مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
سَلآمعَزیزتَـرینَممهـــ♥️ــدےجانم✋🏻 【زَمیـن،بَھـآررآبَھآنِہمیڪُنَـد،وَزِنـدِه میشَـوَد...
°•🌱
دلم گرفته برايت زبان سادهی عشق است
سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت..
#دلتنگی
#امام_زمان♥
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱
بہعلمدارت بگو من از قلم افتاده ام
یک دل و یک حسرت و
یک کربلا یک اربعین...(:💔
#دلتنگی:)
•
@llaseman53ll4_5864056472865867968.mp3
زمان:
حجم:
7.69M
🎧 بهوقتفرودگاهبغداد
#دلتنگی💔
🌱|
@llaseman53ll4_5864056472865867968.mp3
زمان:
حجم:
7.69M
🎧 بہوقتفرودگاهبغداد
#دلتنگی💔
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #شصت_وشش شش ماه در آن خانه زندانی سعد🔥 بودم.. و تنها اخبار
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #شصت_وهفت
_هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون!
و نمیدید حالم چطور به هم ریخته..
که نگاهش در فضا چرخید و با سردی
جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید
_ #ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به #بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن!
از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب #دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم
_من ایران جایی رو ندارم!
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید
_خونواده تون چی؟
#محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید..
و #خجالت میکشیدم بگویم #به_هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..
و او نگفته حرفم را شنید و مردانه #پناهم داد
_تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!
انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود،..
با چشمانش #روی_زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید
_فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم
که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_بیست_و_سه 💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_بیست_و_چهار
💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود،
#دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید
و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :
«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!»
و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد
و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر
که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده ....
و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد،
بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا
، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید
و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت
و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم،.
مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود
تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
#ادامه_دارد..
.
@llaseman53ll4_5864056472865867968.mp3
زمان:
حجم:
7.69M
🎧 بہوقتفرودگاهبغداد
#دلتنگی💔
35.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگی😔
#شب_زیارتی
شب جمعه شب زیارتی اقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام