🔹 ایشان همان رحمهً للعالمین هستند.
دو شبانه روز کامل که برای نوشتن یک پست در خصوص پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فکر کردم.
از آیات و روایات و سخن بزرگان و مجموعه فیش های سخنرانی علما و... گرفته تا دست نوشته های سالهای گذشته ام و مطالب ادمین های صاحب فکر و صاحب سبک و...
تا اینکه دقایقی قبل، نفهمیدم چه شد که یهو به کریمه ۱۵۷ اعراف رسیدم و مثل برق گرفته ها خشکم زد!
مخصوصا این فراز نورانی:
«وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»
( بار گران را از دوش آنها برمیدارد و از غل و زنجیرشان میرهاند.)
هر چه غل و زنجیر به پای انسان ببندد و سبب اسارتش شود مذموم است و در منطق پیامبر باید با آن جنگید تا ضایع و نابود شود.
چه با قلم
چه با بیان
و چه ...
در آن روزگار نیز مردم مریض میشدند. به پیامبر مراجعه میکردند. نه از باب یک طبیب و حکیم. بلکه از باب اعتقاد و ایمان و محبتی که به ایشان داشتند. وگرنه جایی نیامده و احدی نگفته پیامبر و اهل بیت به طبابت اشتغال داشتند.
مردم مراجعه میکردند و حالا یا توقع دعای خیر داشتند و یا انتظار معجزه و کشف و کرامت داشتند که دردشان مرتفع یا صبرشان بیشتر شود.
و بودند معدودی که طالب استفاده از علم بیکران و دانش الهی پیامبر بودند و به ایشان مراجعه میکردند.
برخورد پیامبر با این دسته مراجعات و سوالات جالب بود. مانند تمام برخوردهای پیامبر.
پیامبر به هیچ وجه مریضی و بیماری مردم را #سوء_تفاهم ندانستند. چه منشأ بیماری، مسائل معمولی باشد و چه به فرض از قلعه های یهود و نصارا به سایرین سرایت کرده باشد.
👈 در منطق پیامبر، بیماری #سوء_تفاهم نیست و نباید با سخنان دو پهلو و پاس دادن بحث از #جریان خاصی مثلا پرده برداشت که هنوز روشن نیست.
پیامبر به آرامش روانی و اذهان عمومی احترام میگذاشتند و در خصوص مسائل علمی، ژست اپوزیسیون نمیگرفتند.
پیامبر صبورانه و عالمانه توصیه هایی داشتند. اما در حد قدرت فهم مردم و با کلماتی حساب شده.
مثلا:
🔺دستمال گوشت را در خانه جا ندهید که آرامگاه شیطان است.
(وسائل الشیعه، ج۳، ص ۵۷۲)
🔺شب در خانه هایتان زباله و خاکروبه را نگه ندارید و در روز آنها را بیرون ببرید که آن، نشیمنگاه شیطان است. (همان)
🔺ظرف های خود را بدون پوشش نگذارید که اگر چنین کنید شیطان در آن آب دهان می اندازد و از آن، آن چه را که بخواهد می خورد.
(وسائل الشیعه، ج۳، ص ۵۵۷)
و ...
چنان که از ظاهر این گونه روایات که شمار آنها بسیار است فهمیده می شود، منظور از شیطان یا شیاطین، #میکروب است.
ویژگی شیاطین، سركشی و تجاوزگری است و انسان یا جن و یا هر جنبندهای كه در محدودۀ عمل خود سركشی كند، شیطان خوانده میشود و ابلیس بزرگترین شیطان است، از اینرو با توجه به سركشی و اضرار به انسان، بهترین تعبیر برای میكروب مضر، استفاده از نام «شیطان» بوده است كه در روایات بسیار وارد شده است.
در برخی دیگر از روایات، به صورت استعاری از موجود نامرئی سودمند به «سكّان» یا «ملائكه» و گاهی به «اهل» تعبیر شده است؛ همچنان كه در پیخواهد آمد، این موجودات همان میكروبهای مفید هستند.
ادامه ... 👇
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
✔️ پرهیز از بیماران مسری
در منابع دینی به #سرایت برخی از بیماریها تصریح شده است. به طوری كه نمیتوان در اصل آن تشكیك نمود. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است كه فرمودند:
«لا یورد ذوعاهة علی مُصحّ»
مریض را بر سالم وارد نكنند.
(بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۲)
ظاهر روایت بر این دلالت دارد كه هرگونه عیادت از بیمار را منع میكند، البته این روایت با روایات متعدد در استحباب عیادت از بیمار در تعارض است و این تعارض تنها با حمل مورد روایت به مجهول بودن نوع بیماری به لحاظ سرایت، قابل حل است.
مطابق این روایت و دیگر روایات هم سان آن، اصل در بیماریها سرایت است، چرا که پیامبر اکرم، بهطور مطلق از حضور فرد بیمار به میان افراد سالم منع فرمودهاند؛ ولی این بدان معنا نیست كه اگر ما از عدم سرایت بیماری اطمینان داشتیم، از حضور بیمار در میان افراد سالم مانع شویم یا به تعبیر دیگر به عیادت فرد بیمار نرویم، در واقع این روایت در مقام بیان این مطلب است كه در صورت عدم شناسایی بیماری، اصل را بر سرایت بگذارید و از تماس بیمار با افراد سالم جلوگیری كنید تا وضعیت بیمار روشن گردد.
همچنین از آن رسول خدا نقل شده است:
«فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَدِ؛»
فرار كن از جذامی چنان كه از چنگال شیر میگریزی.
(بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۳۱)
در ماجرای دیگر، فرد جذامی به نزد پیامبر میآید تا با آن حضرت بیعت كند، اما پیامبر دستش را به سمت او دراز نكرده و میفرماید: «دستت را نگهدار، بیعتت را گرفتم»
(بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۳)
ادامه ... 👇
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
برخی، روایات فوق را با مواردی كه از پیامبر و ائمه هدی نقل شده است به این معنا كه با جذامیان هم غذا شدهاند، در تعارض دانسته و در تلاش برآمدهاند با توجیهاتی نه چندان موجه، این روایات را سازش دهند و این در حالی است كه بیماری جذام دو گونه است؛ یك نوع آن خشك و مسری نیست؛ و نوع دیگر مسری هستند.
لذا جذامیانی كه بیماری مسری دارند از ورود به شهرها و میان مردم منع میشدند، به احتمال زیاد جذامیانی كه با معصومین(علیهم السلام) هم غذا شدهاند، بیماریشان مسری نبوده است.
مردم به لحاظ اشمئزازی كه نسبت به چهره و بدن آنها دارند، از بیماران جذامی غیرمسری نیز دوری میكنند؛ لذا این امر چیزی از بزرگواری معصومین(علیهم السلام) نمیكاهد، بلكه مقام علمی ایشان را به رخ میكشد.
بر این اساس جذامیانی كه توصیه شده از آنان دوری شود، كسانی هستند كه بیماریشان مسری است، اما پیام روایت این است كه در صورت عدم آگاهی از نوع جذام، اصل بر مسری بودن است و باید از فرد بیمار دوری شود.
نه تنها اسلام به واقعیتی با عنوان سرایت معتقد است، بلكه اصل را در بیماری، مسری بودن آن میداند، مگر خلافش معلوم شود.
نبی مكرم اسلام همچنان كه امر به دوری از بیماران مسری میفرمود، خود نیز بدان عمل میكرد، به طوری كه نقل شده است كه آن حضرت از همسری كه دچار درد خاصی از چشم میشد، دوری میفرمود (کنزالعمال، ج۷، ص۱۳۰)
✔️توصیه به فاصله اجتماعی
همان پیامبر خوش برخورد و رحمهً للعالمین اگر لازم باشد حتی توصیه به فاصله اجتماعی میکند.
فاصله فیزیکی که جای خود دارد، حتی لازم باشد میفرماید به برخی بیماران حتی نگاه هم نکنید.
به این حدیث توجه کنید:
«به افراد مبتلا به خوره زیاد نگاه نكنید و وقتی با آنان گفتوگو میكنید، به اندازه یك نیزه از آنان دور باشید»
(بحارالانوار، ج۶۲، ص۸۳).
این كه میفرمایند زیاد به آن افراد نگاه نكنید جنبۀ بهداشت روانی دارد، چرا كه نگاه به این افراد میتواند موجب آسیبهای روانی شود، اما فاصلۀ لحاظ شده هم جالب توجه است، چرا كه طول یك نیزه حدود دو متر است و این اندازه میزانی است كه امروز هم برای جلوگیری از سرایت بیماری توسط متخصصین توصیه میشود.
جالب است که همانطور که حفظ روحیه بیمار مهم است، حفظ روحیه و سلامت روان افراد سالم هم اهمیت دارد.
