دلنوشته های یک طلبه
جايش خالی خواهد ماند و جای خالی اش از همه آنها كه هستند زيباتر است ! @mohamadrezahadadpour
💠 از طرف یکی از سادات معظم کانال👇
سلام .... شبتون بخیر
ببخشید مزاحم شدم
خواستم عرض کنم دیشب حسابی حال ما رو بهمریختین با عبارت دیوار نوشته بسیار زیبا ...."وسیظل مکانه فارغا"......😭 یادمنمیره
راستش یاد پدرمرحومم و اتاقش افتادم..
وسایلش که همیشه منظم بود.کتاباش که بانظم خاصی چیده شده بود.... وقتی غبارغمی رو کهتوی اتاقش هس میبینم اشکامسرازیر میشه ولی نباید بزارم مادر متوجه بشه که غصه اش بیشتر بشه ...
پدرم مث جنابعالی "خدا حفظتون کنه" برادر شش تا خواهربود....
در یه روز عاشورا همزمانبا هیئت عزاداری کهاز در منزل رد میشه بدنیا میاد و همون لحظه میبرن هیئت واسه تبرکو اسم سید حسین رو براش انتخاب میکنن ودراینده قاری و مداح وشاعر اهل بیت علیهم السلام میشه ...خیلی برای اقا اباعبدالله مینوشت وگریه میکرد ....روزای عاشورای هرسال هیچوقت یادم نمیره بخاطر گریه های زیادش فکر میکردیم امروز قلبش از کار میافته .....بعد از فوتش یکی از مومنینتوخواب دیده بود یه کارت سبز دستشه که مهر امامخمینی رحمهالله علیه روش بوده ...اخه زمانانقلاب اشعار انقلابی زیادی مینوشت وبارها تهدید شده بود..
ببخشید ناراحتتونکردم
دلم گرفته بود ...
روح پدر بزرگوارتون و پدرم با روح سیدالشهدا و معصومین علیهم السلام محشور باشه
خدا به شما طول عمربا عزت همراه با تندرستی عنایت کنه .
ممنون از توجهتون به مخاطبین
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا حفظ کنه حاج آقای پناهیان
@mohamadrezahadadpour
✔️ امروز یکی از همکارام میگفت: از تمام آرزوهای کودکیم فقط به «بزرگ شدن» رسیدم !
@mohamadrezahadadpour
✔️ صبح سر کلاس از بچه ها پرسیدم بنظرتون ناامن ترین جای منطقه کجاست؟!
یکی از بچه ها گفت: استاد اجازه! اتاقی که درش رو به مانیتور کامپیوتر باز بشه، از سوریه هم نا امن تره …
@mohamadrezahadadpour
سلام و روز شما بخیر🌷
✨﷽✨
🔰برای رفع نحسی ماه صفر ، هیچ چیز بهتر از صدقه و ادعیه و استعاذات وارده نیست.
و اگر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند دعای ذیل را بخواند:
✨یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ✨
📚(مفاتیح الجنان)
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
امروز تو دفتر اساتید نشسته بودیم که بحث #تنهایی شد. یکی از اساتید حرف قشنگی زد و گفت:
تنهايي آدم مثه يه تيكه پازل ميمونه تا وقتي كه يكي هم اندازه ش پيدا نشه با هيچكس ديگه نميتونی پرش كني.
@mohamadrezahadadpour
ببخشید این روزا کم پیدام
دعاگوتونم
گرفتاری و از این چیزا دیگه
ایشالله سفر اربعین اگه یه شب مهمون موکب ما بودین، میشینیم گپ میزنیم
#امام_حسین_مناجات
#وداع_با_محرم
یک ماه گریه کردید در پای ماتم من
پس نوش جانتان باد! شیرینی غم من
روضه به روضه رفتید سینه زدید هرشب
زخم است سینه هاتان این است مرهم من!
جای دگر سراب است در روضه ها بمانید!
چون عاقبت بخیرید در زیر پرچم من
حیف است بین گریه توبه نکرده باشید
ماه بکا و توبه ست ماه محرم من
من با شما رفیقم از من چرا جدایید؟!
من محرم شمایم باشید محرم من
تا چای روضه دم شد هیئت خود حرم شد
سهم تمامتان شد فیض دمادم من
هرکس ز دل بخواهد در اربعین میاید
این همت شما و این قول محکم من!
مرده ز داغ گودال حکم شهید دارد
ای نوکران بمیرید در داغ اعظم من
#سید_پوریا_هاشمی
@mohamadrezahadadpour
✔️ من همیشه قبل از روضه (چه رو منبر و چه مجازی) اول از مستمعم بابت فشاری که بهش میاد عذرخواهی میکنم.
