eitaa logo
ره توشه مبلغین
3.7هزار دنبال‌کننده
453 عکس
23 ویدیو
351 فایل
📋📄کانال مخصوص محتوای تخصصی تبلیغ 🎤✔ 🎤سخنرانی های کوتاه⌛⏰ 📕 محتوای مناسبتی... سبکی متفاوت در ارائه ی محتوای تبلیغی... مدیر کانال جهت نظرات و پیشنهادات و تبادل و ... @abdolmahdi70 👆👈👈لطفا قبل از ترک کانال علت ترک را به مدیر بگویید🌟⭐
مشاهده در ایتا
دانلود
@RozeKhanegeeروضه خانگی - امام سجاد(ع) - 521.mp3
زمان: حجم: 10.81M
🎙چگونه شرح دهم حال زار قافله را ... 🔻روضه (ع) ⏱ | 13:23 👤حجت الاسلام سید 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
با سلام و عرض پوزش خدمت مبلغین گرامی به علت مشکل فنی امکان ارسال منبر شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) ممکن نشد ضمن عرض پوزش متن ارسال میشود عزیزانی که امروز و امشب مجلس دارند ان شاء الله استفاده کنند
روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) بسم الله الرحمن الرحیم
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنَا رُقَيَّةَ(س)، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ》🔷🔹 ✅اسرای کربلا را بعد مجلس یزید، در خرابه ای نزدیک کاخ یزید، سکنی دادند. حضرت رقیه(س) همواره می پرسید : 📋《عَمَّتِی! اَینَ اَبِی؟》 ♦️عمه جان! پدرم کجاست؟ همراهان در جواب، به او می گفتند : 📋《اِنَّ اَبَاکَ فِی سَفَرِِ!》 ♦️پدرت به سفر رفته است. چون هراس از این داشتند، که رقیه(س) از شهادت پدر مطلع شود. تا اینکه در یکی از شبها، با خیال پدر، سر روی خاک غمناک خرابه نهاد، و خوابش برد. و در عالم خواب پدر را دید و سپس با وحشت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن شدید! در حالی که با ناله می گفت : 📋《اِئتُونِي بِأَبِي وَ نُورِ عَینِي!》 ♦️پدرم و نور چشمم را نزد من بیاوردید.(۱) و شروع کرد به فریاد زدن که؛ 📋《وَاأَبَتَاهُ! وَاقُرَّةَ عَينَاهُ! وَاحُسَينَاهُ!》 ♦️ای پدر! ای نور دیده ام! ای حسینم! و چنان صيحه كشيد كه خرابه نشينان هم پريشان شدند. 📋《وَکُلَّمَا أَرَادَ أَهلُ البَیتِ إِسکَاتَهَا، اَزدَادَت حُزنَاً وَ بُکَاءً وَ لِبُکَائِهَا اَخَذَ أهلُ البَیتِ فِی البُکَاءِ الشَّدِیدِ》 ♦️و هرگاه اهل بیت خواستند او را آرام كنند ممكن نشد و آن مظلومه، آرام نگرفت و گریه او زیادتر شد و به گریه رقیه(ع) اهل بیت نیز به گریه شدید افتادند. در حالی که ؛ 📋《فَضَجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قَامَ الصِّياحُ》 ♦️گریه کننان ضجّه می زدند و حزن و اندوه را از نو گرفتند و خاک بر سر و موهایشان می ریختند و به صورت های خود لطمه می زدند و گریبان چاک می کردند و صدای ناله و شیون بالا رفت. 📋《فَسَمَعَ یَزِیدُ أَصوَاتَ بُکَائِهِم》 ♦️یزید از گریه رقیه(س) و اسرای خرابه با خبر شد. 📋《فَقَالَ : مَا الخَبَرُ؟》 ♦️گفت : چه خبر شده است؟(۲) 📋《فَفَحَصَوُا عَنِ الوَاقِعَةِ وَ قَصُوهَا عَلیَهِ!》 ♦️پس تفحّص کردند و قضیه را به او گفتند(۳) که؛ 📋《إِنَّ بِنتَ الحُسَینِ الصَغِیرَةَ المَوجُودَة مَعَ السَبَایَا فِی الخَرِبَةِ رَأت أَبَاهَا فِی نَومِهَا فَاستَیقَظَت وَ هِیَ تَطلُبُهُ وَ تَبکِی وَ تَصِیحُ!》 ♦️این صدای دختر کوچک حسین(ع) است که به همراه اسراء در خرابه است. و خواب پدرش را دیده و اکنون بیدار شده و گریه کنان بهانه ی پدر را می گیرد. وقتی یزید این حرف را شنید، دستور داد : 📋《اِرفَعُوا إِلَیهَا رَأسَ أَبِیهَا وَحَطَّوهُ بَينَ يَدَيهَا تَتَسَلَّى!》 ♦️سر پدرش را براى او ببرید، تا با آن آرام بگیرد!(۴) در برخی نقل ها آمده است که آن لعین گفت : 📋《وَاَطرَحُوا رَأسَ الحُسَينِ(ع) بِحِجرِهَا》 ♦️سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.(۵) پس؛ 📋《فَجَاؤُا بِالرَّأسِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ مُغَطَّی بِمَندِیلِِ دَیبَقِیِِ فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کَشَفَ الغِطَاءُ عَنهُ》 ♦️سر مطهر را به خرابه آوردند، در حالی كه آن را روی طبقی گذاشته و سر پوشی هم به روى آن کشیده بودند و با این وضع، آن را در مقابل دیدگان رقیه(س) گذاشتند.(۶) در این هنگام رقیه(س) پرسید : 📋《مَا هَذَا؟ أَنَا لَم اَطلُب طَعَامَاً إِنِّی أُرِیدُ أَبِی!》 ♦️این چیست؟ من طعام نخواستم، من پدرم را می خواهم. به او گفتند : 📋《هُنَا أَبُوکَ!》 ♦️پدرت در این طبَق هست! 📋《فَرَفَعَت المِندِیلَ فَرَاَت رَأسَاً فَفَزَعَت فَقَالَت : هَذَا رَأسُ مَن؟!》 ♦️پس در این هنگام رقیه(س) سرپوش از روی طبَق کشید و فریاد کنان گفت : این سر کیست؟ آنان گفتند : 📋《هَذَا رَأسُ أَبیِکَ! فَرَفَعَت الرَّأسَ وَ ضَمَّتهُ إِِلَى صَدرِهَا》 ♦️این سر پدرت است. پس رقیه(س) سر را بلند کرد و به سینه چسباند. 📋《فَتَقَبَّلُهُ و تَبْكِي وَ تَضرِبُ عَلَي رَأسِها وَ وَجْهِهَا حَتَّي امْتَلأَ فَمُهَا بِالدَّمِ》 ♦️پس مکرر صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود می زد، تا اينكه دهانش پر از خون شد.(۷) طریحی نقل می کند که رقیه(ع) در این هنگام گریه کنان خطاب به سر پدر می گفت : 📋《يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟ يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟ يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟ يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً! يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!》 ♦️پدر جان! چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟ پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟ پدر جان! اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم. پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.(۸) @AsnadolMasaeb ادامه مطالب :👇
آن مظلومه آرام نمي گرفت و همچنان نوحه مي كرد، تا اینکه ؛ 📋《فَغُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُهَا》 ♦️غش كرد و نفس او قطع شد. در این هنگام، ويرانه از ناله ی اسيران يك پارچه گريه شد و مخدّرات بر سر می زدند و به سينه می كوبيدند. در این هنگام امام سجاد(ع) خطاب به زینب کبری(س) فرمود : 📋《عَمَّتِی! اِرفَعِی الیَتِیمَةَ مِن رَأسِ وَالِدِی فَإِنَّهَا فَارَقَت الحَیَاةَ》 ♦️عمه جان! یتیم پدرم را از روی سر بریده ی پدرم بلند کن، که [هر لحظه ممکن است] روح از بدنش درآید. 📋《فَرَفَعَتهَا السَیِّدةُ زَینَبُ(س) فَوَجَدَتهَا قَد فَارَقَتِ الحَیَاةَ فَغَسَّلَتهَا وَ کَفَّنَتهَا وَ دَفَنَت فِی دِمَشقَ》 ♦️پس زینب کبری(س) رقیه را گرفت، در حالی او جان داده بود. پس زینب او را غسل داد و کفن کرد، رقیه(س) در دمشق (خرابه شام) دفن شد.(۹) در نقلی دیگر آمده است که ؛ 《فَبَکَت بُکَاءً شَدِیدَاً، حَتَّى غُشِیَ عَلَیهَا، فَلَمَّا حَرَّکُوهَا فِإِذَا هِیَ قَد فَارَقَت رُوحُهُا الدُنیَا》 ♦️رقیه(س) آنقدر گریست که بیهوش افتاد و او را حرکت دادند، ولی او از دنیا رفته بود.(۱۰) طبری در کامل بهایی نقل می کند : 📋《فَفَزَعَت الصَبیَّةُ وَ صاحَت فَمَرَضَت و تُوَفَّیَت فِی أیامِها بِالشَامِ》 ♦️آن دخترک دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار گشت و در همان روزها در خرابه شام در گذشت.(۱۱) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : به خواب دیده ام امشب قرار می آید  خزان عمر مرا هم بهار می آید  شنیده ام به تلافیِ بوسه ی گودال  برای دلخوشی ام بیقرار می آید  بیا بساط پذیرایی ام همه جور است  همیشه شَه به سراغ ندار می آید  اگرچه یک یک انگشت ها ز کار افتاد  برای شانه زدن که به کار می آید  چنان ز ترس زمین خورده ام که در گوشم  هنوز نعره ی آن نیزه دار می آید  چه حرف ها که در اینجا به دخترت نزدند  صدای بی کسی از این دیار می آید  سرت به نیزه که چرخید؛ قلب من هم ریخت  دوباره دور تو چندین سوار می آید  👤محسنی فر  📚منابع : ۱)الايقاد شاه عبدالعظیمی، ص۱۷۹ ۲)مع‌ الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۸ ۳)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹ ۴)مع‌ الركب الحسينى طبسی، ص۲۱۹ ۵)شعشعة الحسينيه یزدی، ج۲، ص۱۷۱ ۶)نفس المهموم شیخ عباس قمی، ص۴۱۵ ۷)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴ ۸)المنتخب طریحی، صص۱۳۶_۱۳۷ ۹)تسلیه المجالس حائری، ج۲، ص۹۳ ۱۰)ریاض القدس قزوینی، ص۳۲۴ ۱۱)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹ کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20 @AsnadolMasaeb
