eitaa logo
محبت خدا
301 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
16 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅سلام خدای مهربانم سپاسگزارت هستم بابت همه نعمت هایی که عنایت کردی ، به داده و نداده ات شکر🤲 😔گاهی دلم میخواست برادری می داشتم وقتی می دیدم که دیگران برادر دارند و من ندارم دلم می گرفت... برادر خیلی خوب است 💚اما از برادر بهتر خداییست که بنده اش را دوست می دارد . همیشه برای اینکه دوستم داشته باشی بی قرار بوده و هستم . ♻️امروز هم سراغ کلامت رفتم و رسیدم به این آیه ⬇️ ⚜خداوند اسراف کاران را دوست ندارد ⚜ 🔰 پیش خودم گفتم خب خدا رو شکر من که اهل اسراف نیستم و رد شدم ↪️ اما یک چیزی مرا برگرداند و باز خواندم و دوباره خواندم خداوند اسراف کاران را دوست ندارد ❌ با عجله در گوگل سرچ کردم آیه ای دیگر آمد ⬇️ ⚜همانا مسرفین برادران شیطانند⚜ 🔰خودت می دانی به کلمه برادر حساس هستم همین دو آیه کافی بود تا مرا در خود غرق کند ، نکند اسراف میکنم و خبر ندارم 🤔 کجاها⁉️ نکند برادری به نام شیطان دارم و خود بیخبرم ⁉️ باید دقیق تر شوم ‼️ و باز هم دقیق تر ‼️❕❕ یافتم ‌...💡💡💡 ⭕️ آری جاهایی برادری شیطان را برگزیده ام ، جاهایی اسراف می کنم ، اما این اسرافها در غفلتهایم گم شده بودند و به چشمم نمی آمدند . 🚫 اسراف در خوردن و نوشیدن : ✔️باااید بیشتر دقت کنم ، پس ماند غذاها کم و کمتر و هر چه هم میماند هم برای مصرف دام و طیور دهکده ی خارج از شهر کنار بگذارم تفکیک زباله ها هم می تواند کمکم کند تا از شر این برادر ناخوانده رها شوم ✔️ اسراف در مصرف اینترنت هم داشتم ، همه شبکه ها را تنظیم کردم هیچ عکس و فیلم و گیفی بدون انتخاب باز نشوند ✔️ساعات مصرف اینترنت را تنظیم کردم تا اسراف کمتر شود ✔️به بقیه نعمتها نگاهی انداختم ، کجاها آب و برق و بنزین و سرما و گرما هدر می رود ⁉️ وای خدای من چقدر بی دقت بوده ام و باید بیشتر حواسم جمع باشد 😱 ⏳و مهمترین مطلب ، اسراف در عمر و زمان که یک جایی باید متوقف شود ⌛️ 💗پدر و مادر ، خواهر و برادر ، اولاد و همسر اگر خوب باشند باعث آرامش ما و زینت ما هستند و اگر خدایی نکرده ناخلف باشند باعث سرافکندگی ما خواهند شد 😰 🤲پروردگارا مرا از شر برادری شیطان رهایی بخش نکند جزو اسراف کاران محشور شوم ⛔️ مرا آنگونه بساز که برای تو دوست داشتنی باشم 💚 به حق این ماه مبارک و به این کلام الله آمین یا رب العالمین🤲 ✍ صالحه کشاورز معتمدی
#دلنوشته #آیه_طلائی_جزء_یازدهم 🔰سلام خدای مهربان مهربانم دوباره قرآن و دوباره آیه ای که مرا غرق می کند گویی بعضی از آیاتت مستقیم قلبم را نشانه می گیرند👇👇 ⚜ای مردم ستمهای شما به زیان خود شماست ⚜ 👆👆 معلوم است که ستمهای من زیانی به بزرگی کبریائیت نمی رساند 💯 اما تحمل باور اینکه همه اشتباهاتم روزی بر علیه من ورود کنند سخت است 😱 😓نگران آن لحظه ای هستم که نفسم را شاهد بگیری ⬇️ نفسی که کل زندگی مرا به اشتباه می انداخت نفسی که با منیت و انانیت مرا بر علیه پروردگارم تحریک می کرد 👈همان نفس نابکار 👉 در آن روز مثل یک جاسوس که از جزئیات درون من مطلع است در مقابل خداوند بایستد و بر علیه من شهادت دهد 😰 خدایا ظلمها و ستمهایم در آن روز همچون زلزله ای بر من فرود خواهند آمد و من پناهی جز تو ندارم 😭 مرا دریاب 🤲 ✍ صالحه کشاورز معتمدی 🌹 @hareemeeshgh97
سلام به اعضای محترم کانال جهت دسترسی راحتتر به مطالب کانال از زیر استفاده کنید✅ علیه‌السلام (رمان) (داستان) ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🔅گاه می پرسند که اندوهت ز چیست؟ فکرت آخر از چه رو آشفته است؟ 🔅بی سبب پنهان مکن این راز را درد گنگی در نگاهت خفته است 🔅همزبانی نیست تا برگویمش راز این اندوه وحشتبار خویش 🔅بی گمان هرگز کسی چون من نکرد خویشتن را مایه ی آزار خویش 🔅از منست این غم که بر جان من است دیگر این خود کرده را تدبیر نیست 🔅پای در زنجیر می نالم که هیچ الفتم با حلقه ی زنجیر نیست! ⭕️ خدای مهربان مهربانم گاهی چنان در حلقه های زنجیر شیطان و نفس اسیر می شوم که بیم دارم به هلاکت برسم . 😈 شیطان مکار آرام و ظریف وارد می شود و وسوسه هایش امر را برایم مشتبه می کند ، انقدر که فکر میکنم راهم درست است و خطایی در کار نیست ، غافل از اینکه اگر تو به من نزدیکی ، شیطان هم نزدیک است و هر لحظه دامی جدید برایم می گستراند . 👿 از خطوات شیطانی به تو پناه می برم ، چون گامهای شیطان دلخواه نفسم است و فقط ایمان به تو می تواند نجات بخش من شود. رهایم مکن تا تلخی مخالفت با نفس و شیطان با شیرینی عبادت تو جایگزین گردد آمین یا رب العالمین 🤲 🔅گر بسوزانی خداوندا جزای فعل ماست ور ببخشی رحمتت عامست و احسانت قدیم 🔅گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد همچنان امید می‌دارم به رحمن رحیم 🔅سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است وقت عذر آوردنست استغفرالله العظیم ✍ صالحه کشاورز معتمدی
بیست و هفت سحر از ماه مهمانی خدا گذشت😔 سفره رحمت الهی در حال جمع شدن هست نمیدانم چقدر بهره بردم آیا امرزیده شدم یا نه؟😢 وایی اگر با این دست خالی و نفس سرکش مرا نیامرزیده باشی اگر راهم نداده باشی اگر به نداشته هایم نگاه کرده باشی چه کنم ؟😭 به کجا و به چه کسی پناه ببرم مگر غیر از خانه پر محبت تو پناهی هم دارم؟ خدایا ، ای پناه بی پناهان ، ای آمرزنده گناهکاران ، خودت که بهتر میدانی چقدر در مقابل نفسم ضعیف وناتوانم چقدر از سر جهالت گناه کردم آری از جهالت ، نه از عناد و سرکشی خدایا این بنده غافل و جاهل به تو پناه آورده در این واپسین روزهای ماه رحمت و مغفرت با لطف وفضل خودت نگاهم کن و دستم را بگیر که اگر نباشد فضل ورحمتت و اگر بخواهی با عدالت با من رفتار کنی وایی بر احوال من غافل ،طغیان زده اللهم اغفر لنا ذنوبنا وکفر عنا سیئاتنا واجعل عواقب امورنا خیرا به حق بهترین بندگان درگاهت اهل بیت علیهم السلام ما را از این سفره رحمت دست خالی بیرون نکن اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🤲🤲😢😢😢 @mohabbatkhoda
سلام به اعضای محترم کانال جهت دسترسی راحتتر به مطالب کانال از زیر استفاده کنید✅ (داستان) علیه‌السلام (رمان) (داستان) رمان رمان ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ❌یوم الحسرة یعنی:👇 روزی که هر کسی حسرت میخورد که چرا در راه امام آن زمانی که در دورانش زندگی می کرده، 👈کم کاری کرده است، کم تلاش کرده، کم خدمت کرده و کم دعا کرده است!!! 🌹خدایا.. تمام زندگی ما را وقف امام زمانمان کن 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 @mohabbatkhoda
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ❌یوم الحسرة یعنی:👇 روزی که هر کسی حسرت میخورد که چرا در راه امام آن زمانی که در دورانش زندگی می کرده، 👈کم کاری کرده است، کم تلاش کرده، کم خدمت کرده و کم دعا کرده است!!! 🌹خدایا.. تمام زندگی ما را وقف امام زمانمان کن 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 @mohabbatkhoda