حالا این سخنان را بگذارید پای اصرارهای مکرر عزیزانی که نه خودشان واکسن میزنند و نه فرزندانشان. حتی بزرگشان در سخنرانی اش امر به قیام کرده و کل جریان را سوء تفاهمی بیش نمیداند اما توقع دارند همه جا باشند و حضور داشته باشند و مردم از مراوده با آنان (که بیشترین احتمال بیماری و سرایت را دارند) ذره ای ترس و استرس به خود راه ندهند. چه برسد به اینکه مردم بخواهند به اندازه یک نیزه از آنان دوری کنند!!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
🔹حبیب و مدّعی🔹
امشب شب شهادت امام رضاست و ذهنم علاوه بر کرامات و فضایل حضرتش در حد وُسع و معرفت اندکم، متوجه و مشغول دو تیپ شخصیتی است که در کنار حضرتش بودند.
از مدینه رنج سفر را به خود خریدند و همه چیز را رها کردند و با ایشان به ایران آمدند.
هر کدام قصه و انگیزه خاص خود داشتند. اما مسلّم است که حضور دراز مدت این دو تیپ شخصیت در کنار ولی خدا، سبب درس ها و خاطره هاست.
در ادامه به طور خلاصه از این دو تیپ سخن میگیم:
🔺 ۱. علی بن عثمان
فردی دارای سن و سال قابل توجه، سخنران، دارای موقعیت مناسب در بین مردم، دارای مریدان خاص خود، که از مدینه و دوران امام کاظم علیه السلام به خاندان اهل بیت نزدیک شده بود و به قول معروف، از صف اولی های نماز جماعت های امام رضا بود.
اما خانواده و مریدانش از عصبانیت های بی مورد و گاهی دور از منطق او در عذاب بودند. تا جایی که وقتی بحث از مسافرت و رفتن چند روزه او از خانه مطرح میشد، خانواده اش در غیاب او خوشحال بودند و نفس راحت میکشیدند.
تا اینکه بحث از ولایتعهدی امام رضا پیش آمد. ابتدا علی بن عثمان چیزی نمیگفت و منتظر بود امام به هر قیمتی هست جواب منفی بدهد. اینقدر خیالش راحت بود که بارها در مسجد و جمع مریدانش از دلایل رد ولایتعهدی امام رضا سخن گفت و مردم را به خیال خود متقاعد میکرد که حضرت صد در صد نخواهد پذیرفت.
تا اینکه حضرت، بر اثر فشارهای زیاد و بنا به مصالح مسلمین، ولایتعهدی را پذیرفت.
در آن لحظه بود که تمام رشته های افکار و روحیات علی بن عثمان فرو ریخت و امام رضایی را که در ذهن خودش و مریدانش ساخته بودند، متهم کرد که دیگر انقلابی نیست و به درد زعامت و ولایت نمیخورد و از دایره اسلام خارج شده و به طرف کفر و طاغوتِ مأمون غش کرده و...
تا اینکه نشست و فکر کرد که اگر امام رضا پایش به ایران برسد آبروی شیعه میرود و دیگر کار از کار میگذرد و دست او به حضرت نخواهد رسید.
شاید بزرگترین اشتباهش این بود که حتی یکبار هم در مدینه با حضرت روبرو نشد و دلیل این تصمیم امام رضا را از خودشان نپرسید و فقط در خیال خودش بغض و دشمنی ایشان را در دل تقویت کرد.
یارانش در مسیر مدینه تا ایران دو بار و در ایران هم یک بار(موقع خواندن نماز باران) اقدام به ترور حضرت کردند. اما موفق نشدند و دانه دانه مریدانش کشته شدند و علی بن عثمان تنها شد.
حالا اینجا کات میکنیم
اجازه بدید از دومین شخصیت هم حرف بزنم و بعدش برمیگردیم سراغ این بابا.
🔺 ۲. علی بن عقیل
فردی کم حرف و بی ادعا، معمولا به خاطر اعتمادی که امام رضا به او داشت، خیلی کم در شهر دیده میشد و بیشتر در مأموریت ها و نقل و انتقال نامه های محرمانه حضرت به شیعیان دیگر بلاد به سر میبرد.
چندان کاری به خیر و شر کسی نداشت. حتی گاهی دور و بری های حضرت، او را دیر به دیر به ملاقات حضرت راه میدادند. بنده خدا چاره ای جز صبوری نداشت و بخاطر اینکه چندان جلب توجه نکند، اصرار نمیکرد. اما به خاطر همین بی ادعایی و اخلاص و دهان قُرصی، به دور از چشم بقیه، مورد توجه خاص حضرت بود.
نقل است که روزی دید ماموران عباسی، زن جوانی را که متهم به دزدی و شرارت بود اما اتهامش اثبات نشده بود، قصد اذیت و آزار و اعدامش دارند.
با هنرمندی و با استفاده از فرصت مناسب، طاهره را نجات داد و در پوشش یک دختر بیابان گرد، به مدینه برد.
با حضرت رضا جریان را مطرح کرد. حضرت لبخندی زدند و فرموده باشند که این زن، همسر مقدر شماست و به خاطر صفات و روحیات شبهِ مردانه اش در اموری که به تو محوّل میشود یار خوبی میتواند باشد و اینگونه میتوانی جان او را از شر عباسیان حفظ کنی.
طاهره که بسیار خوشحال بود و گریه میکرد، به محضر امام رضا رسید و حضرت، عقد طاهره را با علی خواند و آن دو هم قسم شدند تا آخرین قطره جان، در خدمت حضرت رضا فداکاری کنند.
وقتی بحث هجرت حضرت رضا به ایران مطرح شد، علی و طاهره از نفرات نخستی بودند که شرط شد آنها نیز باید در طول این سفر با حضرت باشند و دستگاه عباسی هم چاره ای جز پذیرش نداشت و بدین گونه آنها در رکاب حضرت، به طرف ایران حرکت کردند و وظیفه تامین و امنیت جان شریف حضرت را به عهده داشتند.
ادامه ...👇
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
🔺 ملاقات تاریخی علی بن عثمان
علی بن عثمان که یارانش را از دست داده بود تمام تحرکات و جلسات و نشست و برخاست حضرت رضا و یارانش را دقیق مدنظر گرفت و منتظر فرصت مناسب بود.
او که بسیار مخفیانه و مانند شَبَحی در تاریکی زندگی میکرد، شبی، نیمه های شب از خواب پرید و متوجه یک کیسه زر به همراه نامه ای کوتاه در کنارش شد.
متعجبانه و ترسان، نامه را خواند که از او دعوت شده بود برای گرفتن مابقی حقوقش از بیت المال و همچنین تکمیل کار ناتمامش، فرداشب به یکی از محله های دور افتاده آن شهر و به فلان خانه مراجعه کند.
علی بن عثمان همین کار را کرد. اما بسیار محتاط و حواس جمع.
وقتی وارد خانه ای بسیار داغون و ترسناک شد، نزدیک بود از تعجب جانش بالا بیاید. چون دید کسی که نامه و طلا داده و دعوتش کرده و از نیتش آگاه است، کسی نیست به جز مأمون عباسی !!
🔺 ماموریت های مخفی علی بن عقیل
امام رضا به دور از چشمان عباسیان، با ایرانیان ارتباطات بسیار حسنه ای برقرار کرده بودند. به گونه ای که عده زیادی از علویان توسط همین علی بن عقیل ، علیه مأمون و با روحیه ضد عباسی تربیت و سازمان دهی شدند.
اما جذابیت حکایت طاهره کمتر از کارهای مخفیانه علی نیست. طاهره با نزدیک شدن به بیت مغز متفکر و دست راست و وزیر اعظم مأمون عباسی، یعنی فضل بن سهل، ماموریت نزدیک شدن به همسر و دختر فضل را عهده دار بود. چرا که آن مادر و دختر، با اینکه در خانه بد کسی بودند، اما زمینه پذیرش ولایت و امامت حضرت رضا را داشتند و بدین گونه طاهره آن دو را به دستگاه ولایت حضرت رضا آشنا و نزدیک کرد.
تا اینکه شبی علی بن عقیل از ماموریت مهم برگشت و مطابق همیشه باید ابتدا خدمت حضرت رضا میرسید تا گزارش بدهد سپس به خانه اش مراجعت نماید.
متوجه شد که حضرت برای خواندن نماز شب به مسجد رفته و خلوت کرده اند.
علی هم به مسجد رفت و با کمال تعجب دید که هیچ خبری از محافظان در کوچه کنار مسجد و در اصلی و فرعی مسجد نیست.
دلش مانند تشتی که از آسمان بیفتد، ریخت و شمشیرش را کشید و با احتیاط وارد صحن اصلی مسجد شد.
با صحنه ای روبرو شد که فهمید جان حضرت به طور قطعی در خطر است. دید دو نفر از بهترین دوستانش به ضرب خنجر از پشت سر از پا درآمده و جنازه های آنان پشت یکی از ستون ها افتاده است.
در همان تاریکی مسجد، نور جذاب و علوی پسر فاطمه را دید که عارفانه و عاشقانه رکوع و سجود میرود و با معبودش خلوت کرده.
همان نور را مقصد نگاهش قرار داد و در حالی که شمشیرش را میفشرد و با احتیاط اما با سرعت و بی صدا قدم برمیداشت، دانه دانه ستون های منتهی به ولی خدا را چک کرد و پیش رفت.
تا اینکه سه چهار ستون مانده به حضرت رضا دید علی بن عثمان از پشت سر قصد نزدیک شدن به حضرت دارد و میخواهد کار را یکسره کند.
با سرعت زیاد از پشت سر، خود را به علی بن عثمان رساند و او را به زمین انداخت و دو علی با یکدیگر گلاویز شدند.
یک علی بریده از ولایت و با قصد سوء نسبت به جان مبارک ولی خدا.
یک علی هم سینه سوخته و خسته راه و ماموریت های طولانی و ذوب در محبت و عشق به ولی خدا.
علی بن عقیل دو دستش را به گلوی علی بن عثمان خبیث چسبانده و تا آن لکه ننگ جهان اسلام را نکشد دست بردار نیست.
علی بن عثمان هم چاره ای جز رد شدن از علی بن عقیل ندارد و الا طلایی ترین فرصت ترور علی بن موسی الرضا را از دست خواهد داد.
به خاطر همین، در لحظات آخر حیات نکبت بارش، خنجر زهر آلودی که قصد داشت به جان شریف امام رضا وارد کند، به پهلو و سینه و بدن علی بن عقیل وارد کرد.
اما علی بن عقیل ...
دیگر جان و تن و بدنش را فراموش کرده بود. میدانست که آخرین نفری است که اگر از ولی خدا دفاع نکند، جان ولی الله به خاطر قطعی افتاده و ...
بخاطر همین، علی بن عقیل به تعداد تمام سنگرهایی که دیگران یا خالی کرده و یا جانشان را فدا کرده بودند ضربات خنجرِ زهر آلودِ یک خودیِ بریده و کم آورده و دست به دست طاغوت داده را تحمل کرد و دم نزد ...
تا لحظه ای که علی بن عثمان به درک رسید اما خنجرش تمام پهلوهای علی بن عقیل را پاره پاره کرده بود.
بی جان به زمین افتاد.
دقیقا کنار جنازه نحس علی بن عثمان.
تا اینکه لحظات آخرش
به زور چشم باز کرد
و دید سر بر زانوی پر مهر علی بن موسی الرضا علیه السلام دارد.
وقتی گریه های امام رضا بر بالین خودش دید او هم بی اختیار گریه کرد.
اشک او با اشک امامش بند نمی آمد.
امامش صدایش میزد و با نوحه میفرمود: علی!
و او هم جواب میداد: یا امام رضا😭
تک به تک اهل بیت را شهادت داد و هر جا خون و لکنت و نفس های بریده اجازه نمیداد، امام رضا کمکش میکرد و به او میگفت😭
تا اینکه در آغوش محبوبش
و کنار دشمنش
در خانه خدا
و در آن وقت عزیز
به شهادت رسید.
ادامه ... 👇
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
✔️ نتایج مهم این بحث:
۱. وقتی تصمیمات ولی خدا را برخلاف سلیقه خودمان دریافتیم، باید اینقدر آماده تسلیم شدن در برابر اوامرش باشیم که لحظه ای شک نکنیم.
شک کردن به تصمیمات ولی خدا و برطرف نکردن آن شک، سبب دور شدن از عاقبت به خیری است چه برسد که مروج تردید و دو دلی در بین دیگران باشیم و فضا را مسموم کنیم.
۲. اگر شبهه و سخنی مخالف با تصمیمات ولی خدا داریم، باید فورا به داد عقل و قلبمان برسیم و برطرف کنیم. نه اینکه هوار بزنیم و دست به اقدام خطرناک و غلط بزنیم.
۳. بالاترین فیض ها در گمنامی و خدمت مخلصانه ولو در کوه و دشت و شهر و روستا و مناطق محروم و سطوح میانی و پایین جامعه است. چه بسیار افرادی که در خانه و بیت حضرات معصومین بودند اما عاقبت به شر شدند.
۴. هر جا با دشمن، هم ادبیات و هم کاسه شدیم، باید برگردیم به خیلی خیلی قبل تر ها. نگاه کنیم کجا بودیم و چه کردیم و به مرور زمان، کدام طرف غش کردیم که نتیجه اش این شده؟!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
وقتی به طور نسنجیده امر به #قیام شود و کار به جای بزرگان یک رشته، به دست چهار تا بچه بیفتد، میشود همین که میبینید.
