eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی●■ #نماز_هرمس ■●سهروردی نسبت نیایش را با مطلوب، برای سالک همانند نسبت
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی●■ ■●این نماز که به زبان رمز بیان شده، نمایشگر عروج انسان به عالم قدس است. هرمس، در اینجا اشاره است به نفس ناطقه انسان، ●«نماز» نیز نشان دهنده توجه تام به آن عالم است. ●«شب نزد خورشید» اشاره است به حضور مقصود نفسی پس از ریاضت و سلوک. ●«سپیده دم بامدادی» اشاره است به این که نفس پس از اتصال به انوار الهی از افق بدن طالع می گردد. ●«زمین تیره و منخسف با قریه های پیرامونش» اشاره است به بدن و نیروهای آن ●«پدر» نیز اشاره است به انوار عقلی. ●«رشته شعاع» اشاره است به حکمت نظری و حکمت عملی که از طریق آنها اتصال به عوالم عقلی امکان پذیر می گردد. ■●در ادامه بخوانید:  همایش بزرگداشت●■ ■●از آنچه سهروردی در باب دعا و نیایش بیان داشت می توان به حدس دریافت که مقصود وی از دعا، آن گونه دعایی نیست که تنها در زبان قال محدود شده است، زیرا نسبت زبان قال با آنچه مطلوب است، هرگز مانند نسبت مقدمات برهان با نتیجه آن نمی باشد. به این ترتیب مقصود سهروردی از نیایش در این باب، نیایشی است که در آن، زبان قال با زبان حال و استعداد متحد بوده باشد. به همین جهت است که وی پس از توصیه در مورد دعا، درباره رعایت یک سلسله از قوانین اخلاقی نیز به تاکید سخن می گوید. صبر، توکل، شکر و راضی بودن به قضاء الهی از جمله این امور به شمار می آید.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی آسیب عادت های زبانی در تحلیل فلسفی●■ ■●مساله اسما و صفات و نسبت آنها با یکدیگر و همچنین کیفیت ارتباط هر یک از آنها با ذات از جمله مسائل عمده و بنیادی است که در عین حال بسیار بغرنج و پیچیده نیز به شمار می آید ممکن است برخی اشخاص از طرح این مساله به این صورت در شگفتی شوند و بپرسند اهمیت این مساله در چیست؟ و چرا باید آن را باید یک امر عمده و بنیادی به شمار آورد؟ در مقام پاسخ به این اشخاص باید گفت بررسی مساله اسم و صفت با موضوع مهم ماهیت زبان ارتباطی محکم و مستقیم دارد و بررسی دقیق در باب ماهیت زبان می تواند به ادراک ما از ماهیت انسان کمک کند. در ادامه به بحث آشنایی زدایی چیست نیز می پردازیم. ■●در این مساله نیز نمی توان تردید داشت که شناخت و معرفت انسان تنها طریق معرفت حقّ تبارک و تعالی به شمار می آید و کسی که خود را نشناسد هرگز نمی تواند به معرفت پروردگار دست یابد. ادراک و اراده که از ویژگی های ذهن و زبان شناخته می شوند، از یک سلسله توانایی ها و اصول برخوردارند که هیچ موجود دیگری در این جهان از آن برخوردار نیست و پیچیده ترین دستگاههای خودکار نیز از عهده فهم و ادراک آن بر نمی آید. ■●خلاقیت زبان و آفت عادت های زبانی در میان ویژگی ها و آثار گوناگون زبان جنبه خلاق بودن آن اهمیت فراوان دارد و همه شگفتی هایی که به سرنوشت بشر مربوط می شود از همین خلاقیت ناشی می شود. در اثر خلاقیت زبان است که می توان گفت تعداد جمله هایی که هر فردی از افراد انسان می تواند بر زبان آورد، در زمره شماره های نجومی قرار می گیرد. حقایق بزرگی که در عالم ذهن و زبان مطرح می شود به گونه ای است که اشخاص سطح اندیش به آسانی نمی توانند به آن دست یابند. ■●نکته جالب توجه این است که برخی از حقایق مربوط به زبان در اثر کثرت بداهت و شدت آشکارگی از نظر پنهان بوده و دریافت آن به آسانی صورت نمی پذیرد. به همین جهت است که برخی از اندیشمندان از روزگار باستان تا به امروز به این مساله اشاره کرده و روی نقش آشنایی زدایی تاکید گذاشته اند. کسانی که در ساحل دریا مسکن می گزینند، آن چنان با صدای امواج آن آشنایی پیدا می کنند که تو گویی این صدا در گوش آنان طنین افکن نمی گردد. انسان با واژه های زبان مادری خود و چگونگی کاربرد آنها آنچنان آشنایی و انس و الفت دارد که از هرگونه تامل کردن درباره آن خودداری می کند و در اثر همین تامل نکردن و درنگ نداشتن است که برخی از حقایق زبان برای او پنهان می ماند.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی آسیب عادت های زبانی در تحلیل فلسفی●■ ■●مساله اسما و صفات و نسبت آنه
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی آسیب عادت های زبانی در تحلیل فلسفی●■ ■●در ادامه بخوانید:  فکر فلسفی فعال است ●■ ■●دوری جستن از روزمرگی و ترک عادت های عامیانه و بالاخره آن چه در اصطلاح برخی از ارباب ادب آشنایی زدایی خوانده می شود برای درک حقایق مربوط به زبان لازم و ضروری شناخته می شود. شاعر عارف حافظ شیرین سخن به همین مساله اشاره دارد آن جا که می گوید: ●از خلاف آمد عادت بطلب کام   ●که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم ■●ترک عادت های عامیانه و آشنایی زدایی های ساده اندیشانه در بالا بردن میزان دقت و افزایش سطح آگاهی انسان موثر واقع می شود و بسیاری از آنچه در زیر پرده آشنایی مستور مانده ظاهر و آشکار می شود. سقراط با روش ویژه خویش طرح پرسش می کرد و به گونه ای با اشخاص سخن می گفت که پرده آشنایی های روز مره و عادت های عامیانه به کنار می رفت و آنچه در زیر این پرده پنهان گشته بود آشکار می گشت؛ در خطابه دفاعی سقراط گفته می شود: «معنی همیشه آنجاست که معلوم باشد آن چه هست چرا هست» بنابراین می توان گفت حقیقت آن جاست که بشر هر چیزی را از چشم خود و برای خود نبیند بلکه به آن چیز از جهت این که خود آن چیز است توجه داشته باشد. ■●برخی از اندیشمندان از روزگار باستان تا به امروز به این مساله اشاره کرده و روی نقش آشنایی زدایی تاکید گذاشته اند. کسانی که در ساحل دریا مسکن می گزینند، آن چنان با صدای امواج آن آشنایی پیدا می کنند که تو گویی این صدا در گوش آنان طنین افکن نمی گردد. ■●وقتی انسان براساس خواهش های نفسانی و آرزوهای شهوانی به اشیا می نگرد، زندگی او همانند یک حیوان است که نمی داند چرا زنده است و معنی زندگی اش چیست اما به مجرد اینکه توجه انسان به خود اشیا از جهت خود آنها معطوف می گردد، زندگی او معنی پیدا می کند و می داند چرا و برای چه چیزی به زندگی ادامه می دهد. جوهر زندگی جز ادراک آن چیز دیگری نیست. کسانی که برای زندگی جز تامین معاش و خوردن و خوابیدن منظور و هدف دیگری نمی شناسند، در حدود طبیعی باقی می مانند و از راه یافتن به عالم معانی بی نصیب خواهند بود. ■●رسیدن به عالم معانی با طریق تفکر صحیح ارتباط وثیق و محکم دارد و همه راههای تفکر به گونه ای نمی توان آن را مورد انکار قرار داد از زبان میگذرد.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