منبر شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت، در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است. در این مطلب توجه شما را به یک کرامت شگفت جلب می کنیم: مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)، فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور تهران بودند. ایشان می فرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم. پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است. طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچه ام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم، تا در نتیجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد. البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت وطاقتفرساست، زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور می شود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم؟! آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد. برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی، چه حال اضطراری به بیماردست می دهد اضطرار می اندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چاره های بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی می افتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بی پایان لطف خداوند بهره ای بگیرد. من هم باچنین پیش آمدی، چاره ای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم. روزی بعد از نماز ظهر و عصر، حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم: یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم. من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم. ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد. به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک. درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است. خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیداکردم. بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولی با این حال حنجره ا زکارافتاده چطور می توانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچه های خود نیز حرفی نزنم. چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید، ان شاءالله تعالی خوب می شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران می باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان می خواست از ذکر مصیبت خودداری کند، حضرت سید الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه می کردم و اشک می ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده ام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت. هماه روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست. او که سخت در تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه گرفتید؟! من چگونگی توسل وخواب خودم رابیان کردم. دکتر قلم دردست داشت و سرپا ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی اختیار قلم از دستش برزمین افتاد و با یک حالت معنوی که بر اثر نام مولی الکونین امام حسین (ع) به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بررخسارش می ریخت. لختی گریه کرد وسپس گفت: آقا، این ناراحتی شما جز توسل وعنایت و امداد غیبی چاره وراه علاج دیگری نداشت. ♦️کسانی که دعوتنامه ی کربلا می خواهند امشب وقتش هست و این بی بی سه ساله خیلی گره ها باز شده است. رقیه دختری شیرین زبان است عزیز جان بابا ، مهربان است دو دستش گرچه کوچک بوده اما در آن حاجات کل شیعیان است......
منبر و روضه ی امام حسن مجتبی(علیه السلام) کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
دفتر تولید و نشر آثار استاد ماندگاری4_397521844837548112.mp3
زمان: حجم: 17.34M
چقدر شبیه امام حسن(علیه السلام) هستیم؟ 💠استاد ماندگاری کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
@ostadrafiei 4_5924992712947271214.mp3
زمان: حجم: 5.99M
فعالیت امام حسن مجتبی(علیه السلام) در مدینه 💠استاد رفیعی کانال ره توشه مبلغین @mobaleqin20
@Rozekhanegeeروضه خانگی - امام حسن(ع) - 396.mp3
زمان: حجم: 14.26M
🎙محتاج دست‌های کریمانه‌ات کَرم... 🔻روضه (ع) ⏱ | 13:38 👤حجت الاسلام سید بهاءالدین 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️