بعضی اپوزیسیون های خارج از کشور، در طول هفته گذشته، چنان توییت و پست حمایتی از جمهوری اسلامی میذاشتند که گفتم نکنه میخوان در انتخابات آتی شرکت کنند و یحتمل تایید بشن و ناباورانه رای بیارند😳
به قول یکی از بچه ها: پَنَهتُ بالله
پناه میبرم به خدا
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بچه ها کسی از سلیپیتی ها خبر داره؟!
دو هفته است اضافات نداشتند
چیه مگه
نگرانشونیم خب
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
#مایوسم
مثل #مریم که برای نجات مالی #گروهکش مجبور به تن فروشی با یکی از وزرای سعودی شد اما الان دیگه...
نه آبرویی مونده براش
نه گروهکی که بریزن تو خیابون
نه پولی که بتونه تقسیم کنه
و نه تنی که بتونی باهاش امرار معاش کنه
و الان رو تخت بیمارستان
با نصفی از صورت فلج شده...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
#مریم
تَکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت
وقتی که چشم باز کردی و دیدی
نه حکومتی عوض شده ...
نه شوگری مونده برات
نه پولی مونده که بریزی تو حلق یه مشت سگ ولگردت
و نه کسی اسمت میاره
و اینک
جواب فاکتورهای سعودی در انتظار توست...
پیری و سرافکندگی و بدهکاری و یه پروژه گنده شکست خورده روی دستات مونده و نمیدونی چیکارش کنی!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
سلااااااام
احوال شما؟
چه خبرا؟
خوبین؟
خب الحمدلله ... سلام برسونین خدمتشون
ما هم خوبیم... سلام میرسونیم خدمتتون😊
ببخشید کمتر هستم
هستما
اما فرصت نمیشه
درگیر درآوردن یه لقمه نون حلال
والا
غرض مزاحمت بود که الحمدلله حاصل شد
درخدمتیم🌺❤️🌷🌸😌
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ما حتی از اپوزیسیون هم شانس نیاوردیم .🧐😏
این آقا مثلاً اپوزوسیون ماست که در خارج از کشور نشسته و بچه های مردم را دعوت میکنه به تغییر رژیم!
بعدش دیدن نمیشه، زدن تو نخ توهین و ترور پاسدار و بسیجی و آخوند!
بعدش هم دیدن جراتشو ندارند و به خاطر همین، زدن تو نخ شکستن شیشه ها و آتش زدن درب مساجد و...
تعطیل تر از این دلقک، اونایی هستند که حرفاشو گوش میدن!
مثل اونایی که در این چند سال دستگیر شدند!
#ما_از_اپوزیسیون_شانس_نیاوردیم
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
هیچی
قبلاً هم هیچی
الان که دیگه هیچی تر
دور از جون، کنیز شماست!😳
البته دور از محضرتون
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای جانم به سید انجوی نژاد عزیز و بزرگوار😂🌷🌺
#کدومو_بگیرم؟!
#همشو_بگیر
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
📢 رفقا 📢
دوشنبه ساعت ۱۴:۳۰ خیابون انقلاب یادتون نره
اجتماع بزرگ تهرانی های مقیم مرکز😊
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
چند روز پیش، رفیق و همکلاسی عزیزم مهندس محمد فاطمی را از دست دادم
یادش بخیر
اگه خانواده محترمشون در کانالم هستند، مجددا تسلیت میگم و از اینکه نتونستم بخاطر ماموریت و مشغله و... حضورا خدمت برسم عذرخواهی میکنم.
در گروه واتساپی که بچه های پایگاه بسیج کربلا (جهرم) تشکیل دادیم و رفقای ایام نوجوانی و جوانی دور هم جمع شدیم، متنی را نوشتم که بنظرم شما هم بخونید بد نیست👇
دلنوشته های یک طلبه
چند روز پیش، رفیق و همکلاسی عزیزم مهندس محمد فاطمی را از دست دادم یادش بخیر اگه خانواده محترمشون در
سلام و ارادت خدمت همه رفقای عزیزم🌹🌹
والا من قبلاً خیلی به محمد نزدیک بودم و با رفتنم از جهرم، کلا فاصله زیادی از لحاظ مکان و جغرافیا بین من و بچه های پایگاه کربلا پیش اومد.
