هر شب خدا به محضر او می کند سلام - حاجمیثم مطیعی.mp3
1.46M
🔊 #صوتی | #روضه
📝 هر شب خدا به محضر او سلام میکند...
👤 حاجمیثم #مطیعی
◾ ویژهٔ وفات #حضرت_خدیجه
🆔https://eitaa.com/moflehoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 قوام و دوام اسلام مدیون نقش آفرینی سه زن است؛
خدیجه
فاطمه
زینب
-یا بهتر بگم؛
خدیجه
دختر خدیجه
نوهی خدیجه
👤 کلیپ زیبای « مادر تمام عالمین » از حاجحسین #خلجی
◾ ویژهٔ شهادت #حضرت_خدیجه
🆔https://eitaa.com/moflehoon
🖼 #عکس
📝 #زندگیتو_بساز
📌 سبک زندگی قرآنی (جزء دهم)
🌙 در ماه #رمضان پوسترهایی با موضوع سبک زندگی قرآنی در این کانال (مفلحون) با توجه به هر جزء قرآن در آن روز، قرار خواهد گرفت.
🆔https://eitaa.com/moflehoon
✍نبی رحمت(ص):
زمانی که همه مرا رها کردند، خدیجه یاری ام کرد.
📚بحار؛۴۳:۱۳۱
🆔https://eitaa.com/moflehoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پنهان کردن گناه در کلام امام رضا(ع)
🎙حجت الاسلام عالی
🆔https://eitaa.com/moflehoon
سخنرانی - حجتالاسلام مومنی.mp3
2.97M
🖤 همین بس است برای این که عاشقت باشم، تو مادربزرگ حسن و حسینی...
🦠 در رمضان، یک ساعت مانده به افطار، هیئتی مجازی و مختصر را فراهم کردیم تا در حالیکه تشنگی و گرسنگی بر ما غلبه کرده، یادی کنیم از آقایی که او را گرسنه و تشنه شهید کردند و روی زمین کربلا رهایش کردند😔
🗓 روز دهم #رمضان
وعدهٔ ما هرروز قبل از افطار در خیمهٔ مجازی مفلحون
☑️ کانال مداحی مفلحون
🆔https://eitaa.com/moflehoon
داستان شیخمرتضی کشمیری - حجتالاسلام رنجبر.mp3
14.85M
🔊 #صوتی
🔹در هر روز ماه #رمضان ، با ما همراه باشید با مستند داستانهای #تشرفات محضر امامزمان ✨🌙
📝 آثار تلاوت قرآن...
موقع افطار، برای ظهور حضرت دعا کن،
اونوقت امامزمان هم موقع افطارشون برای تو دعا میکنند،
دعای ما کجا و دعای او کجا؟!🥲💔
🆔https://eitaa.com/moflehoon
✨﷽✨
✅چرا خدا را عبادت کنیم؟
✍ روزی جوانی از عارفی پرسید:خداوند که به عبادت ما نیازی ندارد، پس چرا عبادتش میکنیم؟
عارف گفت:
ای جوان! فکر کن در اتوبوسی به سمتِ شهری حرکت میکنی و همسفری داری که از کلام تو حس میکند نیازمند هستی، هنگامی که تو در خواب هستی مبلغی پول در جیب تو قرار میدهد و تو نمیفهمی.
او زودتر از تو پیاده میشود و میرود؛ و تو زمان پیادهشدن متوجه میشوی که او پول را گذاشته و رفته است. آیا به دنبال او نمیگردی که نشانی از او داشته باشی تا از او تشکر کنی؟!
هرچند اگر او نیازی به تشکر تو داشت، همان اول کار از تو میخواست تشکر کنی تا بعد مبلغ را به تو بدهد.
پس چرا دنبال خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده است، نمیگردیم تا بدانیم او کیست، و چه باید کنیم تا بتوانیم شکر نعمتهایش را هرچند که ممکن نیست؛ بهجای آورده باشیم؟!
🆔https://eitaa.com/moflehoon
مفلحون
📻تند خوانی جزء دهم قرآن کریم 🆔https://eitaa.com/moflehoon
📖 #نکات_کلیدی جزء دهم قرآن
🔸هر چه در توان دارید برای مهیا کردن تجهیزات نظامی به کار بگیرید تا دشمنان را به وحشت بیندازید
🆔https://eitaa.com/moflehoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی
🎬موضوع: بهترین حکومت را در بین حکومت ها داریم
🆔https://eitaa.com/moflehoon
37.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎥 #فیلم کامل
🌙 برنامه #ماه_من شبکه ۳ سیما
📝 دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دفاع از دستاوردهای رسول خدا صلی الله علیه و آله
📌 سحر یازدهم؛ سحر شنبه 4 اردیبهشت 1400
#رسول_خدا
#رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم
#پیامبر
#پیامبر_اعظم
#امیرالمؤمنین
#امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
#دغدغه
#دفاع
#حق
#دفاع_از_حق
#ماه_من_علی
#حامد_کاشانی
🆔https://eitaa.com/moflehoon
- ناشناس.mp3
16.16M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔊 #فایل_صوتی کامل
🌙 برنامه #ماه_من شبکه ۳ سیما
📝 دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دفاع از دستاوردهای رسول خدا صلی الله علیه و آله
📌 سحر یازدهم؛ سحر شنبه 4 اردیبهشت 1400
#رسول_خدا
#رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم
#پیامبر
#پیامبر_اعظم
#امیرالمؤمنین
#امیرالمومنین_صلوات_الله_علیه
#دغدغه
#دفاع
#حق
#دفاع_از_حق
#ماه_من_علی
#حامد_کاشانی
🆔https://eitaa.com/moflehoon
دعای عهد - سید حجت بحرالعلومی.mp3
8.21M
📝 یامهدی با نور چِشم تو گرهها باز میشوند ✨
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
سرعت مناسب برای قرائت روزانه
🆔https://eitaa.com/moflehoon
جزء یازدهم قرآن کریم - استاد معتز آقائی.mp3
4.12M
🔊 #صوتی | #تند_خوانی
📌 جزء یازدهم #قرآن کریم
📝 هر کس در ماه #رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند، مثل این است که در ماههاى دیگر قرآن را ختم کرده باشد. (امام رضا علیهالسلام)
🆔https://eitaa.com/moflehoon
قهرمان رمضان امسال باش😊😍🌺
بازی موبایل شهر قرآنی ویژه رمضان :
✅ برگزاری جشنواره مسابقات با هدایای ویژه مانند دوچرخه، تبلت و....
✅ بازی های جدید و جذاب نماز و وضو و مسجد
✅ سوره های جزء سی
✅ بازی آموزش آیت الکرسی با روشی جدید
✅ مطابق استاندارد روانشناسی طراحی بازی
✅ مناسب کودکان
ماموریت قرآنی رو شروع کن👇:
http://cafebazaar.ir/?id=com.boombstudio.qurancity&ref=share
دوچرخه و تبلت برنده شو👇:
https://eitaa.com/ghorani_city
💠 دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
🔆 اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ فِيهِ الْإِحْسَانَ، وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ، وَ حَرِّمْ عَلَيَّ فِيهِ السَّخَطَ وَ النِّيرَانَ، بِعَوْنِكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ.
خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان، و نادرستیها و نافرمانیها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاری ات ای فریادرس دادخواهان.
🆔https://eitaa.com/moflehoon
✨﷽✨
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
🆔https://eitaa.com/moflehoon
تفسیر آیات ۱۰۷ تا ۱۱۱ سوره توبه - حجتالاسلام رنجبر.mp3
12.64M
🔊 #صوتی | #تفسیر
📝 تفسیر آیات ۱۰۷ تا ۱۱۱ سوره توبه
👤 حجتالاسلام #رنجبر
🆔https://eitaa.com/moflehoon
🖼 #عکس
📝 #زندگیتو_بساز
📌 سبک زندگی قرآنی (جزء یازدهم)
🌙 در ماه #رمضان پوسترهایی با موضوع سبک زندگی قرآنی در این کانال (مفلحون) با توجه به هر جزء قرآن در آن روز، قرار خواهد گرفت.
🆔https://eitaa.com/moflehoon