امشبم عذرخواهی میکنم
یه کم روضه صریح گفته شده👇😭
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند*
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
#عبدالحسین
نکته 👇
*مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه:
🔸حضرت زینب فرمودند:
بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم😭😭😭
@mohamadrezahadadpour
خواهد آمد ای دل دیوانهام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیده ام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
امشب از فرط جنون در سینه دل
یکنفس تا صبح هو هو میکند
آخر این دل، این دل بی طاقتم
دست احساس مرا رو میکند
نذر کردم لحظهی تنگ غروب
نذر، یک شب اشک نیلی ریختن
بر سر هر کوچهی شهر خیال
شب چراغی از نگاه آویختن
باز میسایم نگاهم را به راه
خیره بر دروازههای نیمه باز
گامها فرسودهام در کوچهها
کوچههای خاکی دور و دراز
بیقرارم، ناشکیبم، مست مست
امشب از یاد تو لبریزم بیا
آه میخواهم که قبل از مرگ خویش
دست بر دامانت آویزم بیا
خواهد آمد ای دل دیوانهام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیدهام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
مژده پاك سرشت
@mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو لطفا با دقت نگا کنید
🌹سلام🌹
وقتتون به خیر
امروز ازصبح زود حالم الکی خوب بود .بدون هیچ علتی .
بعد از استقرار و تا قبل از تشکیل همایش، رفتم جاتون خالی تو رستوران هتل ... از سنتی رجعت به مدرنیته.
یه خانم خیلی شیک منو را داد به دستم .
با یه نظر سرتا پای منو رو ورانداز کردم .
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون .یکیش هم نفهمیدم چیه. ولی کم نیاوردم و آبروی جهرم روحفظ کردم .
چون تلفظ کلمات هم برام مشکل بود از ترس ابروریزی گفتم ؛لطفا مورد دو و سه برام بیارید .
بگذریم که نفهمیدم چه کوفت کردم سه برابر هر روز هم هزینه کردم .
زدم بیرون و برای این که خوبی حالم رو به دیگرون هم انتقال بدم یه شاهکار کردم که براتون تعریف می کنم.
عارضم به حضورتون از ایام طفولیت علاقه عجیبی به آبنبات عسلی داشتم با مارک یا به قول امروزی ها برند مینو.
یه قنادی کنار هتل بود پریدم داخل و نیم کیلو ابنبات خریدم.
به اولین نفری که رسیدم یه پاکبان بود .اومدم تعارف کنم دیدم بنده خدا دستش کثیفه لذا یهویی به ذهنم رسید خودم بزارم دهانش .این کار رو کردم یه لبخند تحویلم داد که به دنیایی می ارزید.
خلاصه مشتری بعدیم سه تا دانش اموز بودن عازم مدرسه .با تحکم گفتم :دهانها باز .و سه تا ابنبات تو دهنشان گذاشتم و سه تا لبخند تحویل گرفتم .
البته رعایت مسائل شرعی هم کردم و به خانمها تعارف کردم.
یه مامان بزرگ پیر هم دیدم که گفتم حاج خانم من مادر بزرگم رحمت خدا رفته اجازه میخام به نیابت این اب نبات رو بزارم دهانتون.ایشون هم بزرگواری کرد و اجازه داد. البته وقتی یه کم دور شدم صداش رو شنیدم که می گفت:خدا شفات بده.
این هم یکی از ما جراهای امروز
تا فرصتی دیگر.
زیاده عرضی نیست.
ایام عزت مستدام🙈
@mohamadrezahadadpour
جلوی تاكسي نشسته بودم. راننده نگاهم كرد و گفت: «چقدر موها رو سفيد كردي» !
راست ميگفت، بيشتر موهايم سفيد شده است. گفتم: «بله» ... راننده پرسيد: «براي مردن آمادهاي؟!»
گفتم: «چي؟!» راننده گفت: «ميگم براي مردن آمادهاي؟» گفتم: «مگه قراره بميرم؟» راننده گفت: «آره ديگه... چشم به هم بزني رفتي... زود... خيلي زود» !
براي مردن آماده نبودم حتي براي شنيدن اين حرف هم آماده نبودم، ولي انگار راننده مطمئن بود كه به زودي ميميرم!
به راننده گفتم: «من نميخوام به اين زودي بميرم». راننده گفت: «هيچ كس نميخواد ولي خيلي هم زود نيست ...» !
دلم ميخواست از تاكسي پياده شوم و بقيه راه را بدوم... ولي راه دور بود و جان اين همه دويدن را نداشتم...
👤 سروش صحت
@mohamadrezahadadpour