تا اینکه این گروه راه افتاد و خیلی از نظر روحی و بازگشت به ایام نوجوانیم و رابطه بهتر و عاقلانه تر و عاطفی تر با شماها بهتر شدم. از همتون مخصوصا ابراهیم قناعت پیشه عزیز بخاطر این بنای خیر تشکر میکنم.
تا دو سه روز پیش که خبر رحلت محمد عزیز اومد و همه شوکه شدیم.
از شوکه شدن خودم براتون بگم:
رفقا شاید رفتن محمد که همکلاس و هم سن و سال خودم بود، بیشتر از رفتن بابام که خودم کفن و دفنش کردم، روی فکر و روحیه و ذهن و روانم اثر گذاشت.
بسیار مرگ و رفتن و همه چیزو رها کردن و یهو غیب شدن و زیر خروارها خاک خوابیدن برام نزدیک شده.
یکی دو شبه که با خودم گفتم «اینم از محمد فاطمی» اینم از آدمی که وقتی همدیگه رو میدیدین، محکم بغل هم میکردین و کلی سر به سر هم میذاشتین. خودت و بقیه هم همین هستین. چیز بیشتری در منتهی الیه زندگیت منتظرت نیست.
نشستم فقط فکر کردم و دیشب تا حالا حتی یک دقیقه هم خواب به چشمم نیومده و این همه فکر و نوشتن و مراجعه به قرآن و... فهمیدم که اگر برگردم و بخوام جوری زندگی کنم که وقتی مثل محمد بخوام از دنیا برم، راحت برم و مثل محمد صبور و محجوب و خنده رو باشم، فقط و فقط فهمیدم که : 👈 اونجاهایی که با خانواده و زن و بچه هام و مادرم و خواهرام و خواهر زاده هام و رفقام بودم «زندگی» محسوب میشده! زندگی به معنای واقعی کلمه.
و یا وقتایی که به خاطر دل خودم کانال دلنوشته های یک طلبه را زدم و هر شب کلی مطلب تایپ کردم و در خنده و گریه مخاطبینم شریک بودم زندگی محسوب میشه.
و یا منبرهایی که به خاطر آبروی اهل بیت رفتم و دو سه تا آیه و حدیث برای مردم خوندم زندگی محسوب میشه.
همین.
بقیش برای گذران و کلاس و خدمت و ... هست. وگرنه «اصل زندگی» خوش بودن با خانواده و رفقا و بچه های کانال و منبر امام حسین هست!
هر جا سخت گرفتم، سخت تر زندگی کردم. هر جا راحت و آسان گرفتم، عشق دنیا و آخرت کردم.
به خدا
زندگی اصلش ینی همین
حیف دلخوری ها و ناراحتی ها و دور از هم بودن ها و...
قدر هم بدونیم.
خیلی وقت نداریم.
محمد که رفت، ۳۴ سالش بیشتر نبود. هم سن من و شما
مرگ خیلی نزدیکه
ایشالله عمر بابرکت کنیم و عاقبت به خیر باشیم
👈اما زندگی کنیم👉
عشق و حال و هیئت و کانال و پایگاه و بندگی خدا
سخت نگیریم اینقدر
من از بابت همه اوقاتی که میتونستم پیش خانوادم باشم و لذت ببرم و با دوستام صفا کنم و یا توی کانالم چرت و پرت بگم اما نبودم و مشاغل زیادی و «غیر ضروری» برای خودم تراشیده بودم، پشیمونم.
خدا رحمت کنه محمد فاطمی و مهدی زارع و آقارحیم و...
جای همشون خالیه
ببخشید
طولانی شد
محمد آغا ؛ گل باغا🌹🌹
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه