جمعه: ناهار : امام حسن عسگری؛ (درود خدا بر او باد)
شـام : حضرت ولیعصر ؛ (درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
﴿ بسماللھالرحمنالرحیم ﴾
قرار هرروزھ ، انشاالله
قرائتدعاۍ "هفتمصحیفہسجادیہ"
کہامامخامنہاۍ
خواندنآنراتوصیہکردند...🌿
@modafehh
🦋 🦋
مَن جوانانِ عزیز را
به یک مجاهدت دعوت میکنم!
مُجاهدت فقط جنگیدن
و به میدان جنگ رفتن نیست...
کوشش در میدانِ
علم و تحقیق نیز جهاد محسوب میشود :)
-آقا سیدعلی خامنه ای🌱
@modafehh
هم اکنون، حرم مطهر امام رضا علیه السلام دعاگوی همه مسلمین و شیعیان جهان خصوصا هموطنان عزیز
#ارسالی_اعضا
@modafehh
مداحی آنلاین - می دانم اینجایی و من را زیر پر داری - محمود کریمی.mp3
4.71M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃می دانم اینجایی و من را زیر پر داری
🍃اشراف بر حال دلم از هر نظر داری
🎤حاج #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
@modafehh
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄✨༻﷽༺✨┄
🇮🇷نقش ایران درظهور امام زمان (عج)
🎤حاج آقا عالی
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
📌زمینه سازے ظـهور = قدمی برداریم
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب✅
@modafehh
🦋 #هشت_پله_تا_شهادت 🦋
(خصوصیات خاص یاوران ظهور؛ برگرفته از دعای عهد)
✔️پنجمین صفت از صفات اصحاب و یاوران مولایمان
«والممتثلین لاوامره»
«واطاعت از اوامرش» است.
اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِن
ْ ۱) أَنْصارِهِ
۲) وَأَعْوانِهِ
۳) وَالذَّابِّينَ عَنْهُ
۴)وَالمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاء حَوائِجِهِ
👈 ۵) وَالمُمْتَثِلِينَ لاَوامِرِهِ
▫️معنایش اینست که اصحاب و یاوران اوامر و فرامین امام زمان(علیه السلام) را دقیقا بهمان صورتی که دستور داده شده، عمل می کنند.
🔸اوامر حضرت ۲ نوعند:
1⃣ فرمانهای امام زمان(علیه السلام)
اوامرِ با واسطه هستند،
یعنی چون حضرت فرمودند: فقهای تزکیه شده حجتِ من بر شما هستند، وقتی فرامین فقها دقیقا عمل شود (با واسطه) به فرمان امام علیه السلام عمل شده است.
🌀✍فرمودههای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درتوقیعات وتشرفات راستین ،منعکس شده است.
مانند داستان حاج علی بغدادی وحکایت سیدرشتی که درمفاتیح الجنان آمده است،
یاملاقات پسرمهزیار که حضرت ،او و شیعیان را به رعایت سه مسئله یادآور میشود:
۱_صلهٔ رحم
۲_توجه به ضعیفان جامعه
۳_جمع ننمودن واحتکار نکردن اموال
⭕️⭕️ توجه ،مهم👇
برخیها گمان میکنند ما از اماممهدی«علیه السلام» هیچ حدیثی نداریم در حالیکه در این زمینه کتابهای خوبی نوشته شده است.
2⃣ اوامرِ بیواسطهاند که ویژهی یاوران است،
یعنی چون آنها قابلیت و ظرفیت عمل به فرامین امام را دارند «چنانچه»حضرت صلاح بدانند ممکن است گاهی مستقیما دستوراتی به یاوری بفرمایند،
مانند فرمان حضرت به شیخ مفید دربارهی زنِ حاملهای که فوت کرده بود،
یا به آیت الله مرعشی نجفی در مواردی که در جای خود گفته شده است.
🍃🍃🍃🍃💐🍃🍃🍃🍃 نتیجه👇👇
رفیق عزیز✨
در دوران عصر ظهوری که منو شما در آن بسرمیبریم دوران فتنههای زیادی است،
در روایات آمده است👇
دوران امام مهدی علیه السلام سختتر از دوران پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) است؛
زیرا پیامبر با آیات نورانی قرآن به جنگ با سنگ و چوب رفت؛
اما در دوران ظهور، عدهای با سوءاستفاده از آیات قرآن به جنگ با حضرت میآیند و قرآن را بر ضد او تأویل میکنند.
