رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه 144
🔹✦🌺•┈•✾🌴
#مبارزه_با_راحت_طلبی 64
"عبد خدا"
🔹گفتیم که آدم نباید برای خودش حق های بیجا تولید کنه.
⛔️خیلی وقتا هوای نفس انسان یه استدلال غلطی رو انجام میده:
بهت میگه:
😈تو "میتونی" راحت تر زندگی کنی، پس "حق" داری راحت تر زندگی کنی!
🔴صبر کن ببینم! این حق رو از کجا آوردی؟!
😒
⭕️ این همون احساس روانی غلطی هست که وجود انسان رو فرا میگیره.
✅ من راحتی رو دوست دارم.
🔸خب باشه دوست داشته باش!☺️
من "باید" به راحتی....
بایدش رو از کجا آوردی؟!
😒💢
⛔️ چرا برای خودت حق قائل میشی؟
⭕️اعصاب خودت رو خورد میکنی. اعصاب بقیه رو هم خورد میکنی.
ببین عزیز دلم؛ بذار روشنت کنم
✅ خدا از اول اسم ما رو گذاشته "عبد"
⭕️ عبد که دیگه انقدر رو دار نمیشه! انقدر پر رو نمیشه.
ما صاحاب داریم. مالک داریم.☺️
👈 مالک ما میگه من تصمیم ندارم که تو راحت زندگی کنی!
ما هم باید بگیم چشم!☺️
⭕️ تفاوت بنیادی نظام اسلامی با تمدن غرب در اینه که
✅ ما میخوایم "عبد خوب خدا" بشیم
⛔️ اما اونها میخوان "عبد غیر خدا" باشن.
که حالا شامل عبد شهوت، عبد هوای نفس، عبد طاغوت، عبد شیطان و... سایر خبیث های عالم میشه.
تا اینجا درست شد؟!😒
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
هدایت شده از جنبش مردمی ساج
🔴 مطالبه مجموعه رسانهای #ساج از اپراتورهای تلفن همراه برای اجرای طرحی که بر زمین مانده است(حفظ حقوق تولید کنندگان محتوا)!
🔹امروز به واسطه فروش ترافیک داخلی و بین المللی اپراتورهای تلفن همراه و ارائه دهندگان خدمات مبتنی بر وب به سودهای بسیار کلان و بالایی میرسند. درآمدهایی که حاصل تولید محتوای اندیشمندان و نخبگان کشوری است.
✅ #مطالبه مجموعه رسانهای ساج از اپراتورهای تلفن همراه، پیام رسانها، استارت آپها و شبکههای اجتماعی داخلی و وزارت ارتباطات اجرای طرحی است که بدین شرح بوده است 👇
1. #اپراتورها: اختصاص 25 تا 30% درآمد حاصل از فروش اینترنت داخلی به ابزارهای انتشار محتوا از جمله پیام رسان، جستجوگر، شبکه های اجتماعی و استارت آپ های فعال در شبکه اینترنت داخلی.
2. پیام رسانها، شبکه های اجتماعی و استارت آپها: اختصاص 50% از درآمد دریافتی از بند 1(اپراتورها) به تولید کنندگان محتوای عرضه شده در بستر خود.
🔹برای درک بهتر جزئیات طرحی که مسکوت مانده، به ذکر این مثال بسنده میکنیم 👇
فرض کنید یک تولید کننده محتوا(مدیر کانال، مدیر صفحه اجتماعی یا تیم تولید محتوای مدیا) یک کلیپ 10مگابایتی را تولید و در بستر مجازی خود(کانال، صفحه مجازی و...) بارگزاری کند و فرض کنیم میزان دانلود این فیلم 10.000 بار از کانال شخصی شما باشد، به این ترتیب مخاطبان به میزان 100 گیگ اینترنت را صرف دانلود این کلیپ خواهند کرد و این یعنی یک درآمد حدودا 150 هزارتومانی برای اپراتورهای تلفن همراه.
اگر 30% این مبلغ مطابق بند1 به مثلا #ایتا واریز شود، ایتا نیز موظف میشود که 50% درآمد را به انتشار دهنده محتوا یا همان مدیران کانال ها و صفحات مجازی پرداخت کند یعنی بدین صورت 👇
100گیگ×1500= 150.000 درآمد اپراتورها تومان
150.000×30%= 45.000 تومان درآمد ایتا
و 50% این مبلغ یعنی 22.500 تومان درآمد یک کانال از فقط یک کلیپ 10مگابایتی خواهد بود.
