کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، این سخن را که بر تو مشروح کردم نیک بدان، و بدان که هلاک کنندهٔ نفس سه جنس است: #نخستین انباز گرفتن و انواع وی، و #دؤم ستم و انواع وی؛ و #سؤم راحت و لذت طلبیدن و انواع وی. واین هر سه جنس را یک اصل است که منشأ هر سه اوست، و آن حبّ حساحسی است. پس حذر جوی از وی، و روی بوی مدار و منگر در وی مگر در وی مگر بنظر ترس و هراس، همچون مرغ دام شناس، که از دام بر یک سو رود و بپرهیزد از وی،
□○و بدان ای نفس، که #حذر تو از جنس اول که شرکست و انبازی، ترا سوی یگانگی رساند؛ و #حذر تو از جنس دؤم که ستم است، ترا بمنزل نور و صفا رساند و پاکی و گزیدگی؛ و #حذر تو از جنس دؤم که سئوم که لذّت حسی جستن است، ترا آسوده کند از مقاسات خوف و اندوه و نادانی و میاز.
□○پس بحقیقت این معانی استوار باش و یقین دان، و بران کار کن تا زندهٔ جاودانی شوی، و برهی از هلاک.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، براندیش حکمت پدید کنندهٔ این چیزها را، و بدان اعتبار کن، و بدان که آدمی آفریده نشد از برای هیچچیز مگر از برای دانش و کارکرد بدانش، و همچنین میوهٔ خوب آفریدهٔ نشد مگر خوردن را. و همچنانکه خوشهٔ انگور نخست که پیدا شود، و آن کار را که از وی خواستهاند نشاید، پس سوی وی همی آید مادهای، که وی را همی بَرد «سوی» ترشی خوش، تا شایسته گردد بعضی آن مقصود را که از وی جستهاند، نه همه را، پس بوی آید مادهای که وی را سوی کمال برد در جملهٔ معانی که از وی توان یافت، آنگه تمام گردد‑
□○همچنین مردم محسوس نخست در این عالم پیدا شود، و بهیچ کاری که وی را برای «آن» میپرورند نشاید، پس آن ماده بوی آید که او را بمنزل آموختن برد نه منزل دانائی، و چون دراین منزل فرهنگ تمام بیابد، و مادهای بزرگتر که تمام است و تمام کننده بوی پیوند، و او را بدانا و شناسا کند، پس آنگه تمام گردد.
□○وهمچنین مردم معقول قوتی است ذاتی، در عنصر نهان، که با منی در آید سوی رحم، پس بوی فرو آید آن قوّت نگارنده، که اندکی آن را بنگارد بواسطهٔ اجرام آلهی، آنگه چون عقل شود بقوّت، خداوند خشم و آرزوی، بوی فرو آید قوّتی دیگر تمامِ تمام کننده، که عقل بفعل است، تا وی را بحدود کمال برد، پس آنگه بفعل باشد بهمهٔ اسباب پس از آنکه در آغاز نه بفعل بود و نه بقوّت، پس فعل وی باز گردد بدان رتبت که درو بقوّت بود، پس از رتبت قوّت بیاید سوی رتبت فعل، پس آنگه کننده و کارگر و نگاشته و نگارنده و نموده نمودار گردد.
□○وبدان، ای نفس، که اندیشیدن چنین معانی رهبری کند بر حکمتهای لطیف پدید آرندهٔ عالم، جل جلاله و تقدست اسماؤه.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، مبدع چیزها، تعالی ذکره، چون گویائی است که مینماید و میدهد آن معانی و گوهرها، که مرور است، بسخنْ شنوندگان را، و نه هر شنوندهای سخن وی را دریابد و بداند، بلکه از ایشان هست که بترجمان و واسطه محتاج بود تا از گوینده بشنونده رساند ،و آنکه در این منزلت و مرتبت بود عجمیست، که حاجت خود را در نیابد الا بترجمانی که تفسیر کند حقیقت گفتار را.