رفته بودم زیارت... حرم ثامن الحجج... یک شب نسبتا شلوغ... هوا خوب بود... مردم تو صحنهای حرم نشسته بودند... کفشامو دادم کفشداری... چشام هوس ضریح داشت... دستام وصال ضریح داشت... دلم تمنای یک درددل جانانه... سرتا پا مشتاق و بیقرار... کلا حال عجیبی بود ... به سمت رواقهای منتهی به روضة المنوره... یا همون ضریح قشنگ آقا... راه افتادم... با خودم مقدمه چینی میکردم... برای حرفایی که میخوام بزنم... و حرفایی که سنگینی کرده رو دلم... حاجتایی که باید بگم... چیزایی که میخوام... نیازهایی که باید مطرحشون کنم... با همین افکار قدم به قدم... نزدیک میشدم به مقصود... گویا خودم بودم و خودم... انگار !!! من تنها بودم... گریه پسربچه چهار ساله ای... رشته افکارم رو پاره کرد... نگاهمو انداختم سمت اون... گوله گوله اشکاش میدوید رو صورتش... مستاصل بود... حیرون... درمانده!!! رفتم سمتش... چیشده عزیزم!؟ چرا گریه میکنی!؟ خجالت کشید... ولی انقد غصه داشت که ... نمیتونست حرف بزنه... هق هق امونشو بریده بود... نشستم مقابلش... با انگشتم ... اشکاشو فراری دادم... نگاهش کردم... با پس زمینه ای از تبسم... چیشده!؟ باباتو گم کردی!؟ کودک ، منتظر همین حرف بود... چشماش درشت شد... یکی دیگر هم ... غم اونو فهمید... درکش کرد... اما چشاش پُر تر بارید... شکلاتهای خادمای حرم... نوازشهای من... دلجویی مردم... هیچکدوم فایده نداشت... اصلا منم یادم رفت... که چقد حرف با امام رضا داشتم... ظاهرا عبای من... ی جورایی باعث شد که ... به من اطمینان کنه... چون عبامو گرفت... اطمینان کرد... مثل برق از ذهنم عبور کرد... وای به حال کسانیکه... مردم به عبایشان اطمینان کردند... اما خودشان از نفسشان نامطمئن!!! و چقدر بی رحمند کسانیکه... به عبایشان اطمینان کردند دیگران... و شکستند این اطمینان را... باز کودک را مقابلم دید... اینبار مانوس تر بودیم دست من را گرفته... محکم و با یقین... قرار است این صاحب عبا... پدرم را پیدا کند... هر دو استوار بودیم او از اطمینان به من... من به پیدا کردن پدرش... راه افتادیم... به سمت صحن... پرسیدم از او... آخرین بار کجا پدرت را دیدی!؟ آخرین بار کجا باهم بودین..؟ اشاره کرد به سمت دارالولایه... _ اونجا بودم با بابام!!! با تعجب گفتم ... پس اینجا چکار میکنی!!؟ هیچی نگفت... نخواستم خجالت... رو غم گم شدنش اضافه شه... دستشو گرفتم و رفتیم ... سمت دارالولایه... گفتم خوب نگاه کن... پدرتو دیدی به من بگو... و خودم فرو رفتم در افکارم... چه داستان قریبی دارد این طفل... چقدر آشنای این زمانه هست... اگر در دارالولایه... دست پدرت را رها کنی... و غافل شوی... نه تنها پدرت را گم میکنی... حتی از دارالولایه هم خارج میشوی!!! و سرگردان و متحیر... باز خدا بیامرزد رفتگان این طفل را... لااقل به دنبال پدر گمشده اش هست... دستم را کشید... به خودم آمدم... مردی به سمت ما میدوید... مشتاقتر از طفل... پریشانتر از گمشده... انگار خودش گمشده... دوید و نزدیک... نزدیک و نزدیکتر... هیچکس را نمیدید... جز طفل گمشده... دستم رو رها کرد... هر دو به وصال هم رسیدن... و من نفهمیدم کدام یک... مشتاقتر بودند... گمشده یا فراموش شده!!! پدر برخاست... صورتم را بوسید... خدا خیرتون بده... داشتم دق میکردم... خدا هرچی میخواین بهتون بده... نمیدونم چرا لال شدم... آره... لال لال سمت ضریح رفتم... تمام حاجتا و درددلا رو فراموش... اشک امونم نمیداد... میگفتم اقا جان... خودت گفتی... امام پدری مهربان است... تمام عمرم... بلکه به اندازه تمام عمر پدرم... ۱۱۸۲ سال... پدرمان را گم کرده ایم... در همان دارالولایه ای که... دستش را رها کردیم!!! و غافل ماندیم... از