🔹مزایای این طرح:👇
1. حمایت مالی از پیام رسانها، شبکههای اجتماعی، جستجوگرها، استارت آپها و کسب و کارهای داخلی که مبتنی بر شراکت در کسب درآمد حاصله از فروش اینترنت داخلی است.(تسهیم درآمد)
2. حمایت از بستر تولید و نشر محتوای داخلی از جمله نویسندگان، برنامه سازان و سازندگان کلیپ و عکس و...
3. ایجاد انگیزه برای انتقال فعالیت کسب و کارهای اینترنتی، کانالها، صفحات مجازی و... برای حضور مستمر در بستر شبکه اینترنت داخلی(با توجه به تضمینی بودن درآمد حاصله از این طرح)
4. در بعد کلان با افزایش مصرف اینترنت داخلی، علاوه بر افزایش سرعت خدمات دانلود و آپلود حداقل 10 برابری، مانع از خروج ارز از کشور خواهد شد.
5. با اجرای این طرح علاوه بر اینکه بیگ دیتا کشور به خارج از کشور منتقل نخواهد شد، بلکه دست رقیبان اطلاعاتی سیاسی کشور را از پایش افکار عمومی مردم بزرگ ایران کوتاه خواهد کرد. ان شاء الله
لذا مطالبه ما از وزارت ارتباطات و اپراتورهای تلفن همراه اجرای طرحی است که به صورت کارشناسی شده تدوین شده بود و متاسفانه با کارشکنی برخی مدیران بالا دستی اجرا نشد.
#تسهیم_درآمد
پ.ن: این مطالبه، همان اجرای طرح Content Family است./اعداد فوق فقط برای تقریب ذهنی استفاده شده است.
✅ ما برای وصل کردن آمدیم؛ #ساج
http://eitaa.com/joinchat/4107337742Cfbf67e746b
#رمان_هاد
پارت ۴۲
اونم منو یادش رفته
این را گفت و با شاهرخ دست داد...
توی اطاقش بعد از اینکه لباس هایش را عوض کرد، لحظه ای کنار پنجره ایستاد. سرش را به طرف
آسمان بلند کرد و گفت:
- واقعاً هستی؟
و خزید توی رختخوابش ...
✅فصل هشتم
تو هر وقت می بازی می گی تقلب.
بخاطر اون دوزار پولی که می دی هزار جور دبه در میاری
- دهنت رو ببند. بابک بهت رو داده فکر کردی بازی بلدی!
- فعلاً که من بردم!
- اینجا چه خبره؟ شما که دوباره گالویز شدید...
صدای بابک بود.
- تقصیر توئه. اینقدر بهش رو دادی که کم مونده سوار ما بشه
شروین با لحنی موذیانه گفت:
- فکر نکنم به درد سواری بخوری،خیلی چموشی
آرش دوباره پرید که یقه شروین را بگیرد که جلویش را گرفتند. بابک که از حرف شروین خنده اش
گرفته بود، سر تکان داد:
- خب دوباره بازی کنید. من قضاوت می کنم
- این بار بدون پول
آرش داد زد:
- دیدی؟ دیدی؟ اون بار تقلب کرد. حالا می ترسه ببازه نمی خواد پول بذاره
- گفتم بدون پول که اگه باختی نگی تقلب!
- تو با تقلب بردی اما این دفعه که می بازی پولی وسط نیست
- این بار بابک هست.
- من بدون پول بازی نمی کنم. آدم هایی که کم بیارن دنبال بهونه ان که از زیر پول دربرن
شروین که از این حرف عصبانی شده بود:
- از تو می ترسم؟ حالا نشونت می دم کی کم می آورده!
دست کرد توی جیبش و تراولی درآورد و گذاشت روی میز. بابک گفت:
- ۲۲۰ تومن؟ زیاده!
سعید سوتی زد و شروین همان طور عصبانی گفت:
- من اینو پیشنهاد می دم هرکی نداره هری
آرش نگاهی به بابک کرد. بابک آرام سری تکان داد. قبول کرد و گفت:
- این شد. حالا می شه بازی کرد
بازی را شروع کردند. آرش با نگاه هایش از بابک خط می گرفت. بابک که سیگاری گوشه لبش گذاشته
بود با اشاره هایش مسیر بازی را مشخص می کرد. آرش از نگاه بابک چیزی را فهمید که عصبانی اش
کرد اما سعی کرد خونسرد باشد. شروین آن قدر غرق بازی بود که اصلا متوجه نگاه ها نشد. بازی تمام شد و شروین برد. بابک شروع کرد به دست زدن.
- حالا چی می گی آرش؟
- می گم آدم خر شانسیه، همین!
سعید رو به آرش گفت:
- خودت گفتی پول. چرا مثل بوقلمون باد کردی؟
آرش اخمی به سعید کرد و رفت. بابک پول را درآورد و به شروین دراز کرد.
- من با آرش شرط بستم
- به جای تو ازش می گیرم
شروین پول را گرفت، سعید پول را از دستش قاپید.
- ببینم واقعیه؟
از در سالن که بیرون می آمدند شروین گفت:
- باورش نمی شد هر دو بار ازش ببرم بچه قرتی
- خب راه افتادیا، نه به اولش که به زور می اومدی نه به حالا که شرط بندی هم می کنی
- اشکالی داره؟
- اینقدر که تو با این مهدوی جینگ شدی گفتم دیگه به جای سالن می ری مسجد
شروین خندید.
- گاهی می رم خونش. آرامشش رو دوست دارم
- آخرش با همین آرامشش کار دستت می ده. بپا چیز خورت نکنه
سعید این را گفت و سیگارش را روشن کرد و پاکت را به شروین تعارف کرد. شروین سوئیچ را چرخاند.
- نمی خوام...
*
با هم دست دادند.سعید گفت:
- کجا بودی؟ تو مگه کلاس نداشتی؟
- قراره به تو گزارش روزانه بدم؟
ادامه دارد....
✍ میم - مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#رمان_هاد
پارت۴۳
ببین مادر! من باید بدونم بچم کجا می ره، با کی می گرده، چه کار می کنه، فردا بزنن پسرم رومعتاد
کنن تو جوابشو میدی؟
شروین سری تکان داد و خندید:
- ننه جون تو خودت مارو معتاد نکن، بقیه کاری با ما ندارن. از باشگاه چه خبر؟ بیکاری یه سر بریم؟
- من بیکارم اما رفتن یا نرفتن رو جیب تو تعیین می کنه
- آرش؟ آره. پول دارم. از کنف کردنش حال می کنم
-کلاً کنف کردن حال میده
- بریم؟
- الان کلاس دارم
- مثبت بازی در نیار غیبت رو برا همین روزا خلق کردن دیگه
- باور کن جا ندارم. همین جوری هم نمره نمی آرم، بابا تو می خوای انصراف بدی، من که مخم تاب بر نداشته
- خیلی خب، اینقدر َزن َجموره نکن، برو
سعید رفت و شروین رفت سراغ شاهرخ. در زد:
- بیا تو
در را باز کرد. لبخند شاهرخ با دیدنش پر رنگ شد.
- سلام آقای کسرائی، بفرمائید
شروین نشست.
- حال شما خوبه؟
- خوب یا بدش فرقی نداره. مهم اینه که میگذره
- یه روز کاملاسرحال ویه روز هم عین قهوه بدون شکر تلخ. یا صفری یا به سمت بی نهایت میل می کنی. این همه تغییر چطور اتفاق می افته؟
- اگر فهمیدم حتماً بهت میگم
- خب؟
- خب به جمالت
- چه کار داشتی؟
شروین کمی ساکت ماند بعد در حالیکه چشم هایش این سو و آن سو می دوید گفت:
- اِ... راستش ... آها ... اون کتاب ها که بهم دادی، اون جلد سبزه، مال خودته؟
- آره. چطور؟
- دیشب داشتم ورقش می زدم چند تا از برگه هاش جدا شد. تقصیر من نبود. خودش کهنه بود
- آره، زهوارش در رفته. از بس توش چرخیدم تا سئوال پیدا کنم
- سئوال پیدا کنی؟
شاهرخ ابرویش را بالا برد و لبخندش معنی دار شد.
- خیلی خب بابا، تو هنوز دلگیری؟ وقتی به آدم گیر میدی انتظار داری چه کار کنم؟ خب تلافی می کنم
دیگه
- دلگیر نیستم. فقط خواستم راحت باشی. اتفاقاًبرام جالب بود. به اینکه دانشجوها دستم بندازن عادت دارم
اما اینجوری کمتر دیدم. برام جالب بود که یکی مثل خودم پیدا کردم
شروین چیزی نگفت.
- کار دیگه ای نداشتی؟ همین؟
- ببین چقدر گیری
- مسلماً تو نیومدی اینجا که راجع به جلد کتاب سبزه بگی
- روی آدمو کم می کنی. خیلی خب تسلیم.سعید کلاس داشت. گفتم یه سر بیام ببینمت، بهتر از علافیه،
نه؟
- تو فقط با سعید دوستی؟
- حوصله شلوغی رو ندارم از دبیرستان با سعیدم
- چطور پسریه؟
- لنگه کفش تو بیابون نعمته
شاهرخ حرفی نزد.
- اما فکر کنم تو زیاد ازش خوشت نمیاد
- من از هیچ کس بدم نمیاد اما به هرکسی هم اعتماد نمی کنم
- مگه سعید رو میشناسی که اعتماد نمی کنی؟
- وقتی راه درست مشخصه مقدار فاصله از اون نشون دهنده زاویه انحرافه
- من و سعید خیلی شبیه هم هستیم
شاهرخ با همان لبخند همیشگی جواب داد.
ادامه دارد....
✍ میم - مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
هدایت شده از جنبش مردمی ساج
4⃣مطالبه #تسهیم_درآمد همصدا با ساج👇
https://eitaa.com/sajiran/11582
✅ ما برای وصل کردن آمدیم
http://eitaa.com/joinchat/4107337742Cfbf67e746b
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#سلام_امام_زمانم
💥السلام علیک یا ایها العلم المنصوب!»
💫سلام بر تو ای پرچم افراشته ی هدایت.
⚡️سلام بر آن هنگام که قیام تو آغاز شود؛ و آن زمان که از پرده ی غیبت به درآیی.
🌸🍃🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
#نهج_البلاغه
💠و درود خدا بر او (در سر راه صفين دهقانان شهر انبار تا امام را ديدند پياده شدند، و پيشاپيش آن حضرت مي دويدند، فرمود چرا چنين مي كنيد؟ گفتند عادتي است كه پادشاهان خود را احترام مي كرديم، فرمود:)
به خدا سوگند! كه اميران شما از اين كار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي افكنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيانبار است رنجي كه عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي كه با آن امان از آتش جهنم باشد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت37
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#حدیث
🍃 مولا امیرالمومنین علیه السلام:
🌸هر روزی که در آن گناه نشود، روز عید است...
📚 نهج البلاغه /ص۸۵۲
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه ۱۴۵
🔹✦🌺•┈•✾🌴
#مبارزه_با_راحت_طلبی ۶۵
"مبنای فرهنگ غربی"
🔹اینکه گفته میشه فرهنگ غربی مبتذل هست
⭕️صرفا این نیست که چهار نفر میرن کنار دریا و عیاشی میکنن!
یا مثلا چون سگ نگهداری میکنن توی خونشون و مشروب میخورن بد هستن و...
🔴نه مشکل اصلی اون "نگاهی" هست که دارن.
✅ نگاه تمدن اسلام به انسان اینه که انسان حقیقتش اینه که عبد و بنده خلق شده
مولا داره
⭕️حالا مولای خودش رو چه بپرسته و چه نپرسته فرقی نمیکنه.
انسان صاحب اختیار و مالک داره.
🚫اما توی فرهنگ غرب اصلا همچین نگاهی معنا نداره. مشکل اصلی اون تمدن همینه.
در واقع صرفا مربوط به غرب هم نیست. کلا تفکر کفر همینه.
⛔️اولین کسی که این تفکر غلط رو داشت قابیل بود
گفت من "دوست دارم" قربانیم قبول بشه، پس "حق دارم" که قربانیم رو خدا قبول کنه!
🔴من دوست دارم برادرم از زمین برداشته بشه پس من حق دارم برادرم رو بکشم!
😒
👈بعدش هم اومد به شیث نبی گفت من میدونم که تو بعد از حضرت آدم ، پیامبر هستی.
اگه دعوتت رو علنی کنی میکشمت...
💢اونوقت تا زمان حضرت نوح، پیامبران پنهانی دعوت میکردن...
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#گفتار_بزرگان 🌱🌷🌱
امام خمینی رحمت الله :
فرزندم ! با قرآن ، این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو اگر چه با قرائت آن ؛
و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است .
آخر ، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس ،
و نامه محبوب محبوب است اگر چه عاشق و محب مفاد آن را نداند ..
ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ماست به سجده رویم از عهده آن برنیامده ایم.
🌱🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🔻چرا قیمت دستورات واجب از دستورات مستحب بالاتر است؟
🔸چرا وقتی که میخواهیم آدم شویم میفرمایند که «نمازت را دریاب»؟ چرا اهمیت دستورات واجب بیشتر از دستورات مستحب است؟ برای اینکه شما در دستورات مستحب یک «من» ام دارید. ذاتاً در مستحبات این «من» ام وجود دارد. بالاخره خدایا «من» تصمیم گرفتم این روزه مستحبی را بگیرم. هر چه هم قیافهات را کج و معوج کنی و خودت را مثلاً کوچک کنی، باز هم هست. به هر حال «من» تصمیم گرفتم. اما این مسأله در نمازهای واجب یومیه نیست. خدایا در نماز یومیه غلط میکنم من تصمیم بگیرم یا نگیرم. اصلاً به من ربطی نداشت. تو گفتی واجب است، من آمدم. عرفا میگویند حضور «من» در امر واجب کمتر است، به همین دلیل نور امر واجب بیشتر است.