■●معارف قرآن را به اعراب نسبت ندهید!●■ ■●معارف قرآن را به اعراب نسبت ندهید ؛ این گفتار باید تصحیح شود، چون قرآن به زبان عربی است ولی حال و هوای عربی بر آن حاکم نیست. قرآن بدون تردید و بدون شک به زبان عربی است چون حضرت ختمی مرتبت، عرب بوده است. ولی این لزوماً به این معنی نیست که حال و هوای قرآن عربی باشد. حال و هوای قرآن اصلاً عربی نیست. وقتی می‌توان این حرف را زد که قرآن نیز مثل شعرها و سروده های عرب باشد. ■●شما شعر امروءالقیس را در کنار قرآن بگذارید و مقایسه کنید! اصلاً همسان نیستند، در حالی که بر شعر امروءالقیس حال و هوای عربی مسلط است. ■●قرآن به زبان عربی است نه به حال و هوای عرب. قرآن به زبان عربی است. چون حضرت ختمی مرتبت در حال اتصال به وحی، خودش است که یک انسان است و یک عرب است. زبانم بریده باد، به فرض اگر من حال اتصال پیدا می‌کردم، با زبان فارسی به آن حال و مقام می‌رسیدم، چنانچه زبان حضرت موسی عبری بود و کتابش به زبان عبری نازل شد و چنانچه زبان عیسی آرامی بود، کتابش نیز به همان زبان بود. اینکه خداوند می‌فرماید : و کلّم الله موسی تکلیما؛ این تکلیم به زبان عبری بوده است. ■●پیامبر عین کلامی را که از ذات خداوند متعال شنیده است بیان داشته است. نه اینکه ترجمه کرده باشد. کلمات قرآن از خداست. با زبان پیامبر، ما چرا وحی را قبول می‌کنیم؟ چون پیامبر فرموده است این وحی است. اگر خود پیامبر نگفته بود که این وحی است، شما به وحی باور پیدا نمی‌کردید. همان پیامبری که می‌گوید : کلمات قرآن کلمات خداست و من هیچ تصرفی در آنها نمی‌کنم : إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. «إن هی» یعنی هم کلمات قرآن و هم غیر کلمات قرآن. ■●در واقع پیامبر می‌گوید : آنچه من می‌گویم، وحی یوحی است. این گفتاری است که پیامبر می‌گوید و ما وحی را از اینجا قبول داریم. بنابراین، این را هم قبول می‌کنیم که کلمات قرآن، کلمات خداوند است که از زبان حضرت رسول صادر می‌شود. نمی‌توان گفت :من وحی را قبول می‌کنم ولی کلمات قرآن را ترجمه حضرت رسول می‌دانم یا مفاهیم و حال و هوای عرب و….(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
□علامه را به معنی اینکه پیامبر به تمامه تشنۀ دریافت پیام غیبی خداوند بوده و آمادگی از دو طرف بوده، هم خداوند می خواسته آنچه را داشته و نگفته را بیان کند و هم از این طرف پیامبر با همۀ وجود آماده دریافت آن است. هم می گوید که هر چه انسان پاک تر و طاهر تر باشد آمادگی او برای دریافت پیام الهی بیشتر است. □ : یک قاعده و داریم که می گوید العطیات بقدر القابلیات یعنی دادن و بخشیدن به همان اندازه است که قابلیت دارد یک کوزه باید خالی باشد که آب درونش بریزی،یک صفحه سفید را می توانی درش بنویسی پس همه آنچه که در مکمن غیب است بالاخره باید روزی به ظهور برسد و اگر به ظهور نمی رسید نقصی بود در آفرینش این باید از هر نقشی ساده تر باشد. من که لوح ساده ام هر نقش را آماده ام / دست در نقاشان قدرت تا چه تصویرم کنند □نقش ساده بود یعنی اگر خطوطی آنجا بود نقشی که می آمد و هر خطی که می آمد درست جا نمی افتاد پس باید ساده ساده باشد. امی یعنی نخوانده،چیزهای پیرامون را یاد نگرفته یعنی سیاه نشده یعنی علوم را پر نکرده یعنی سیاه نشده قلبش و خمیرش سفید سفید است یعنی علوم را پر نکرده از چیزهائی که چه بسا الهی هم نباشد.این خمیر پاک دست نقاش قدرت ازلی نقاشی و نگارگری کرد و قلب مبارک او که الم نشرح لک صدرک هم همین است آراسته شد به زینت حقایق ازلی و ابدی و بعد اینها را کتاب کرد. □کلمه غمزه یعنی چه که به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد؟ □ :این واژه ای است شاداب و عمیق و اسرار آمیز با کلمه کرشمه. ○کرشمه ی تو شرابی به عارفان پیمود ○که علم بیخبر افتاد و عقل بی حس شد □این دو واژه غمزه و کرشمه در واقع معنی عشق هم پیش می آید این آمادگی حضرت آمادگی عادی نیست این تمام معنی عشق را اینجا بیان می کند یعنی غمزه بود، غمزه و کرشمه اینها حالات معشوق است یعنی تا عشق نباشد این دو واژه معنی ندارد یعنی عاشق وقتی به معشوق نگاه می کند حالا غمزه و کرشمه هم دو جور است،غمزه عاشقی داریم و غمزه معشوقی یک کرشمه محبی داریم و یک کرشمه محبوبی، اینها از اصطلاح احمد است در کتاب سوانح العشاق. □معشوق در عین اینکه خودش را ظاهر می کند و نشان می دهد یک لحظه یک چشمکی، نیمه چشمکی، نیمه رخی خود را پنهان می کند و چشمکی است این علامت سر وعلن. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○ثواب روزه و حج قبول آن کس بود که خاک میکده عشق را زیارت کرد○□ □این بیت دوم صراحتاً تفسیر بیت اول است و می‌گوید اون کسی به سعادت رسید که به معنویت ماه دست پیدا کرد و ممکن است سی روز در تابستان روزه گرفته ولی چه بسا آخر ماه رمضان غروری هم پیدا کند که ما روزه گرفتیم و اگر دچار غرور عبادت خودش شد و هیچ چیز هم از ماه رمضان نفهمید و فقط گرسنه بود و را تحمل کرد راهی هم به معنویت این ماه نداشت چه دستاوردی داشته هیچ، بله این گرسنگی و تشنگی و تحمل سختی روزه برای این است که شما زنگارهای قلبت پاک شود و آماده بشوی از معنویات این ماه استفاده کنی با قرآن انس بگیری با دعا انس بگیری و با خداوند نزدیک بشوی و حاصل کنی وقتی که معرفت حاصل شد این معنی تفسیری است که بنده گفتم. حج قبول هم در این ماه است و حتی اگر هم به مکه نرفته باشی به حج رفتی. و خاک یعنی چه؟ وقتی که می ها، می‌شود معرفت اگر شما معرفت و محبت به دست آوردی و اون خاک را زیارت کردی اون وقت هم به ثواب ماه رمضان و هم زیارت حج هم نصیبت شده، هم این دعاهایی که کردی دل به وقوف حقیقی یار بدهی. □یعنی می‌گوید اگر شما به معنویت ماه رمضان راه یافتی همه چیز داری اما اگر به ظاهر دل خوش کردی و غروری هم نصیبت شد و معرفتی هم نصیبت نشد که ترک فلک غارت کرده و برده؟ ○وقوف دل که به کوی تو مستدام افتاد ○طواف کعبه چه حاجت که تو حجاز منی خداوند حجاز است. □استاد بنابراین اینکه مولا می‌فرماید صیامُ الفکر عن الاثام اَفضَلُ مِن صیامٌ البطن عن الطعام. □یعنی فکرت را پاک کن نه فکر تخیل آلوده، جهل آلوده، به نفسانیات آغشته شده فکر هم باید روزه داشته باشد، یعنی فکر پاک، فکر متخیل، وهم آلودو نفس آلوده نباشد این است و روزه تنها نخوردن ظاهری نیست بلکه امساک از نگاه بد، فکر بد، باید باشد امساک در همه‌ی شئون وجودی. اینجا حافظ از ظاهر و باطن ماه رمضان صحبت می‌کند. یک ظاهر است که گرسنه و تشنه‌ای اما فکر و گوش و چشم و... روزه بوده صیام فکر از آفات بد و چشم و منظره‌های نامناسب و گوش و شنیدن کلمه‌های مزعششخرف و نامطلوب، اینهاست که ترک فلک نمی‌تواند غارت کند حدیثی دیگر هست از مولا علی که خداوند برای هر عمل عبادی جزایی می‌دهد اما جزای روزه می‌گوید من خودمم ،الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه‏ یعنی خود من جزاتم یعنی چه؟ یعنی همون معرفت یعنی من را شناختی حالا یعنی به اون معرفتی که از راه روزه به دست آوردی حالا من جزاتم به خدا رسیدی. شستشوی ظاهری کردی اما شستشوی باطنی هم کردی ؟و اگر کرده باشی آن گاه به مقاماتی رسیدی و خاک میکده‌ی عشق را زیارت کردی. ○مقام اصلی ما گوشه' خرابات است ○خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد □اصلی در مقابل فرعی می‌گوید ظاهر اصل نیست باطن اصل است و گوشه‌ی خرابات هم ترک تعلقات است تعلقات دنیوی، نفسانی، شیطانی و رند کسی است که از این تعلقات برهد و ترک بکند می‌گوید مقام اصلی ترک این تعلقات است نه فقط نخوردن و نیاشامیدن تنها نیست مقام اصلی ما گوشه‌ی خرابات است و ترک عبادت است. خدا خیر دهد یعنی هر کسی این خانه‌ی خرابات را درست کرد یعنی کسی که راه خرابات‌نشینی و ترک تعلق را به ما آموخت خدا جزای خیر بهش بدهد که جز ترک تعلق برای وصول به حق راه دیگری نیست. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
○بهای باده‌ی چون لعل چیست جوهر عقل ○بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد □می‌گوید باده‌ی چون لعل همو
□○ثواب روزه و حج قبول آن کس بود که خاک میکده عشق را زیارت کرد○□ □این بیت دوم صراحتاً تفسیر بیت اول است و می‌گوید اون کسی به سعادت رسید که به معنویت ماه دست پیدا کرد و ممکن است سی روز در تابستان روزه گرفته ولی چه بسا آخر ماه رمضان غروری هم پیدا کند که ما روزه گرفتیم و اگر دچار غرور عبادت خودش شد و هیچ چیز هم از ماه رمضان نفهمید و فقط گرسنه بود و را تحمل کرد راهی هم به معنویت این ماه نداشت چه دستاوردی داشته هیچ، بله این گرسنگی و تشنگی و تحمل سختی روزه برای این است که شما زنگارهای قلبت پاک شود و آماده بشوی از معنویات این ماه استفاده کنی با قرآن انس بگیری با دعا انس بگیری و با خداوند نزدیک بشوی و حاصل کنی وقتی که معرفت حاصل شد این معنی تفسیری است که بنده گفتم. حج قبول هم در این ماه است و حتی اگر هم به مکه نرفته باشی به حج رفتی. و خاک یعنی چه؟ وقتی که می ها، می‌شود معرفت اگر شما معرفت و محبت به دست آوردی و اون خاک را زیارت کردی اون وقت هم به ثواب ماه رمضان و هم زیارت حج هم نصیبت شده، هم این دعاهایی که کردی دل به وقوف حقیقی یار بدهی. □یعنی می‌گوید اگر شما به معنویت ماه رمضان راه یافتی همه چیز داری اما اگر به ظاهر دل خوش کردی و غروری هم نصیبت شد و معرفتی هم نصیبت نشد که ترک فلک غارت کرده و برده؟ ○وقوف دل که به کوی تو مستدام افتاد ○طواف کعبه چه حاجت که تو حجاز منی خداوند حجاز است. □استاد بنابراین اینکه مولا می‌فرماید صیامُ الفکر عن الاثام اَفضَلُ مِن صیامٌ البطن عن الطعام. □یعنی فکرت را پاک کن نه فکر تخیل آلوده، جهل آلوده، به نفسانیات آغشته شده فکر هم باید روزه داشته باشد، یعنی فکر پاک، فکر متخیل، وهم آلودو نفس آلوده نباشد این است و روزه تنها نخوردن ظاهری نیست بلکه امساک از نگاه بد، فکر بد، باید باشد امساک در همه‌ی شئون وجودی. اینجا حافظ از ظاهر و باطن ماه رمضان صحبت می‌کند. یک ظاهر است که گرسنه و تشنه‌ای اما فکر و گوش و چشم و... روزه بوده صیام فکر از آفات بد و چشم و منظره‌های نامناسب و گوش و شنیدن کلمه‌های مزعششخرف و نامطلوب، اینهاست که ترک فلک نمی‌تواند غارت کند حدیثی دیگر هست از مولا علی که خداوند برای هر عمل عبادی جزایی می‌دهد اما جزای روزه می‌گوید من خودمم ،الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أجْزَی بِه‏ یعنی خود من جزاتم یعنی چه؟ یعنی همون معرفت یعنی من را شناختی حالا یعنی به اون معرفتی که از راه روزه به دست آوردی حالا من جزاتم به خدا رسیدی. شستشوی ظاهری کردی اما شستشوی باطنی هم کردی ؟و اگر کرده باشی آن گاه به مقاماتی رسیدی و خاک میکده‌ی عشق را زیارت کردی. ○مقام اصلی ما گوشه' خرابات است ○خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد □اصلی در مقابل فرعی می‌گوید ظاهر اصل نیست باطن اصل است و گوشه‌ی خرابات هم ترک تعلقات است تعلقات دنیوی، نفسانی، شیطانی و رند کسی است که از این تعلقات برهد و ترک بکند می‌گوید مقام اصلی ترک این تعلقات است نه فقط نخوردن و نیاشامیدن تنها نیست مقام اصلی ما گوشه‌ی خرابات است و ترک عبادت است. خدا خیر دهد یعنی هر کسی این خانه‌ی خرابات را درست کرد یعنی کسی که راه خرابات‌نشینی و ترک تعلق را به ما آموخت خدا جزای خیر بهش بدهد که جز ترک تعلق برای وصول به حق راه دیگری نیست. @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️برشی از کلاس «ماجرای فکر فلسفی» دکتر دینانی ▪️شنیدن بسیار خوب است اما برای کردن نه از این گرفتن و از گوش دیگر رد دادن. نه در زیاد شنیده‌ها گرفتار بودن. آب از جویبار عبور می‌کند و کف جوی حاصل –میوه- نمی‌دهد؛ اما آبی که وارد مزرعه می‌شود، محصولات فراوان می‌دهد. ▪️دلیل اینکه جویبار محصول نمی‌دهد این است که آب را عبور می‌دهد و از آن استفاده ندارد. حالا گوش‌های ما امروزه چه حالتی دارد؟ مثل جویبار فقط عبور می‌دهد و فرصت استفاده و فکر کردن درباره شنیده‌ها را ندارد. ▪️باید فکر کرد و مجال همیشه باید باقی باشد @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️هرکسی یک دایره دانسته‌ها دارد و می‌داند چه چیزهایی را می‌داند و چه چیزهایی نمی‌داند. ▪️چیزهایی را هم می‌خواهید. شما «خواسته‌ها» و «دانسته‌ها» دارید. آیا هرچه شما بخواهید خداوند هم آن را می‌خواهد؟ (حتما خیر) اما آیا هرچه شما بدانید، خداوند هم آن را می‌داند؟ حتما بله. ▪️حال خواسته‌ها بیشتر است یا دانسته‌ها؟ (منشأ) تمام شرور و بدبختی‌ها این است که خواسته‌ها بیشتر از دانسته‌ها می‌شود. شاید اگر به اندازه دانسته‌ها می‌خواستیم، مشکلی پیش نمی‌آمد. اما اگر خواسته‌هایی دارید که از دانسته‌ها بالاتر می‌رود چه اتفاقی می‌افتد؟ @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️انسان تنها آن چیزی نیست که اکنون هست، بلکه آنچه اکنون نیست نیز هست. ▪️برای انسان همیشه هنوز چیزی در بیرون هست که او به روی آن گشوده خواهد بود؛ و همین گشودگی به روی غیر است که متعالی بودن انسان را بروشنی آشکار می‌سازد. البته معلوم است که رو به سوی متعالی داشتن مستلزم «راستی و شادی و شجاعت» خواهد بود و این صفات از خصلتهای عقل شناخته می‌شوند. ▪️رو به سوی متعالی داشتن از ویژگیهای عقل است و عقل در پیمودن این راه حدّ یَقِف نمی‌شناسد و در یک جایگاه معین نمی‌ایستد. کسانی که از محدود بودن عقل سخن می‌گویند به این مساله توجه ندارند که عقل فقط از آن جهت که بالفعل است محدود و متناهی شناخته می‌شود ولی از آن جهت که بالقوه است محدود نیست و برای پذیرفتن حقایق هرگز و به هیچ وجه امتناع نمی‌ورزد. ▪️یک اندیشه بالفعل هر اندازه اهمیت داشته باشد، توانایی در آن مهمتر خواهد بود. ◾️کتاب «فلسفه و ساحت سخن» ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️شاید فیلسوف جهانی که همه حرفش را قبول کنند نداشته باشیم (حتی همه او را بشناسند)، اما فلسفه جهانی است. فرق است بین فلسفه و فیلسوف. فلسفه جهانی است ولی فیلسوف ممکن است جهانی نباشد. ▪️اشکال آنجاست که فلسفه را با فیلسوف می‌گیرند. از یک فیلسوف خوشش نمی‌آید، می‌گوید فلسفه مزخرف است! یا چون از فیلسوفی خوشش می‌آید، می‌گوید فلسفه خوب است؛ فلسفه غیر از فیلسوف است. هر فیلسوفی، نسبتی یا بهره‌ای از فلسفه دارد، به همین جهت فلسفه مساوی فیلسوف نیست. *فلسفه از هر فیلسوفی بالاتر است* ▪️فلسفه، فیلسوفانی چون: سقراط افلاطون ، هایدگر ویتگنشتاین و.... داشته، اما همه آنها را پشت سر می‌گذارد و می‌رود. اینکه به فلسفه کجا می‌رود، مسئله دیگری است. @mohamad_hosein_tabatabaei
صلی الله عليك یا سیدنا الغریب یا ابا عبدالله... ☑️مادامی که انسان خود را نشناسد، به هیچ معرفتی دست پیدا نمی‌کند. ▪️حتی معرفت حق، متفرع بر معرفت خود است. تقریباً همه عرفا روی این جمله تکیه کرده‌اند که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی محال است که کسی خود را نشناسد و ادعا کند که خدا را شناخته است؛ محال است که کسی خود را نشناسد و ادعا کند که ذره‌ای از ذرات عالم را شناخته است. ▪️در خودشناسی، مصداق کلمه «خود» تنها بدن من نیست. من تنها بدن نیستم. من کسی هستم که بدن دارم. «من»، یک امر بی تعیّنی است که شناخت آن بسیار سخت است ولی باید آن من را شناخت. @mohamad_hosein_tabatabaei