دارالولایه خارج شدیم... نفهمیدیم... به اندازه طفلی هم اشک نریختیم... نفهمیدیم گم شدیم... و وای از دل پدرمان... او که مشتاقتر است به ما... اوکه میگوید ... هرگز فراموشتان نمیکنم... غیر مهملین لمراعاتکم... او در چه حال است!!! خودم را مقابل ضریح دیدم... کی رسیدم.... چگونه رسیدم... نفهمیدم... همه حرفهایم را فراموش کردم... حرف مهمتری داشتم... گونه ام مرطوب... چشمانم مرطوب اما لبانم خشک... فقط یک حاجت... یک درد دل... یک خواسته... آقا جان... به عبایت قسم... ما را به پدرمان برسان... 💢اللهم عجل لولیک الفرج💢 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
سرباز وظیفه... 🕊🕊🕊🕊 زمان خدمتش بیدار بود 🕊🕊🕊🕊 وقت رفتنش رهبرمان چشمهایش بارانی قلبش داغدار بود 🕊🕊🕊🕊 زمستان بود ... 🕊🕊🕊🕊 عطر وجودش چون گل‌های بهاری در کوچه، کوچه‌ی ایران بود 🕊🕊🕊🕊 نگینی بود کمیاب، مرد بود..یک لشکر ملک سلیمان بود 🕊🕊🕊🕊 او سردار سپه.مالک اشتر ایران بود. 🕊🕊🕊🕊 عکسش قاب شد در دل ما، پهلوانی که زخطه ی کرمان بود 🇮🇷 دلنوشته توسط خواهر ارجمند سرکارخانم شمس آبادی
این همه خون‌های به ناحق ریخته؟؟ آیا نهیب بیداری نیست؟!!! 🌷🌷🌷 اصلا این روزها حال هیچ کس خوب نیست. 🌷🌷🌷 تنهادعایم لبخند برای کودک فلسطینی ست 🌷🌷🌷 در پیچ وخم دنیا، تاریخ تکراری ست 🌷🌷🌷 انگار غزه کربلاست..هر روز عاشوراست، مگر این طور نیست؟؟؟!!! 🌷🌷🌷 برخیز، ای مسلمان فریاد بزن این کمترین کاری ست. 🌷🌷🌷 جمعه های خشم..استغاثه این ها همه همچون زخم کاری ست. 🌷🌷🌷 قسم به زیتون که وعده خدا کاری ست نابودی جلادها نزدیک ست... 🌷🌷🌷 در سرزمین ابراهیم هنوز انتفاضه جاری ست 🌷🌷🌷 در دلم غمی سنگین ،چشمم بارانی ست 🌷🌷🌷 دعا برای فرج ..در این روزهای تلخ کافی ست... 📝 دلنوشته توسط خواهر ارجمند سرکارخانم شمس آبادی
انگار عاشورای دیگر ست غزه امروز روضه مصورست غزه 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 هنوز صدای مادری به گوش می آید کاری برای خشکی لب های ماه کنید 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 شمر زمانه عجب می تازد تاریخ تکرار روز واقعه ست 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 امروز قحطی آب در غزه ست چه قدر قلبی های کودکان آزود ست 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 مادر ی برای کودکش لالای آب میخواند به سوگ کودکان همه در سکوتند 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 چرا؟ چراهیچکس ..چیزی نمی گوید؟؟؟ ای کاش که معجزه ای می شد در این روزهای بحرانی 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 خورشید پشت ابر نمی ماند بی تاب شده کل جهان برایت 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 ای کاش زود بیایی!؟ همه محبوس شده ایم کجای؟؟؟؟؟ 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 ای التیام زخمهای کودکان بی گناه کجایی؟؟ 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 ای کاش که در سور دمیده شود هل من ناصر ینصرونی..پس کجای؟؟؟ 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 این غنچه ها که در وسط معرکه اند قنداقه شان را بر بال فرشته ها بسته اند 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 مادران با خون کودکان وضو می گیرند این درد ناک ترین..صحنه ی روز واقعه ست 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 صدای گریه ی طفلی گوش زمان را کر کرد بیا مهدی جان . .. که جهان بدون تو مرده ست ⚫️ دلنوشته توسط خواهر ارجمند سرکارخانم شمس آبادی