eitaa logo
کانون ادبی مدام
185 دنبال‌کننده
258 عکس
90 ویدیو
12 فایل
💠 کانون ادبی هنری مُدام🔅 🔹️دانشگاه قم🔹️ MDM-UQ 🔸️ 🌴 خیال‌انگیز و شورانگیز، مدام؛ اینجا صدا از ژرفای دل، صحبتی روح‌افزا و بهجت‌انگیز از هنر و ادبیات است، این آیینه‌خانه نامش مدام است... 🔸️
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله+مدام+فایل+نهایی+-1_184113.pdf
9.82M
📣 انتشار نشریه ادبی مدام، شماره اول زمستان ۱۴۰۲ 📌 ویژه نامه: تاثیر متقابل ادبیات ایران و جهان 🔹 مدیر مسئول و سردبیر: نیما شکروی 🔸مدیری اجرایی: نیما نوروزی
سال‌ها دل پُر هوس کردم دعا سودی نداشت تا برون رفت آرزو از دل، دعا شد مستجاب 📚 عرفات العاشقین 🌴 @ModamQom
شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم ما را به سخت‌جانیِ خود این گمان نبود 📖 تذکرهٔ هفت اقلیم تالیف امین احمد رازی قرن ۱۱ه.ق
Mohammad Motamedi - Afarinesh (128).mp3
3.8M
🔹 آفرینش باصدای آهنگ از فرید سعادتمند شعر از 🌴 @ModamQom
بیت با خطّ‌ِ شخصِ بیدل👆🏼 از ترحُّم تا مدارا، وز مروَّت تا وفا هرچه را کردم طلب دیدم ز عالم رفته است «بیدلِ دهلوی» 🌴 @ModamQom
هدایت شده از حوزه هنری استان قم
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 ۱۴ بهمن سالروز درگذشت مورخ، ادیب و نویسنده، عباس زریاب خویی است، با این فرزند خلف ایران بیشتر آشنا شوید. 🔺 @Artqom_ir l آپارات I بله I ایتا I وبسایت
آب حسرت می‌چکد از دیدهٔ سیّاره‌ها شاعر قرن یازدهم (عهد صفوی) 🌴 @ModamQom
نگار من که به‌مکتب نرفت و خط ننوشت به‌غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد به‌بهانه عید مبعث 🌴 @ModamQom
🔻 غزلی از سعدی با رویکردی حافظانه برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را دلبندم آن پیمان‌گُسِل منظور چشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را 🌴 @ModamQom
▫️۲۰ بهمن‌ماه زادروز مهرداد اوستا 🔅 غزل وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم اگر زخلق، ملامت و گر ز کرده، ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم کی‌ام؟ شکوفه‌ی اشکی که درهوای تو هرشب زچشم ناله شکفتم، به‌روی شکوه دویدم مرا نصیب غم آمد، به‌شادی همه عالم چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم چو شمع خنده نکردی مگر به‌روز سیاهم چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم به جز وفا و عنایت، نماند درهمه عالم ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم نبود از تو گزیری، چنین که بار غم دل ز دست شکوه گرفتم، به دوش ناله کشیدم جوانی‌ام به سمندِ شتاب می‌شد و از پی چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم به‌روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به‌گردون گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم ثباتِ عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم 🌴 @ModamQom
🔅 دیر است، گالیا! در گوش من فسانه‌ی دلدادگی مخوان! دیگر ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه! دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان عشق من و تو؟... آه این هم حکایتی‌ست اما در این زمانه که درمانده هرکسی از بهر نان شب دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست شاد و شکفته در شب جشن تولدت تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک امشب هزار دختر هم‌سال تو ولی خوابیده‌اند گرْسِنه و لخت روی خاک زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو بر پرده‌های ساز اما هزار دختر بافنده این زمان با چرک و خون زخم سرانگشت‌هایشان جان می‌کنند در قفس تنگ کارگاه از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن پرتاب می‌کنی تو به دامان یک گدا، وین فرش هفت‌رنگ که پامال رقص توست از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ در تاروپود هر خط و خالش، هزار رنج در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ، این‌جا به خاک خفته هزار آرزوی پاک اینجا به باد رفته هزار آتش جوان دست هزار کودک شیرین بی‌گناه چشم هزار دختر بیمار ناتوان... دیر است گالیا! هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان هنگامه‌ی رهایی لب‌ها و دست‌هاست عصیان زندگی‌ست در روی من مخند! شیرینی نگاه تو بر من حرام باد! بر من حرام باد از این پس شراب و عشق! بر من حرام باد تپش‌های قلب شاد! یاران من به بند، در دخمه‌های تیره و نمناک باغ‌شاه در عزلت تب‌آور تبعیدگاه خارک در هر کنار و گوشه‌ی این دوزخ سیاه زود است گاليا در گوش من فسانه‌ی دلدادگی مخوان اکنون ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه! زود است گالیا! نرسیده‌ست کاروان... روزی که بازوان بلورین صبح‌دم برداشت تیغ و پرده‌ی تاریک شب شکافت، روزی که آفتاب از هر دریچه تافت، روزی که گونه و لب یاران هم‌نبرد رنگ نشاط و خنده‌ی گم‌گشته بازیافت، من نیز باز خواهم گردید آن‌زمان سوی ترانه‌ها و غزل‌ها و بوسه‌ها، سوی بهارهای دل‌انگیزِ گل‌فشان سوی تو، عشق من... 🌴 @ModamQom
عارف مرغانْست لک‌لک لک‌لکش دانی که چیست؟ مُلکُ لَک و الامرُ لَک والحمدُ‌لک یا مستعان 🌴 @ModamQom