🍃🍃 ادامه دارد.......
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هفدهم
بلــه
اجازه نگرفت از پدری که رها را بهای
رهایی پسرش کرد.صدای ِکل نیامد...
کسی نقل نپاشید... تبریک نگفتند...
عسل نبود... حلقه نبود... هیچ نبود!
فقط گریه بود و گریه... صدای مادرش
را میشنید؛ سر بلند نکرد. سر به زیر بلند
شد از جایش. قصد خروج از در را داشت
که کسی گفت:
_هنوز امضا نکردی که! کجا میری؟
صدا را نمیشناخت؛ حتما یکی از
خانواده ی مقتول بودند، یکی از
خانواده ی شوهرش!
به سمت میز رفت و خودکار را برداشت
و تمام جاهایی را که مرد نشان میداد
امضا کرد. خودکار را که زمین گذاشت،
دست مردانه ای جلو آمدوآن را برداشت؛
حتما دست شوهرش بود.
افکارش را پس زد. صدای پدر را
شنید که دربارهی آزادی دردانه اش
حرف میزد. پوزخندی زد و باز قصد
بیرون رفتن از آن هوای خفه را داشت
که صدایی مانع شد:
_کجا خانم؟ کجا سرتو انداختی پایین
و داری میری؟ دیگه خونه ی بابا نیستی
کهخودسرباشی مثل اون داداشعوضیت!
دنبال من بیا!و مرد جلوتر رفت! صدایش
جوان بود. عموی مقتول بود؟ این صدا
صدای همسرش بود؟چشمش به کفشهای
سیاه مرد بود و می رفت.
مردی با لباسهای سیاه که از نویی برق
میزد. لباسهای خودش را در ذهنش
مرور کرد... عجب زن و شوهری بودند!
لباسهای مستعمل شده ی خودش کجا و
لباسهای این مرد کجا!
مرد مقابل ماشینی ایستاد و خطاب به
رها گفت:
_سوار شو!
و رها رسوار شد. رام بودن را بلد بود!
از کودکی به او آموخته بودند اینگونه
باشد؛ فقط آیه بود که به او شخصیت
میداد؛ فقط آیه بود که دردها را درمان
بود.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هجـدهم
تمام مسیربه بدبختی هایش فکر میکرد.
سرد و خالی بود. برای همسری نمیرفت،
برای کلفتی میرفت. میرفت که تمام عمر
را کنار خانوادهای سر کند که لعن و
نفرینش میکردند.
کنار مردی که نه نامش را میدانست نه
قیافه اش را دیده بود. دوست نداشت
چیزی از او بداند... بیچاره دلش!
بیچاره احسان!
نام احسان را در ذهنش پس راند؛ نامی
که ممنوعه بود برایش!گناه بود برایش!
آیه یادش داده بود...-وقتی اسم مردی
بیاد روی اسمت، مهم نیست بهش علاقه
داری یانه،مهم اینه که بهش متعهدشدی.
و رها متعهد شده بود به مردی که
نمیدانست کیست؛ به کسی که برادرش
برادرزاده اش را کشته بود.رها خیانتکار
نبود، حتی در افکارش!
ماشین که ایستاد مرد پیاده شد و در را
بست؛ منتظر ایستاد. رها در را باز کرد و
آهسته بست... بسته نشد، دوباره باز کرد
و بست... باز هم بسته نشد.
-محکمتر بزن دیگه!
در را باز کرد و محکمتر زد. در که بسته
شد صدای دزدگیر را نشنید. مرد که راه
افتاد، رها به دنبالش وارد خانه شد.خانه
دو طبقه و شمالی ساخت بود، حیاط
کوچکی داشت.
وارد خانه که شدند مردمقابلش
ایستادسرش پایین بود و به مردی که
مقابلش بود نگاه نکرد. ایستاد تا بشنود
تمام حرفهایی را که میدانست.
-از امروز بخور و بخواب خونهی بابات
تموم شد.
و رها فکر کرد مگر در طول عمرش بخور
و بخواب داشته است؟ اصلا مفهومش را
نمیدانست. تمام زندگیاش کار و درس و
کار بوده...
-کارای خونه رو انجام میدی، در واقع
خدمتکار این خونهای! این چادرم دیگه
سر نمیکنی، خوشم نمیاد؛ خانوادهی ما
این تیپی نیست،ما اعتقادات خودمونو
داریم!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