حقیقت این است که #عشق❤️در #دشواری و عذاب رخ می دهد.
برای همین است که #خدا خانهی خودش را در بدترین
نقطه ی آب و هوایی زمین قرار داده است.
#صحرایی_خشک و بی آب و علف. گرمای سوزان،
#کوه های #سوخته و سیاه، و زمین هایی که تا فرسنگ ها
سنگِ سخت و بی حاصل است ...
#خدا خانه اش را جایی گذاشته که آدم هیچ
انگیزه ای جز #عشق برای رفتن نداشته باشد
که شاید در خلوص این مسیر رخ بدهد ...
🍃🍃🍃🍃🍃
♡بسم رب الزهرا
🍃کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد و ظاهر و #باطنی_پاک.
🍃#مراقبه هایش تنها مادی نیست، به قول #امیرالمومنین(ع): #علی شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد❤️
🍃شاید فکر کنی کم است اما میدانی، #قلب آدمی به سرعت وابسته می شود و این #وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به آدم ها، به عمر....آری! اینک #آسمانی شدن برایت سخت میشود.
🍃باید #عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در #قفس_تن، اسیرت میکند.
🍃تنی که به #معنوی شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود قساوت و #سنگدلی، که بر سر کوفیان و #ابن_سعد آمد.
🍃اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است، این که وابسته باشی به #خدا و #اهل_بیت، این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت، وابسته شوی به #نماز_اول_وقت...🌺
🍃اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب. آخر آدم های وابسته به #کتاب هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند، حتی برای اولین کادو به همسرشان. این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین #فقر_مطالعاتی ست.
🍃می دانی، باید برای دستیابی به #بصیرت تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت. به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند #محسن🙂
آری باید دل کند و رها شد چرا که...
#اللهم_عجل _الولیک_الفرج❤️
✍️نویسنده : #مونا_زارع
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محسن_حججی
📅تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰
📅تاریخ شهادت : ۱۸ مرد
.
از خصوصیات بارز #شهیدحججی اخلاص در کارها بود، همه کارهاشون برای رضای #خدا بود
به نماز اول وقت و جماعت مقید بودند؛ حتی سر سفره عقدشوننماز اول وقتشون ترک نشد.
عاشق کتاب بودند
برای سوریه رفتن به هر دری زدند؛ شاید خیلی از ماها یه بار پیگیر بشیم نشه بگیم که خب من رفتم ولی نبردن! اما #شهیدحججی حتی بارها التماس کرد، چلههای متفاوت گرفت، به هرکس رو زد تا اجازه بدن بره سوریه
بعد از نماز صبح حدیث کساء، زیارت عاشورا و فکر کنم دعای عهد بود میخوندن...
.