اگر كسى اهل دقّت باشد مى تواند امروز خيلى چيزها را بفهمد. مهدى(عج) اين آيه را مى خواند تا با مادر خويش سخن بگويد. همان مادر مظلومى كه در مدينه به خانه اش حمله كردند و آنجا را به آتش كينه سوزاندند! فاطمه(س) اوّلين كسى بود كه مورد ظلم و ستم واقع شد و حقّش را غصب كردند. مهدى(عج) مى خواهد با مادرش سخن بگويد: اى مادر پهلو شكسته ام! ديگر غمگين مباش كه من آمده ام! من آمده ام تا براى اين مظلوميّت، پايانى باشم. اين وعده خداست. چرا مهدى(عج) در آغوش پدر اين آيه را مى خواند؟ چرا ياد از مظلوميّت اين خاندان مى كند؟ كيست كه مظلوميّت اين خاندان را نداند؟ تو كه خبر دارى و خوب مى دانى تا پيامبر زنده بود اين خاندان عزيز بودند; امّا وقتى پيامبر رفت، ظلم ها و ستم ها آغاز شد. مسلمانان چقدر زود روز غدير را فراموش كردند و حكومت سياهى ها فرا رسيد و چه كارها كه نكردند! خدا به پيامبرِ خود خبر داده بود كه بعد از او با فاطمه(س) چه مى كنند. دل پيامبر پر از غم شده بود. شبى كه پيامبر به معراج رفت، چشمانش به نورِ مهدى(عج) افتاد كه در عرش خدا بود. در آن هنگام خدا به پيامبر گفت: "مهدى كسى است كه با انتقام از دشمنان، دل هاى دوستان تو را شفا خواهد داد. او "لاّت" و "عُزّى" را از خاك بيرون خواهد آورد و آنها را به آتش خواهد كشيد".77 مى دانم مى خواهى بدانى كه "لاّت" و "عُزّى" چه هستند؟ آنها دو بُت بزرگ زمان جاهليّت بودند كه مردم آنها را به جاى خدا پرستش مى كردند. اين دو بت، نمادِ جهل مردم روزگار هستند. لاّت و عُزّى، حقيقت كسانى است كه بى جهت قداست پيدا مى كنند و بتِ مردم مى شوند و در سايه اين قداست دروغين به ظلم و ستم مى پردازند. آنها در مقابل حق مى ايستند و تلاش مى كنند تا حق را از بين ببرند. به راستى چرا بايد لاّت و عُزّى در آتش بسوزند؟ چرا خدا در شب معراج اشاره مى كند كه مهدى(عج) اين دو بت را آتش خواهد زد؟ چرا؟ شايد اين كنايه از مطلب ديگرى باشد! آيا مى خواهى با كسانى كه نمادِ لاّت و عُزّى هستند آشنا شوى؟ بيا بار ديگر به تاريخ نگاهى داشته باشيم! در شهر مدينه بعد از وفات پيامبر، حوادث زيادى روى داد، كسانى كه به عنوان جانشين پيامبر روى كار آمده بودند، ظلم و ستم را آغاز كردند... پيامبر تازه از دنيا رفته بود و دو نفر تصميم گرفته بودند از على(ع) بيعت بگيرند. دو مرد به سوى خانه وحى مى آمدند; اوّلى، رئيس بود و دوّمى، معاون!78 آنها به مردم گفته بودند تا هيزم زيادى جمع كنند. مردم هم به حرف هاى آنها گوش كردند و مقدار زيادى هيزم كنار خانه فاطمه(س) جمع نمودند. به راستى آنها مى خواستند با آن هيزم ها چه كنند؟79 دوّمى درِ خانه فاطمه(س) را محكم زد، فاطمه به پشت در آمد: ــ كيستيد و چه مى خواهيد؟ ــ فاطمه! به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم ! ــ آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى ؟ ــ به خدا قسم ، اين كار را مى كنم ، زيرا اين كار براى حفظ اسلام بهتر است .80 ــ چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى ؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى ؟81 ــ اى فاطمه ! ساكت شو ، محمّد مرده است ، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست ، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد ، حال اختيار با خودتان است ، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با خليفه ، يا آتش زدن همه شما .82 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌺✨ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨🎉🎊∝∝?