🔻بخشی از کتاب "رابطه #عبد_و_مولا" اثر علیرضا پناهیان
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣1⃣
🔱 #علی علیه السلام جمله ای دارد که مانند همه جمله های ایشان باارزش است؛
راجع به #تقواست که به نظر بعضی ها دیگر کهنه شده است ! می فرماید:
🔱(ان التقوی الله مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکه و نجاه من کل هلکه)
⚜ #تقوای الهی #کلید هر راه راستی است؛ 🔑
بدون تقوا ، انسان به راه راست نمی رود ، راه خود را کج می کند ؛ بدون تقوا، انسان اندوخته ای برای آخرت ندارد ؛ 👉
بدون تقوا بشر آزادی ندارد : 👉
وعتق من کل ملکه ؛ تقواست که بشر را از هر رقیتی آزاد می کند. 🔗🔗
رقیت 👈 بردگی
🌱🌱🌱
در راستای شناخت#اسلام_ناب
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣2⃣
#آزادمرد_واقعی 👉
بشر باید در ناحیه وجود خودش ، در ناحیه روح خودش #آزاد بشود ،
تا بتواند به دیگران #آزادی بدهد ✅
لهذا آزاد مرد واقعی جهان کیست ؟🤔
#علی_بن_ابی_طالب علیه السلام 👉
یا افرادی که از #طراز علی بن ابیطالب یا #تربیت شده دبستان او باشند .👌
چون اینها افرادی هستند که در درجه اول از #اسارت_نفس_خود نجات پیدا کرده اند . 👉 👌
علی علیه السلام می فرماید :
چگونه به کسی ظلم کنم به خاطر نفسی که شتابان به سوی کهنگی روان است و قرار او در خاک طولانی است .
🔺 ☝️آن کس می تواند واقعا" #آزاد و #آزادی_بخش باشد که همیشه مانند علی علیه السلام است .
یا لااقل #پیرو_اوست .👉
🔻 _از نفس و روح خودش حساب بکشد ؛
_تنها در محراب عبادت ، دست به محاسن شریفش بگیرد و بگوید :
_ای طلا و نقره دنیا !
برو غیر علی را فریب بده ،من تو را سه طلاقه کرده ام .
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب 👉
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌹🌹
ساعت 30: 11، جمعه 20آذر آقا برای ادای نماز جمعه از منزل خارج شد. قبل از اینکه قدمی از قدم بردارد، لحظه اى ايستاد شالش را محكم كرد و گفت: «لا حول و لا قوة الاّ باللَّه العلى العظيم. انّا للَّه و انّا اليه راجعون». .
چند دقیقه بعد، دختری از دهانه یکی از خانه ها بیرون می آید و به عنوان دادن عریضه به حضرت آقا نزدیک می شود و در یک لحظه محکم ایشان را می گیرد و کمربند انفجاری اش را منفجر می کند...
پیکر شهید دستغیب، تکه تکه شده بود. هر بخش از بدن آقا را از جایی جمع کردیم، همه را در کفنی که خودشان آماده کرده بودند گذاشتیم و به خاك سپردیم. امّا چیز عجیب، این بود كه در خلعت ايشان يك كيسه اضافى هم وجود داشت، که علت وجود آن را نمی دانستیم. بامداد اربعين حسينى که مصادف با هفتمين روز شهادت آن عزيز بود، خبر آوردند یکی از همسایه ها شب قبل مرحوم آقا را در خواب ديده كه فرمودهاند: «من ناراحت هستم چون قطعاتى از بدن من لابه لاى آجرهاى كوچه باقى مانده است. امروز آن را به من ملحق كنيد».
جستجو را آغاز کرديم و پس از تلاش فراوان مقدارى قطعات پوست و گوشت ایشان را در میان خرابی های محل انفجار پیدا کردیم. ساعت 10 همان شب، تشييع دوم انجام گرفت و با جاى دادن پاره هاى بدن درون همان كسيه اضافى، پايين قبر راشكافتند و آن را به بدن مطهّر ملحق نمودند!
#شهید_آیت_الله_دستغیب
#شهدای_فارس
ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻬﻴﺪ ﺻﻠﻮاﺕ
🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
سلام علیکم خوبید
سالروز شهادت دومین شهید محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی
گرامی باد
این شهید عزیز به قول امام خمینی ره
معلم اخلاق ومهذب نفوس بود
کلامش در عین سادگی به دل مینشست
و ناله های جانسوزش در شبهای قدر مسجد جامع عتیق هیچگاه از یاد و خاطره مردم شیراز نمیرود ◾️◾️
روحش یاد راهش پر رهرو
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌀 برای خودسازی و مدیریتِ خود، اول باید خودت را دوست داشته باشی!
🌀 بین دوستداشتنِ خود با «دوستداشتن خواستههای بدِ خود» فرق هست
🔻 #آخرین_آمادگی_برای_ظهور ؛ اصلاح مدیریت در جامعه و خانواده (ج۹)-۲
🔹 همانطور که برای مدیریت جامعه و خانواده، محبت لازم است، برای خودسازی و «مدیریتِ خود» هم اول باید خودت را دوست داشته باشی. اگر خودت را دوست نداشته باشی، نمیروی منافعت را تأمین کنی.
🔹 باید اینقدر به خودت علاقه داشته باشی تا خودت را ارزان خرج نکنی، خودت را تباه نکنی، لگدمال دشمن نشوی و اجازه ندهی دشمن به تو حمله کند و ضربه بزند.
🔹 خدا میفرماید: شیطان، دشمن تو است «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» یعنی تو دوستِ خودت باش و مقابل دشمن خودت بایست! کسی که مقابل دشمن خودش بیعار و بیسپر باشد و مراقب دشمنش نباشد، یعنی خودش را دوست ندارد!
🔹 محبت در مدیریت نفس، لازم است و الا «منفعل» میشوی و مدام میگویی: «حالا کجای این نفس را درستش کنم؟ این درستشدنی نیست!» آدم تا خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند خودش را بسازد؛ لذا خودش را رها میکند.
🔹 خیلی زشت است که یککسی بگوید «من که بدبخت هستم! من آشغال هستم و به درد نمیخورم، اصلاً معلوم نیست برای چه زنده هستم و...» این حرفها چیست که میگویی؟ چرا به خودت توهین میکنی؟! تو برای خدا عزیز هستی.
🔹 عاشق خودت باش! مؤمن، عاشق خودش است و خدا دوست دارد انسان عاشق چیزهایی باشد که خدا به او داده است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید خدا رحمت کند کسی را که قدر خودش را بداند. (غررالحکم/۵۲۰۴)
🔹 البته بین دوستداشتنِ خود با دوستداشتن «خواستنیهای بدِ خود» فرق هست؛ بعضیها دوستداشتنیهای بدی دارند و خودشان را فدای آن دوستداشتنیهای بد و کم ارزش میکنند. این محبتِ هوای نفس است که بد است و الا جان تو خیلی ارزش دارد، بهحدی که خدا به آن قسم خورده است «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» قسم به آن کسی که این نفس و این جان آدمی را زیبا آفریده است!
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه امامصادق(ع)- ۹۸.۶.۱۷
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#رمان_هاد
پارت۴۴
- تفاوت ها تون بیشتره
شروین که معلوم بود این بحث چندان برایش خوشایند نیست گفت:
- از بحث هایی که مجبور باشم فقط شنونده باشم خوشم نمیاد
شاهرخ همانطور که روی کاغذهایش خم می شد گفت:
- راجع به چیزی بحث کن که دوست داری
- تو اون پائین چه کار می کنی؟
- دارم چیزی می نویسم
- جداً؟ فکر کردم داری پنچرگیری می کنی
شاهرخ سرش را بلند کرد. عینکش را برداشت. دستش را کنار چانه اش گذاشت و صورتش را به آن
تکیه داد و گفت:
- خیلی راحت حرف می زنی
- ناراحت شدی؟
- با همه همین طور حرف می زنی؟
- با دوست هام. اینجوری راحت ترم. دوست داری استاد من باشی؟ خشک و رسمی؟
- اگر می خواستم استادت باشم الان اینجا نبودی. فقط می خوام بدونم چی تو ذهنته
- ترجیح می دم با آدمها راحت باشم. از کلمات دست و پاگیر خوشم نمیاد. چرا راحت حرف زدن بی ادبیه؟ ادب آدم ها رو از هم دور می کنه
- دور شدن همیشه بد نیست. رعایت فاصله ایمنی با ماشین جلویی آدم رو ازش دور می کنه اما حفظش به نفع هر دوئه
- یعنی اگر من به تو نزدیک بشم می خوریم به هم؟
شاهرخ خندید.
- همه تصادف ها جسمی نیست
شروین شانه ای بالا انداخت.
- اینم نظریه
شاهرخ برگه هایش را جمع کرد و توی کیفش گذاشت، بلند شد و گفت:
- ببخشید، من کلاس دارم
شروین بلند شد.