□○پس ای نفس، از آن گوهران مباش که محتاج ترجمان و واسطه باشند، که ترجمان تواند که گفتار را از اندازهٔ معنی بگرداند و خیانت کند، پس برون شو از مرتبت عجمیان بمرتبت فصیحان و بلیغان، و کسب کن دانش را پیش از کار کرد، و میوه شناختن پیش از درخت نشاندن، و بگفتار محصل کن ثواب برکاتش پیش از عمل، که ترا اندرین هست راحتی تمام و فایدهای بزرگ، واللّه تعالی اعلم بالصّواب.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
#فصل_سوم
□○ #ای_نفس، این حالها و اعراض که فرود آمدهاند در جوهر کثیف جسمانی با هم موافقت ندارند، و با هم الا دشمن نباشند، پس حذر کن و پرهیز جوی از ایشان، که این آن معنیست که ترا ازآن ترسانیدند، و آن بیمناک که ترا ازآن بیم دادهاند. #ای_نفس، تو یکسانی و یک گوهر و یک ذاتی و ایشان بسیار، و تو موافقی و ایشان مختلف، و تو نیک خواهی و ایشان فریبنده، و تو درستی و ایشان باطل؛ و تو موجودی و وجود ایشان حقیقتی ندارد، و تؤی خیری دائم باقی و ایشانند زخارف و نگار و گردنده.
□○پس بازگیر، #ای_نفس، خود را از آنها، و بپرهیز از «بادانی جستن آن، و بلند و بزرگ داشتن ایشان، و ره زدن ایشان بر تو، و فرو گذاشتن ایشان مر ترا، و بیرون مشو از خود و از ذات یکتای حق شریف، و پی بسیاری ایشان مدار و اختلاف و محالاتشان و خساست و غدرشان، که گم شوی و هلاک گردی.
#یاعلی
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، تا کی نیازمند و گریزان باشی از ضدی بضدی؟ گاهی از گرما بسرما، گاهی از سرما بگرما، گاهی از گرسنگی بسیری، گاهی از سیری بگرسنگی؛ همچنین در طعامها و بویها، چون از شیرینی بسیار شودت محتاج شور گردی، و گر شوریت بسیار گردد نیازمند ترش شوی،
□○و همچنین در بویهای مختلف، و هر آنچه حاضر آنی در جهان حس؛ و پیوست نیازمندی باندوختن، و چون بدان پیوستی ترس بر فوات آن اندوختی مادام تا با تو بود، و چون از تو رفت خوف شد و اندوه و غم آمد.
□○پس برکش از خود این چیز را که بدان مشاهدهٔ این چیزها همی کنی، و بدان این بیماریها همی یابی، و اندوه مبر بر مفارقت غمها و اندوه ها و بیم ها و نیازها، و ناخوش مشو از پیوند توانگری و بینیازی و عزّ و امن شادمانی، که هر که برگزیند درویشی را بر توانگری و بیم را برایمنی، و مذلّت را بر عزّ، نادان بود، و نادان گم راه باشد و گم راه هالک.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، بیقین دان که تو بر اصلی پیدا شدی که فرع وی توئی، و فرع اگر چه برود تا غایتی دور از خویش لکن بند و پیوندی که میان وی و اصلش بود بریده نشود، و بدان پیوند هر فرعی را از اصل مدد رسد، چون درخت میوه ده، که میوه اگر چه از اصلی که او را پیدا کرد دور بود، لکن مدد از وی ستاند، و اگر آن پیوند میان او واصل برخیزد، چنانکه میوه را از درخت باز کنند، مدد اصل از فرع باز گسلد و فرع تباهی گیرد.
□○پس نگر، #ای_نفس، و بیقین دان این حال را، و بدان که تو باز گردندهای سوی آن اصل که از وی پیدا شدی، و بپرهیز از شوخگنی آلات خود، که ازآن باز گشتنست دیر همی شود سوی عالمت و اصلت.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، این عالم طبعست و محل نیاز و بیم و ذل و اندوه، و آن جهان عقلست، و اوست محل توانگری و امن و عز و سرور، و تو هر دو را دیدی و شناختی، و در هر یک آرمیدی، برگزین آن را که خواهی از سر بصیرت و آزمایش، از برای مقام و درنگ درآن، بیهیچ منعی و دفعی، و نیک بدان که نتواند بود که مردمی باشد توانگر درویش، ایمن بیم زده، ارجمند خوار، شادمان غمگین، و اگر این سخن صدقست پس نتواند بود که مردم را با حب، حیات دنیا حب حیات آخرت باشد.
□○ #ای_نفس، هر که سلاح بیفکند در جهاد، و خود را بدشمن سپرد، بند و گرفتاری وی را واجب شد، و هر که بسلاح کار زار کرد، و نفس را بپائید و نسپرد خود را، قتلش واجب شد و هر نفس که آمد بدین جهان طبع او را از این دو حال گزیر نیست: یا کشتن، یا بند. هر آنکه بند و گرفتاری گزید بر خود عذاب دراز اختیار کرد، و هر که کشتن بر اسیری گزید ارجمند مرد، و آن مردگی زیستن بود وی را و رستگاری از اسیری و بند و خواری و درازی عذاب.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، چون آهنگ کنی بترک کارهای خسیس دنی و بگذاشتن آن، پس آهنگ ترک اصل و معدن و چشمهٔ آن کارها کن، و ازآن بر یک سو شو، و آن اصل و معدن دوست گرفتن حیات دنیاست و خود را بیمار کردن و لذات آمیخته با درد جستن و تمویه و فریب؛
□○و چون آهنگ داری بکارهای شریف الهی، باید که کنشها دور بود از 'نفاق، پس آهنگ دوری کن از اصل و معدن و منشأ نفاق، و آن #زهد است دراین حیات دنیا.
□○ #ای_نفس، مگذار که حذر تو در افراط به بددلی انجامد، پس پر دلی و شجاعت نیابی و از شرف آن باز مانی، و در دنائت و خساست بمانی، و بدان که هر آن چیز که از مدد گزیر ندارد، و نیازمند باشد بمایهای که ازان پرورش یابد، او ذات نیست، و هر چه نه ذات بود محتاج مادهایست بر دوام که برای وی بخشیده بود، پس این معنی را بیقین دان که ترا از دانستن آن بسی آسایش و راحت رسد.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، تدبیر جزوی را نگاه میدار باندازهٔ توان و طاقت، پس چون تدبیر کلی آردت کارهائی که در پیشت آید، بدان راضی شو و بران اعتماد کن، که مئونت سعی و کوشیدن و بار آن بهم کشیدن از تو برداشته شد، چون کسی که رنج چراغ افروختن بر خود نهد، و همه شب چراغ را نگاه میدارد تا از ظلمت شب برهد، چون آفتاب برآید مستغنی شود از چراغ، و بار رنج چراغ افروختن و افروخته داشتن برخیزد از وی.
□○ #ای_نفس، مغرور مشو بکارهای دون خسیس، که پس عادت کنی، و پس عادت بطبع و گوهر بود، طبعی و گوهری برخلاف طبع و گوهر تو، پس باز گوهر و طبع و مأوای خود نتوانی رسیدن. و بدان که پدید آرنده و مبدع چیزها شریفتر از همهٔ چیزهاست، پس تو چیزهای شریف اندوز تا بوی نزدیک شوی بمجانست شرف، که شریف مضاف بود، و خسیس با خسیس.
