eitaa logo
مدافعان ظهور
384 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
75 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
‌💐معرفت مهدوی💐 💠امام، عبادت و امنیت💠 ◀️"وَ اذ جَعَلنا البَیتِ مُثابَةللنّاسِ وَ اَمناً..." (سوره بقره، آیه ۱۲۵)/و آنگاه که کعبه را محل گردهمایی و جایگاه امن مردم قرار دادیم... ◀️طبق این آیه همه انسانها به عبادت و امنیتی که تابع آن است نیازمندند. گفتیم که عبادت بدون همراه شدن با امام بی معناست. پس می توان گفت امنیت که از نیازهای ضروری جامعه انسانی است، جز در سایه عبادت و کسب معنویاتی که در همراهی با امام معصوم بدست می آید، ایجاد نمی شود. ◀️میزان امنیت حقیقی یك جامعه بستگی به پایبندی به رهبری امامان جامعه و اجرای دستورات و راهنمایی های ایشان دارد. تا امروز، امنیت در جامعه شیعه ایران نیز به بركت وجود امام زمان بوده است. @modafeanzuhur
◀️اولین های مهدویت 🔸🔹اوّلين رمز براى دوران غيبت ⏺شيعيان از اوّلين غيبت حضرت مهدى و اوّلين دوران غيبت به عنوان «ناحيه مقدسه» تعبير مى كردند و اين رمزى بود كه شيعيان آن را مى شناختند و امام را به يكديگر معرفى مى نمودند. ⏺«ناحيه» در لغت به معنى جانب، جهت، گوشه و كرانه زمين است و ناحيه مقدسه از القاب حضرت مهدى عليه السلام است. ⏺اين تعبير احترام آميز، در واقع، كنايه از جايگاه مخفى حضرت مهدى عليه السلام و يا كنايه از شخص آن حضرت بوده كه اين اسم رمز، در زمان غيبت صغرى بين شيعيان رواج داشته است. در ايّام تقيّه هم گاهى حضرت را به اين لقب مى خواندند. 📚 @modafeanzuhur
۷ مهر سالروز شهادت شهید محمد جهان ارا فرمانده دلاور مقاومت خرمشهر @modafeanzuhur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشت پرچین خیالم یاد تو آوازه دارد دفتر دلتنگے من ماجرایے تازه دارد کے مے آیے یابن الزهرا تاڪہ بنویسم غم من دیگراے یاران سرآمد سلام برقطب عالم امکان❤️ 🕊 ☘اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘🕊 @modafeanzuhur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺 قابل توجه طلاب خواهر 📌 ثبت‌نام در آزمون اختصاصی وزارت آموزش و پرورش در 8 رشته 🔰 فارغ التحصیلان حوزه‌های علمیه خواهران سراسر کشور شامل؛ 1️⃣ سطح 2(حداکثر 35 سال سن) 2️⃣ سطح سه(حداکثر 40 سال) 3️⃣ سطح چهار(حداکثر 45 سال) 🔻رشته‌ها 🔹 آموزگاری ابتدایی 🔹 دبیری معارف اسلامی 🔹 مربی امور تربیتی 🔹 دبیری عربی 🔹 دبیر ادبیات فارسی 🔹 دبیری تاریخ 🔹 دبیری فلسفه 🔹 دبیری علوم اجتماعی 💯 مهلت ثبت‌نام: تا روز جمعه 98/7/12 💻 لینک ثبت‌نام: http://yon.ir/GN9pS 📕 لینک دفترچه: http://yon.ir/Fgx3Q 📆 زمان برگزاری آزمون : پنجشنبه 98/8/30 ❌ نکته: ثبت‌نام شما زماني تکميل گرديده که در مراحل ثبت نام از سيستم شماره پرونده 7 رقمي و کد پيگيري ثبت نام 15 رقمي دريافت نماييد. 💐لطفا به دوستان طلبه ارسال نمایید @modafeanzuhur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نقل از حجت‌الاسلام : بنده علاقه دارم که هر ماه خودم را به «ع» عرضه کنم. مدتی است که توفیق دست داده است و می‌روم. گاهی هم که کار دارم، می‌روم حرم و برمی‌گردم فرودگاه. فقط در همین حد. یک بار رفتم، از آستانه پایینِ پا که می‌خواستم وارد صحن شوم، صورتم را گذاشتم روی سنگ آستانه و به «ع» عرض کردم: «آقا! من مهمان شما هستم. می‌خواهم بدانم که آیا شما مرا به عنوان مهمان پذیرفته‌اید؟ می‌خواهم به حساب شما اینجا باشم. خودم نمی‌خواهم هزینه کنم. تقاضای دیگرم این است که یا «عج» را ببینم یا کسی را ببینم که او را دیده باشد». این را عرض کردم و رفتم تو. رفتم مفاتیح را باز کردم، می‌خواستم زیارت بخوانم. |هنوز شروع نکرده بودم. یک آقای در مشهد بود که منبر می‌رفت و خیلی هم حفظ بود. مرحوم طباطبایی که تابستان‌ها به مشهد می‌آمدند، ما آن وقت‌ها که مشهد بودیم جلسات آقای ، در روزهای پنج‌شنبه را می‌رفتیم. نوعاً هم ایشان نابی را آنجا مطرح می‌کرد و آقای طباطبایی توضیح می‌داد. با آقای سلیمی در حد سلام و علیکی که در جلسات آقای همدیگر را می‌دیدیم، ارتباط داشتیم. غیر از آن هم هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. هنوز شروع نکرده بودم که ایشان آمد کنار من و گفت: «فلانی! ناهار بیایید خانه ما». من چون از خواسته بودم، فوری به ذهنم آمد شاید حضرت پذیرفته‌اند. استخاره کردم، ببینم اگر این اجابت حضرت است که ناهار را بمانیم و بعد از ناهار برگردیم. خوب آمد. فهمیدم که مطلب اول برآورده شد. به ایشان گفتم: «من منزل شما را بلد نیستم». گفت: «ظهر بیا مسجد ملاحیدر، نماز آقای مروارید، من می‌آیم و از آنجا با هم می‌رویم». 👇👇👇
👆👆👆 رفتم مسجد آقای ، نماز ظهر را خوانده بودند. آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسید و ریخت. گفت: «من با منبرهای شما خیلی صفا کردم، ولی یک اتفاقی برایم افتاده، می‌خواهم این را برای شما بگویم». گفت: «مرحوم آقای قندهاری که از دنیا رفت، من مطمئن بودم که در تشییع جنازه ایشان حضور پیدا می‌کند، لذا به شوق و اشتیاق حضرت رفتم و سایه به سایه از اولین آناتی که مطلع شدم، کنار جنازه بودم، تا اینکه آمدیم توی . به که آمدیم، دائماً حواسم به اطرافم بود که ببینم شخصیت فوق‌العاده‌ای یا کسی را می‌بینم... به نزدیک‌های که رسیدیم، یک حالت سرزنشی نسبت به خودم شروع کردم: مگرتو کی هستی؟ با چه رویی می‌خواهی حضرت را ببینی؟ اصلاً چه توقعی داری؟ شروع کردم به بدی‌های خودم بد و بیراه گفتن. ‌ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال خودم بودم که صدایی خیلی ملایم و آرام آمد: می‌خواهی را ببینی؟ برگشتم جهت را ببینم، دیدم ماشاءالله در این جمعیت از همه به قول معروف یک سر و گردن بلندتر بود... و توصیفاتی از حضرت کرد از جمله اینکه گفت «موهای مبارکشان از زیر تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهای سر و صورت یک موی سفید ندیدم». این این را با یک حالت به من گفت و رفت. من این را نه قبلش یادم می‌آید دیده باشم، نه بعد از آن. خیلی هم دارم یک بار دیگر او را ببینم. 👇👇👇
👆👆👆 بعد آقای آمد و ما را برد خانه‌اش و از جریاناتی که با مرحوم آقای علامه داشت، سخن گفت. خدا رحمتش کند، وفات کرد. آقای هم به ایشان یک اذکاری داده بود. معلوم شد که اهل بعضی حرف‌ها بود. آقای گفت: «من من سی سال همسایه بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای را از دوره‌های تا الان نسبت به نسوان می‌دانم.