در لباس مقدس روحانیت، اما متاسفانه بدون علم، فتوا میدهند و اصل و اساس توجه و محبت و جملات حکیمانه فقیه جامع الشرایط و رهبر معظم انقلاب نسبت به کادر درمان را به سخره میگیرند.
این توییت، مشت نمونه خروار است.
تعدادشان زیاد نیست اما کَمَش هم مضر است.
این توییت داره خیلی واضح آدرس میده!
امیدوارم منظورش از به کار بردن کلمه سیستم متوجه شده باشید.
چون کسی به وزارت بهداشت و کادر درمان نمیگه سیستما!
و همچنین متوجه شده باشید که دقیقا چه کسی و کسانی را عامل مرگ و میر مردم معرفی کرده!
چون کسی به دکتر و پرستار و رییس بیمارستان و... نمیگه عامل!
بلکه واژه های سیستم و عامل، با دقت و تعمد انتخاب شده.
حالا بفرمایید
حضرات محترمی که روزی آمال و آرزوی انقلابی ها بودید اما قریب پنج سال است که تبدیل شُدید به هزینه گزاف برای انقلاب!
بفرما درستش کن
آدم یاد دوران جنگ میفته که یه عده مثلا آخوند، به امام راحل نامه نوشتند و ایشان را متهم به #سوء_تفاهم دانسته و به تقوا دعوت کردند و خون های مطهر فرزندان ملت را نه تنها شهید ندانستند بلکه از آن به عنوان تلفات یاد کردند!
#فتنه_عظمی
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
رهبر فرزانه انقلاب:
بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیعالاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابیعبداللّه جعفربنمحمدالصّادق ولادت یافتهاند و ولادت پیغمبر سرآغاز همهی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ما که اسلام را وسیلهی سعادت بشر و راه نجات انسان میدانیم، این موهبت الهی مترتب بر وجود مبارک پیغمبر است که در این ماه اتفاق افتاد. حقیقتاً باید این میلاد عظیم را مبدأ همهی برکاتی دانست که خدای متعال جامعهی بشری را، امت اسلامی را، پیروان حقیقت را به آن سرافراز کرده است.
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
🌺 ربیع، مبارک 🌺
#روز_جهانی_کودک را به همه کسانی که هنوز کودک درونشان زنده است، نفس میکشه، گاهی کودکی میکنه و گاهی هم حرفهای کودکانه قشنگ و خوشمزه میزنه، تبریک میگم😊😍
کاش جوری کودک درونمان زنده و پاک و فعال باشه که بچه هامون از بودن با ما لذت ببرند
من همیشه عاشق باباهای شیطونی 🤪 بودم که بچه هاشون گاهی وسط مهمونی، یواش درِ گوششون میگفتن «بابا ... زشته این کارا ... بس کن ... آفرین ... بعدا برات شکلات میخرم اگه اذیت نکردی ... باشه؟» 🥰
والا
دنیا و خوشی هاش مال اینجور باباها و بچه هاشونه😉
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
فیلم ساختن درباره بنی صدر قدغن بود یا کسی حوصله اش نمیشد سراغ آن موضوعات برود؟!
تنها چیزی که نسل ما از اون ملعون میدونه، اینه که در جنگ خیانت کرد و با آرایش و لباس زنانه فراریش دادند.
حالا
فکر کنید
خدایی نکرده
یه فیلم سینمایی توسط هالیوود ساخته بشه که شخصیت نکبت بار بنی صدر را بعلاوه یک مشت حرفهای راست و دروغ، بزک بکنه و تحویل مردم بده.
چند تا فیلم و سریال و سخنرانی باید ارایه بشه و چقدر باید جذاب باشن تا بتونند فیلم و روایت اول از این شخصیت را به درستی به ملت بفهماند؟!
نه حالا فقط بنی صدر
خیلی های دیگر
ماشاءالله کم شخصیت نداریم
هر کدامشان یک دنیا حرف و قصه دارند
نشه یه روزی که غرب بیاد درباره همه شخصیت های سیاه و سفید و خاکستری ما سریال بسازه و اقدام به روایت دلخواه خودش بکنه
اما آخرش ما با چهار تا جمله «دروغ است» و «محکوم است» و «ملت نگاه نکنین» از سر خودمون بازش کنیم.
حتی
شنیده ها حاکی از اونه که هالیوود با چند نفر داره چند تا قرارداد مینویسه برای تولید روایت سیاه از چهره و شخصیت نورانی سردار دلها شهید سپهبد سلیمانی و دیگر سرداران مقاومت.
حتی اطلاع داریم که مراحل اولیه فیلمنامه نویسی هم در حال انجام هست و وقتی متولیان امر از خواب بیدار میشن که همه دانلود کردند و دیدند و دلها چرکین شده و دارن چپ چپ به بقیه نگاه میکنند.
از دولت روحانی که کلا ناامید بودیم اما انتظار داریم دولت انقلابی فعلی کاری کنه و شخصیت های بزرگ هنری و سینمایی ایران و مقاومت را جمع کنه و از بزرگترین ستاره های کهکشان مقاومت، روایت درست به دنیا نشون بده.
فقط
یادمون نره
که
ملت بی خبرِ دنیا اکثرا طرفدار روایت اول میشوند.
پس
اگه صلاح میدونید
در اولویت قرار بدید
و
لطفا
یه کم سریعتر.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
روزنامه اطلاعات و به سوگ نشستن در غم فقدان #دکتر #سید که #دار_فانی را #وداع گفته است!
دیگه بندگان خدا چطوری باید عرض محبت کنند؟!
تا قبل از این، معنی دقیق سنگ تمام را درک نکرده بودم!!
ینی سنگ تمام گذاشتن واسش.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دوست عزیزم، #حجت_الاسلام_راجی
خبر درگذشت طفل سه ماهه شما را تا شنیدم بسیار ناراحت شدم و همان لحظه برای شما تماس گرفتم.
دروغ چرا؟ اصلا انتظار شنیدن صدای گرم قبلی را نداشتم و فکر میکردم خیلی دگرگون باشید و ...
اما متوجه روح بلند و خودساخته و توکل شما به خداوند سبحان شدم و بیشتر از آنکه غم فرزندتان اذیتم کند، توکل و صبر و آرامش شما برایم آموزنده بود.
دعا میکنم در عوض فرزندی که امسال و فرزند دیگری که یکی دو سال قبل از دست دادید، خداوند منان در نسل و ذریه شما علما و صلحا و شهدا قرار دهد و تا ظهور ولی الله الاعظم به نوکری دین و انقلاب مفتخر باشند.
«کثّرالله امثالکم و رحم الله اولادکم»
👈 حجت الاسلام راجی، نویسنده کتاب صعود چهل ساله انقلاب اسلامی
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
وقتی فنّ تیترنویسی و ذوق هنری در انتخاب واژگان، فرسنگ ها جابجا میشود دقیقا میشه همین👆
اگه از کنایه ظریف و استعاره جزئی که داره بگذریم و درگیر افکار و اذهان مریض نشیم، جالب و خلاقانه بود😉☺️
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ی سوال❗️
کسی درباره #واکسن_فخرا تحقیق داشته⁉️
از بچه های کانالم کسی هست که فخرا زده باشه⁉️
دلنوشته های یک طلبه
ی سوال❗️ کسی درباره #واکسن_فخرا تحقیق داشته⁉️ از بچه های کانالم کسی هست که فخرا زده باشه⁉️
این مدت به صورت نسبتا دقیق و از افراد نزدیک به این پروژه تحقیق کردم.
از دیگران هم پرس و جو کردم تا فقط یه طرفه به قاضی نرفته باشم.
متوجه شدم که #واکسن_فخرا بسیار واکسن امن و قوی هست و الان هم که بچه ها پیام دادند گفتند تزریق کردند و خیلی راضی بودند.
تصمیم گرفتم انشاءالله به محض اینکه شش هفت هفته از خوب شدنم گذشت، به مرکز تزریق واکسن فخرا مراجعه کنم و با توکل بر خدا فخرا بزنم.
اگر بازم مراجعه داشتم و به نکته جدیدی در خصوص فخرا رسیدم خدمت شما عرض میکنم.
توکل بر خدا🌷☺️
👈 ضمنا تأیید واکسن فخرا توسط بنده به معنی زیر سوال بردن سایر واکسن های داخلی نیست و دست و پنجه همه دانشمندان کشورمون را میبوسم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر زیبا😍
حضرت آیت الله حائری شیرازی در حافظیه شیراز
با تشکر از عزیز ارسال کننده
✔️ خوشبخت ترین پدر و پسر
بنظرم #عثمان_بن_سعید و پسرش محمد از خوشبخت ترین انسان های تاریخ هستند.