□○ #ای_نفس، تو امید داری که درنگ جوئی و تو در عالم کونْ باشی، و کدام آرام بود در عالم کونْ، که چیزها بر روی آب آرام و ثبات نیابد، و اگر بیارامد حالی نادر و غریب افتاده بود، باز چون آب در جنبش و موج آید آن آرام باطل گردد، و آنگه آرام و ثبات یابند که بمحل آرام و ثبات افتند، چون دف که از روی آب برگیری و بر زمین نهی، همچنین نفس تا در ره روش طبع بود آرام و سکون نیابد، و راحت و آسودگی نبیند، از آنکه عالم کونْ او را خسته دارد و از جهان خرد منقطع، و چون باز اصل و گوهر و مأوای خود رسد آرام گیرد و بیاساید از بدبختی غربت و مذلّت آن.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
#فصل_چهارم
□○ #ای_نفس، عالم طبیعت روشنیست و تیرگی، پس تیرهاش را بکار بر پیش از روشنش، که در تدبیر و سیاست صافی آشامیدن پس از تیره بهتر از تیره آشامیدن پس از صافی. و این سخن بر طریق مثل راندهایم، و گرنه در عالم طبع خود کی و چگونه بود صفا با کدر؟
□○بلکه او غایت کدورت و تیرگیست، و اگر زانست که تو خواهان صفائی، از عالمی دیگر جو نه از #عالم_کونْ، که اگر تو آن را در معدن صفا جوئی بیابی،
□○و اگر نه از محل و مأوای صفا جوئی، بدان در نرسی، واز تو فائت شود مقصود تو، پس تو مانی قرین اندوه و حسرت، و از آن بیمار شوی، و بیماری بمرگ انجامد و نومیدی از زندگی عقلی و بود جاودانی.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، این مرکب تو که تو دراین دریای طبیعت و عالم کونْ آن را بمسکن خود کردهای و بران اعتماد ساخته، آن هم از آب این دریاست، لکن فسرده شده است بعملی غریب، و نزدیکست که ناگهی گداخته گردد، و بآب دریا برآمیزد، و ترا بر روی آب بگذارد
□○بیمرکب، و مرکب تو اگر دانی و آموختهای شناوری بود، و اگر ندانی و نیندوختهای بر خطر باشی و بهلاک نزدیک.
□○ #ای_نفس، آب تا روشن بود هر آنچه در اندرونش بود از دیده نهان نماند، و چون تیره شود حجاب دیده کند، و در وی چیزها نتوان دید؛ و همچنین فروغ آفتاب در هوا دیده بدان فروغ چیزها بیند درست، و چون دود و غبار و بخار برخیزد، و با هوای روشن بیامیزد، حجاب کند، واگر چه فروغ آفتاب بود نتواند دید چیزها را؛ همچنین فروغ خرد که با چیزهای کثیف تیره بیامیزد تیره شود، و صورتهای عقلی را ننماید،
□○پس آنچه در ذات وی بود نبیند، و خاصیتهای عقل باوی نماند، پس نفس نیازمند و درویش و نادان بماند، و راه رستگاری خود نبیند و نشناسد.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، زهد نه آرایش حیات دنیا و لذت آن بگذاشتنست و دشمن داشتن، و اصل حیات را پسندیدن و دوست داشتن، بلکه زهد تمام خشنود بودنست بمفارقت حیات دنیا، و شتاب نمودن بتحویل، پس #ای_نفس، ترک راحات دنیاوی زهد نیست با خشنودی بمقام در وی، بلکه زهد بحقیقت بمفارقت این حیات بود، و آسایش از تضاد و دشمنی و اختلاف و تیرگیش، و بدان مفارقت راضی بودن،
□○پس، ای نفس ،که آرزومند مرگ طبیعی باشی، و بدان خشنودی نمائی، و از سست شدن و پشیمانی نمودن از مرگ طبیعی پرهیز کنی، که سلامت تو در شوق مرگ طبیعی است و هلاکت از ترس و بیم از وی، که بمرگ طبیعی تو از تنگی بفراخی آئی، و از درویشی به توانگری، و از اندوه بشادمانی، و از بیم بأمن، و از بیماری بصحت، و از ظلمت بنور رسی.
□○پس اندوه مبر برآنکه لباس بدبختی و شرّ از تو برکشیده شود، و حُلّهٔ بقا و خیر لباس تو شود، با آنکه یقینی تو بدرستی این معنی، و عیانست نزد تو، همی بینی آن حال بذات یکتای تو.
@mohamad_hosein_tabatabaei