- اگه دوست داری می تونی همین جا بمونی
- نه، می رم بیرون، دیگه کم کم سعید میاد
وقتی شاهرخ از پله ها بالا رفت. شروین وارد حیاط شد و روی یکی از صندلی ها نشست. دست هایش
را باز کرد و روی تکیه گاه صندلی گذاشت. پایش را روی هم و سرش را عقب انداخت و چشم هایش را
بست تا آفتاب اذیتش نکند. آفتاب پائیزی گرمای مطبوعی داشت.
- سلام آقای کسرایی
سرش را بلند کرد. چند تا از دخترهای کلاس بودند. از دیدنشان تعجب کرد. جواب سلام را داد. یکی
شان گفت:
- ببخشید، ما چند تا سوال داشتیم، گفتیم شاید شما بتونید جواب بدید
- خب از استاد بپرسید
- کلاس دارن. از چند تا از بچه ها پرسیدیم، نتونستن حل کنن. بچه ها می گن شما مسئله ها رو حل می کنید. شاید بتونید اینها رو هم حل کنید
- بعد از کلاس ازشون بپرسید. تا ابد که کلاس ندارن
- حالا اگه شما جواب بدید چی میشه؟
حوصله نداشت.
- خسته ام. حوصله مسئله حل کردن ندارم
دخترها نگاهی به هم انداختند و درحالی که دور می شدند صدایشان را می شنید:
- برا 4 تا مسئله حل کردن چه کلاسی میذاره!
برایش مهم نبود چه فکری درموردش می کنند برای همین حرفی نزد و دوباره سرش را عقب انداخت.
چند دقیقه گذشت.
- ببخشید آقای کسرایی!
چشم هایش را باز کرد. دختری تنها جلویش ایستاده بود که کیفی در دست راست و دفتری در دست چپش
داشت.
- مزاحم شدم؟
شروین که دختر را نمی شناخت سری تکان داد.
- شما؟
- معینی زاده هستم. درس رو با استاد مهدوی دارم. در واقع همکلاسی هستیم. البته من انتقالی گرفتم
اومدم اینجا
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#رمان_هاد
پارت۴۵
- چند تا سوال داشتم. گفتن شما می تونید راهنمائیم کنید
- چرا از خود استاد نمی پرسید؟
شروین این را گفت و یکدفعه نگاهش به دخترهایی افتاد که چند دقیقه قبل از او سوال کرده بودند. یکی از آنها که انگار شروین را می پائید به محض اینکه دید شروین متوجه اش شده سریع سرش را
برگرداند و شروع به پچ پچ با بقیه کرد و خندیدند. شروین با دیدن این صحنه عصبانی شد. قبل از اینکه
دختر جوابی بدهد با لحن تهاجمی گفت:
استاد کلاس داشتن، نه؟
- حتماً
- بله ...
- از بقیه هم پرسیدید و بلد نبودن، درسته؟
دختر که از این تغییر ناگهانی و حالت صدای شروین هم گیج شده بود و هم ترسیده بود گفت:
- شما حالتون خوبه؟
- بله. کاملاً خوبم. شما هم بهتره تا عصبانی نشدم بزنید به چاک
- این چه طرز صحبت کردنه؟
- همین که هست. برید دروغ هاتون رو به یکی دیگه تحویل بدید
- متوجه نمی شم!
- به دوست هاتون بگید. حتماً توجیهتون می کنن.
چند نفری که رد می شدند نگاهی متعجب به شروین ودختر انداختند. دختر که از ناراحتی سرخ شده بود
سعی کرد آرام باشد:
- فکر نمی کردم دکتر مهدوی من رو پیش همچین آدمی بفرستن. واقعاً متأسفم
و رفت. شروین می خواست دوباره سرش را عقب بیندازد که سعید را دید.
- کلاس دارم، کلاس دارم. همین؟
- انتظار نداری که تا آخرش بشینم. رفتم حضوری زدم
شروین بلند شد.
- این دختره کی بود؟
- مزاحم، فکر کرده من هالوام. سعید تو واقعاً احمقی که باهمچین موجوداتی سروکله میزنی
- بمیرم واسه تو که با عناصر اناث جامعه هیچ گونه مراوده ای نداشتی و نداری. من بودم از پشت تلفن
براشون آواز می خوندم؟
- یه بار یه چهچه ای زدم، کردیم سابقه دار؟ در ضمن آواز خوندن با قربون صدقه رفتن فرق داره
-این جماعت رو اصولا باید خر کرد اونوقت ببین برات چه کارا که نمی کنن.
- ارزش خر کردن هم ندارن
- حالا چی بهش گفتی که اشکش رو درآوردی؟
- اشک؟
- از کنارم که رد شد داشت گریه می کرد!
شروین جا خورد.
- جداً؟
- ازت خواستگاری کرده بود که اینجور زدی نابودش کردی؟
شروین چیزی نگفت ...
*
می خواست وارد باشگاه شود که سعید دستش را گرفت.
- پول داری؟
- آره، قلکم رو شکوندم یه 40 – 30 تومنی دارم
سعید دستش را کشید.
- وایسا ببینم. اون دفعه 200 تومن حاال 30_40 تومن؟ می خوای تا عمر داری آرش ولت نکنه؟
- نکنه انتظار داری هر دفعه براش یه تراول بکشم؟ اون دفعه رو کم کنی بود
- احمق جان، این دفعه که بدتره. می خواد تلافی اون دفعه رو هم دربیاره
- بیخود کرده، من پول مفت ندارم
- ولی شروین ...
شروین حرفش را قطع کرد.
- شروین نداره. چیه؟ نکنه معامله جوش میدی یه چیزی هم گیر تو میاد؟
- چند بار بهت گفتم باهاش کل کل نکن؟ حالا بدهکار هم شدیم؟ حالا که اینجوره، خودت برو که یه وقت نگی پولمو تو خوردی
- معذرت می خوام ... تقصیر خودته ... همش طرف اون رو می گیری
- اصلا به درک . هر غلطی می خوای بکن ...
خره! من می خوام کم نیاری ...
شروین اشاره ای به یکی از میزها کرد.
ادامه دارد....
✍ میم - مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
محبت خدا
🌹🌹 ساعت 30: 11، جمعه 20آذر آقا برای ادای نماز جمعه از منزل خارج شد. قبل از اینکه قدمی از قدم بردارد،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#گفتار_بزرگان 🌱🌷🌱
آیت الله بهجت رحمت الله : خدا می داند قرآن برای اهل ایمان (مخصوصا"اگر اهل علم باشند) چه معجزه ها و کرامتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید !🌸🔅
برنامه قرآن ، آخرین برنامه انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است ،ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم .
اهل تسنن و ما (قرآن و عترت) را آن گونه که باید نشناختیم و قدر ندانستیم .👌👌
نابینایی که حافظ قرآن بود ، به دیگری که قرآن را از روی آن غلط می خواند ،می گفت : مگر کوری ! نمی بینی ؟ 🔅🔅
🌱🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣3⃣
#آزادمرد_واقعی 👉
آن کس واقعا -ونه از روی #نفاق و
#دورویی _برای حقوق و #آزادی_مردم احترام قائل است
که در دل و ضمیر ، #وجدانش یک ندای آسمانی است و او را دعوت می کند . 👉👌
آن وقت شما می بینید که چنین کسی که آن #تقوا و #معنویت و #خداترسی را دارد ،
وقتی که حاکم بر مردم می شود و مردم محکوم او هستند ، چیزی را که احساس نمی کنند ، همین حاکم و محکومی است .
🌸🌸
مردم روی سوابق ذهنی خودشان می خواهند از او حریم بگیرند ؛
می گوید حریم نگیرید ، با من باشید .
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب 👉
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣4⃣
#آزادمرد_واقعی 👉
وقتی که برای جنگ صفین می رفت یا از آن برمی گشت ،به شهر انبار _که الان یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است _رسید.
ایرانیان ، آنجا بودند .
عده ای از کدخداها ، دهدارها ، و بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند .
به خیال خودشان علی علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند ،
وقتی که به ایشان رسیدند ، 🐎🐎
در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن . 🐎🐎
علی علیه السلام صدایشان کرد ، فرمود :
چرا این کار را می کنید ؟ 👉
گفتند : آقا ! این یک احترامی است که ما به بزرگان و سلاطین خودمان می گزاریم .
امام علیه السلام فرمودند : نه اینکار را نکنید . این کار ،شما را پست و ذلیل و خوار می کند ؛
با این کارتان ممکن است ، یک وقت خدای ناکرده ، غروری در من پیدا شود و (من) واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم .
☝️این را می گویند یک #آزادمرد؛
کسی که #آزادی_معنوی دارد .
کسی که ندای قرآن را پذیرفته است .
(الا نعبد الا الله )
جز خدا هیچ چیزی را ،هیچ قدرتی را ،هیچ نیرویی را ،پرستش نکنیم .
نه انسانی را ،نه سنگی را ، نه آسمان را ،نه زمین را ، نه هوای نفس ،نه خشم و نه شهوت را ، نه حرص و نه آز را ،نه جاه طلبی را ،.... ❌❌❌
فقط خدا را بپرستیم . 👉 👌
آن وقت او می تواند آزادی بدهد .👌✅
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب 👉
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1