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹 #حضرت_نرجس_س_
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣3⃣ خوب نگاه مى كنم، واقعاً خودت هستى؟ درست ديده ام، خودت هستى. به سويت مى آيم: ــ سلام، همسفر! ــ سلام، آقاى نويسنده، حال شما چطور است؟ ــ خوبم. شما كجا، اينجا كجا؟ ــ دلم هواى زيارت حضرت معصومه(س) را كرده بود. معلوم مى شود كه از شهر خودت به قم آمدى تا دختر خورشيد را زيارت كنى، آفرين بر تو! صبر مى كنم تا زيارت تو تمام شود و با هم به خانه برويم. وقتى از حرم بيرون مى آييم تو رو به من مى كنى و مى گويى: ــ آيا مى شود با هم به خانه شيخ برويم؟ ــ كدام شيخ؟ ــ همان شيخى كه امام عسكرى(ع) براى او نامه نوشته بود. ــ شيح احمد بن اسحاق را مى گويى. باشد. امّا حالا تو خسته سفر هستى. فردا به آنجا مى رويم. ــ يك حسىّ به من مى گويد همين الآن بايد به آنجا برويم. ــ باشد. همين الآن مى رويم. به سوى بازار حركت مى كنيم. وقتى به كوچه شيخ مى رسيم، مى بينيم كه شيخ از خانه بيرون مى آيد. گويا او بارِ سفر بسته است. نزديك مى شويم، سلام كرده و مى گويم: ــ ما داشتيم به خانه شما مى آمديم. ــ ببخشيد من الآن مى خواهم به مسافرت بروم. ــ به سلامتى كجا مى رويد؟ ــ به اميد خدا مى خواهم به سامرّا بروم. تا نام سامرّا را مى شنوى، همه خاطرات آنجا برايت زنده مى شود، ديدار گل نرجس، بوى بهشت، زيارت آفتاب! رو به من مى كنى. من با نگاهت همه چيز را مى فهمم. تو مى خواهى كه همراه شيخ به سامرّا برويم. اين چنين مى شود كه به سوى سامرّا حركت مى كنيم. * * * ما همراه با شيخ احمد بن اسحاق سفر كرده ايم و اكنون در نزديكى شهر سامرّا هستيم. وقتى وارد شهر مى شويم به سوى خانه همان پيرمردى مى رويم كه نامش بِشر بود. آيا او را به ياد دارى؟ همان پيرمردى كه به دستور امام به بغداد رفت و بانو نرجس را به سامرّا آورد. درِ خانه بِشر را مى زنيم. او با ديدن ما خيلى خوشحال مى شود و ما را به داخل خانه مى برد. از اوضاع شهر سامرّا سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه سپاهيان مُهتَدى - همان خليفه زاهدنما - را كشتند و با خليفه اى جديد به نام مُعتَمد بيعت كردند. اين خليفه جديد بيشتر به فكر خوش گذرانى و عيّاشى است.128 من رو به بشر مى كنم و در مورد امام عسكرى(ع) و فرزندش مهدى(عج) سؤال مى كنم. خدا را شكر كه آنها در سلامت كامل هستند، اكنون مهدى(عج) حدود سه سال دارد. خوب است در مورد بانو نرجس هم سؤالى از او بكنم. نمى دانم چه مى شود تا نام بانو را به زبان مى آورم اشك در چشم بِشر حلقه مى زند. من نگاهى به او مى كنم و از او مى خواهم توضيح بدهد. بِشر برايم مى گويد كه نرجس آرزو مى كرد مرگ او زودتر از مرگ امام عسكرى(ع) باشد و اكنون بانو به آرزوى خود رسيده است. او در بهشت مهمان حضرت فاطمه(س) است.129 نرجس از خدا خواسته بود كه مرگش زودتر از محبوبش فرا برسد. امّا به راستى در اين خواسته او چه رازى نهفته بود؟ شايد نرجس مى خواسته است به دو بانوى بزرگ اقتدا كند، خديجه(س) قبل از پيامبر(ص) از دنيا رفت، فاطمه(س) هم قبل از على(ع)! * * * در فرصت مناسبى همراه شيخ به خانه امام عسكرى(ع) مى رويم، اين سعادت بزرگى است كه مى توانيم با امام ديدارى تازه كنيم. اين ديدار روح تازه اى به ما مى دهد. امام محبّت زيادى به شيخ مى كند و با او سخن مى گويد و به سؤال هاى او پاسخ مى دهد. بعد از لحظاتى شيخ سكوت مى كند. هر كس جاىِ او باشد دوست دارد كه مهدى(عج) را ببيند، اين آرزوى اوست; امّا نمى داند كه آيا اين آرزو را به زبان بياورد يا نه؟ آيا من لياقت دارم مهدى(عج) را ببينم؟ آيا خدا اين توفيق را به من مى دهد؟ شيخ در همين فكرهاست كه ناگهان امام عسكرى(ع) او را صدا مى زند: "اى احمد بن اسحاق! بدان كه از آغاز آفرينش دنيا تا به امروز، هيچ گاه دنيا از حجّت خدا خالى نبوده است و تا روز قيامت هم، دنيا بدون حجّت خدا نخواهد بود. رحمتهاى الهى كه بر شما نازل مى شود و هر بلايى كه از شما دفع می شود به برکت حجت خداست". 💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
4_196006905636717709.mp3
4.99M
#شهر_مه_گرفته صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد، موسيقى عجيبيست!!! صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد... #قسمت2⃣ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️
4_196006905636717719.mp3
4.68M
#شهر_مه_گرفته صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد، موسيقى عجيبيست!!! صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد... #قسمت2⃣1⃣ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙ ❣﷽❣ #جلوه_های_پنهانی_امام_عصر #قسمت1⃣ ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༅༴༅ꙮ
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙ ❣﷽❣ ⃣ ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༅༴༅ꙮ 💠 ✍🏻یکی از موضوعات بسیار مهمی که از دوران زندگی پیامبر گرامی اسلام تاکنون در جامعه اسلامی مورد بحث و گفتگو بوده است، موضوع غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) "آخرین وصیّ و جانشین آن حضرت" می باشد. از آن جایی که این موضوع از نظر پیامبر اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام) دارای اهمیت فراوانی است، روایات و آثار زیادی از ایشان در این باره رسیده که از حیث کثرت در حدّ تواتر و بلکه مافوق آن است؛ به طوری که از صدر اسلام تاکنون صدها اثر علمی، تاریخی و حدیثی توسط علما و دانشمندان اسلام، اعمّ از شیعه و سنّی، درباره غیبت و مسئله مهدویت در اسلام به رشته تحریر در آمده است. ➕البته علما و دانشمندان اسلام، هر یک، از زاویه ای خاصّ، این موضوع را تجزیه و تحلیل کرده و گوشه ای از آن را بیان نموده اند. در این راستا ما نیز در صدد آنیم که این موضوع مهمّ را با عنایت خداوند متعال و با لطف حضرت مهدی (علیه السلام) به قدر امکان مورد بحث و بررسی قرار دهیم و بحث را با ارزیابی علل و اسباب غیبت آن حضرت آغاز می کنیم. اꙮ༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅ꙮꙮ .... @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙ ❣﷽❣ #جلوه_های_پنهانی_امام_عصر #قسمت 1⃣3⃣ ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙ ❣﷽❣ ⃣3⃣ ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༅༴༅ꙮ ▫️چگونگی ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن ✍🏻بیان ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن این است که گر چه خداوند متعال قادر است هر زمان که بخواهد حضرت ولی (عصرعلیه السلام) را بر تمام حکومت های موجود غالب گرداند، امّا چون جریان امور در این جهان بر اساس اصل اسباب و مسبّبات قرار دارد، تا اسباب ظهور از راه های معمولی و مناسب فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن مقدّمات لازم و ضروری، آن حضرت ظاهر شود، از گزند دشمن در امان نخواهد بود؛ همان طور که اگر پیامبر اکرم نیز در آغاز بعثت در مکه، دست به جهاد و مقابله مستقیم با مشرکین می زدند موفقیّتی نصیب آن حضرت نمی شد و احیاناً با خطراتی نیز مواجه می شد. اꙮ༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅ꙮꙮ .... ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @imamzaman_aj ❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️ ⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙
پخش لوازم‌ جانبی موبایل مهدی
°| #کوثرانه |° 🔘 #درسنامـه‌هـاےایـام‌فاطمـیه : #قسمــــت 1⃣ ▫️نـکتـه اول: حضرت فاطمه(س) و علی(ع)
°| |° 🔘 : ⃣ قبر حضرت فاطمه، "سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین" در جوار قبر نبی(ص) است این مطلب به سه طریق قابل کشف است: ¹ـ اسـناد تاریخـی و روایـی ²ـ ضـوابـط عـلم جـفر ³ـ کشـف و شـهود عرفـانی 📖| ¹ـ : ◽️الـف) خطبـه 202 نـهج البلـاغـه ▫️ نـکتـه اول : حضرت علی(ع) در حین دفن خطاب به قبر رسول خدا میگوید که فاطمه در جوار و کنار قبر تو نازل و آرمیده شد. «... النازلة فى جوارك..» ▫️ نـکتـه دوم: علی قبل دفن فاطمه به یک نفر(رسول خدا) سلام می‌دهد: «السلام عليك يا رسول اللّه عنّى و عن ابنتك النازلة فى جوارك..» ▫️نـکتـه سوم : علی(ع) در همین خطبه(۲۰۲) و بعداز دفن فاطمه(س) . موقع خداحافظی در سلامِ خداحافظی و وداع به دو نفر (پیامبر و فاطمه) خطاب می‌نماید: «السلام عليكما سلام مودع» 🔶قال رسول‌الله (ص): «ما بین قبری و منبری روضةٌ من ریاض الجنّة و منبری علی ترعة من ترع الجنّة»، الأنّ قبر فاطمة بین قبره و منبره، قبرها روضة من ریاض الجنّة وإلیه ترعة من ترع الجنّة: میان قبر من و منبر من باغی از باغ‌های بهشت است و منبر من بر دری است از درهای بهشت». زیرا قبر فاطمه بین قبر رسول خدا و منبر آن حضرت است. 🔶از امام صادق سوال شد چرا پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند ما بین قبرومنبرم باغی از باغ‌ها بهشت است؟ امام جواب دادند چون که قبر فاطمه (س) در این موضع قرار دارد، قبر مادر ما باغی از باغ‌های بهشت است و دری از بهشت به آن باز می‌‌شود.» 🔶 در محفلی که امام جعفر صادق(علیه السلام) و عیسی بن موسی عباسی حضور داشتند، شخصی پرسید که حضرت فاطمه در کجا دفن شده است. عیسی گفت: در بقیع. آن شخص مجددا از امام سؤال کرد. حضرت فرمود: عیسی پاسخ تو را داد. آن شخص گفت: از شما می‌پرسم و می‌خواهم عقیده پدرانتان را بدانم. حضرت فرمود: «دُفِنَتْ فِی بَیْتِه» 🔶امام صادق(ع): قُبِرَت فاطمة فی بیتها الَّذی أدخله عمربن عبدالعزیز فی المسجد 🔶ابونصر بَزَنطی از امام رضا(ع) نقل کرده است که از آن حضرت درباره محل دفن فاطمه(س) سؤال شد. حضرت فرمود: دُفِنَتْ فِی بَیْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَیَّةَ فِی الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِی الْمَسْجِدِ: حضرت فاطمه در خانه‌اش دفن شد و زمانی که اُمویان مسجد را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت.» 🔶امام هادی(ع): ابو الحسن ابراهيم بن محمد الهمدانى قال كتبت اليه- يعنى إلى الإمام على بن محمّد الهادي (عليهما السلام)- إن رأيت أن تخبرنى عن بيت أمك فاطمة (عليها السلام) أهى في طيبة، أو كما يقول النّاس فى البقيع؟ فكتب هي مع جدّى (صلوات اللّه عليه و آله): محمد همداني مي‌گويد: به حضرت هادی(ع) نوشتم: اگر صلاح مي‌دانيد مرا از محل دفن مادرتان فاطمه زهرا (س) آگاه سازيد که آيا در مدينه است يا همانگونه که مردم مي‌گويند در بقيع قرار دارد؟ آن حضرت در جواب نوشت: «هي مع جدي صلوات الله عليه» يعني حضرت زهرا (س) در جوار جدم رسول الله (ص) دفن شده است». |📚| : ● خطـبه 202 نهج البلـاغه ● معـانے الـاخبار ● ابـن شُبّه نُمِـیرے ● کافے،عیون اخبار الرضا ● الاقبـال،سید بن طاووس ● هزار و یک کلمه، حسن زاده آملے •| •| •| @IMAMZAMAN_AJ [💚]