عثمان از خانه امام هادی در کودکی و نوجوانی رشد و نمو کرد و اغلب نوجوانی را در خدمت امام هادی بود.
تا اینکه بزرگتر شد و وقتی امام عسکری به امامت رسیدند به نوعی معاون اول امام عسکری محسوب میشد و تا آخرین روز زندگانی امام عسکری از طرف ایشان وکالت خاص داشتند و تقریبا همه کاره محسوب میشدند.
این پیرمرد روغن فروش که گاهی هم به تجارت زیتون و روغن زیتون مشغول بود و این مدل زندگی را پوششی برای رتق و فتق امور شیعیان قرار داده بود، شش سال نایب خاص امام عصر بود و دوران غیبت صغری را به شایسته ترین روش مدیریت کردند.
تا اینکه نامه ای از امام زمان دریافت کردند که متنش برای هر کسی بخونند، کار از غبطه میگذره و به حال خوش و حسن عاقبت و سعادت عثمان بن سعید حسودیش میشه.
حضرت به عثمان میگن که دیگه دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و داری از دنیا میری و از بعد از وفاتت، پسرت میشه جانشینت و ارتباط من با مردم از طریق پسرت انجام میشه.
ینی علاوه بر خودش، تونست بچه ای به نام محمد تربیت کنه که اونم بشه نائب خاص و به مدت چهل سال نیابت را به عهده داشت.
کلا پدر و پسر خاص و عجیبی بودند.
از اون مدل پدر و پسرهایی که نمونه و مثالش در اطراف و تاریخ، نمیشه به راحتی پیدا کرد.
من فقط متن تسلیتی که امام زمان ارواحنا فداه بعد از رحلت عثمان برای محمد نوشتند را براتون میگم ببینید لنگه این نوع تعظیم و خاطرخواهی امام معصوم نسبت به دیگران در طول تاریخ دیده شده یا نه؟
والا ما که این مدل تسلیت ندیده بودیم و از تصور و ذهن کوچیک ما خیلی بالاتره که ببینیم امام معصوم رضایت کامل از متوفی داشته و غم و غصه زیاد بخاطر از دست دادنش تحمل کرده باشه و این اقرار و شهادت را به متن نامه و با دست خط شریفشان بنویسند تا برای همیشه و تا قیامت در تاریخ بمونه!
ببینید حضرت در متن تسلیت چه فرمودند:
🔹 «پدر تو به سعادت و نیکبختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او ... ملحق نماید. خداوند روی او را تر و تازه نماید و لغزشهای او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید، تو مصیبتزده شدی و ما نیز مصیبتزده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه او است.»
دهان آدم باز میمونه!
چقدر باید کسی بزرگ باشه که امام زمانش از رفتنش اینقدر ناراحت باشند.
میگن: قدر زر، زرگر شناسد ... قدر گوهر، گوهری
دقیقا ینی همین.
👈 مطلب آخر را عرض کنم و تمام!
از عثمان بن سعید پرسیده بودند لذت بخش ترین لحظه عمرت کی بود؟
(اجازه بدید با زبان خودم روایت کنم)
فرموده باشند:
در محضر امام عسکری علیه السلام بودیم و درباره جانشین ایشان پرسیدیم؟
حضرت فرموده باشند: پسرم که او را تا حالا ندیدید و امروز او را خواهید دید. او جانشین من و آخرین ذخیره الهی است و...
دل ما برای دیدن آخرین ذخیره الهی میتپید و تحمل نداشت.
لحظات به سختی میگذشت و یک چشممان به جمال امام عسکری بود و یک چشم دیگرمان به درب حجره.
تا اینکه پس از لحظاتی، در باز شد. نوری پیشاپیش کودکی که آثار جلالت و شکوه فراوان در چهره و هیبتش داشت وارد شد.
دو سه نفر بودیم و نفسمان در سینه حبس شده بود.
بی اختیار از جای خود برخواستیم
دستمان بر سینه بود تا قلبمان پرواز نکند و از هیجان و شدت عشق و علاقه، قالب تهی نکنیم.
با چشم اشکبار سلام کردیم و چشم از چهره و قد و بالای مبارک و فاطمیِ آخرین امام و ذخیره الهی بر نمیداشتیم.
به زبانم آیه و ان یکاد و ذکر لا حول و لا قوه الا بالله جاری بود.
تمام قد تعظیم کردیم در حالی که با ذوق فراوان، در آن لحظه فقط یک جمله به زبانمان جاری بود و آن جمله این بود:
🌺اللهم صلّ علی محمد و آل محمد🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه