🔺 تهران-دفتر کار محمد
محمد تو دفترش بود و با خانمش تلفنی حرف میزد:
-تو خوبی؟
-خدا را شکر. ببخشید تنهات گذاشتم.
-میفهمم. اشکال نداره. من نگران داداشش هستم.
-حواسم بهش هست. الان میرم سوارش میکنم و میبرمش خونه. فردا اول وقت میام پیش تو. چیزی میخوای از خونه برات بیارم؟ یا میخوای تو بری خونه و من بیام اونجا؟
-نه. یه خبر بد برات دارم.
-نگو مامانت داره میاد!
خانم محمد بعد از مدتها یه لبخند کوچیک زد و با همون صدای گرفته اش گفت: لوس. میدونستم اینجوری میگی.
-یا قمر بنی هاشم! البته قدمش بر چشما. اتفاقا خیلی هم خوبه که ...
-خیلی هم خوبه که بیاد و دیگه لازم نباشه همین وقت کمی هم که میذاری برای من و اومدنت به بیمارستان، صرف من و بچه هات کنی و بگی این مادر و دختر از دخترم نگهداری میکنن و منم خوشکل میرسم به کارام و اداره و پرونده هام. آره؟
-دیدی لوس خودتی؟ این چه طرز حرف زدنه؟
-حقیقته. همیشه انگار آسمون سوراخ شده و ... ولش کن ... این حرفا فایده ای نداره و دردی از من و بچم دوا نمیکنه. راستی حالا به حال و وضع فرهنگی و امنیتی بچه های مردم رسیدی؟ دیگه گمراه نمیشن به سلامتی؟ برمیداره برای من نامه ابراز مسئولیت و تشریح اوضاع کشور مینویسه و تهش به خاطر اینکه خَرَم کنه، مینویسه عاشقت محمد! الان به سلامتی به کارات رسیدی؟ اوضاع فرهنگی و امنیتی جهان اسلام روبراهه؟ فقط گیر نبودن تو در کنار من و دختر بودن که اینم حل شد. آره؟
-نه به میفهمم گفتن اول صحبتت نه به این لیچار بازاری که راه انداختی! من هیچی نمیگم. نگا یه کلمه حرف زدما. ببین چه میکنی!
-چیکار کردم مگه؟ مگه چی گفتم؟ خیلی خب. دیگه حرف نمیزنم. دیگه هیچ وقت حرف نمیزنم. کاری نداری؟
-صبر کن...
-چیه؟
-یه کمی آروم باش ... یه چیزی میخوام بپرسم ...
خانمش یه نفس عمیق کشید و از اوج، فرود اومد و گفت: جان!
محمد دنبال کلمات میگشت ... چیزی پیدا نکرد ... آخرش آروم گفت: بیدار نشده؟
به محض اینکه محمد این سوالو پرسید، خانمش لحظه ای سکوت کرد و صداش لرزید و با بغض گفت: نه محمد ... بیدار نشده ... افتاده رو تخت ... موهاشم بهم ریخته الهی دورش بگردم ... نذاشتن برم موهاشو شونه بزنم و بیام بیرون ...
محمد داشت این طرف خط، خودشو کنترل میکرد که گریه اش نگیره. به آرومی گفت: خدا کریمه ... دختر منم پا میشه ... اینجوری نمیمونه ...
خانمش با گریه گفت: محمد اگه دخترم پا نشه بیچاره میشم. من دیگه دنیا رو نمیخوام اگه دخترم توش نباشه.
محمد که همه شوخی هایی که برای عوض شدن فضای خانمش کرده بود را بی فایده میدید و دل خودشم ریش ریش شده بود، دیگه نتونست تحمل کنه و بی صدا بارید ... تمام صورتش پر از اشکِ داغ داغ داغ شده بود ...
گوشیو از کنار گوشش آورد کنار تا خانمش نشنوه ...
دستشو مشت کرده بود و جلوی دهنش گرفته بود که صدایی اون طرف نره ...
داشت خفه میشد از بغض و گریه ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
🔺️دانشمند ترور شده «شهید محسن فخری زاده» است
🔹 محسن فخریزاده از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بوده است که دو سه ساعت پیش ترور شد.
🔹 او تنها دانشمندی بود که نتانیاهو در یک برنامه از او نام برده بود و رسانههای اسرائیلی اعلام کرده بودند که نقشه ترور وی در یک بار سالهای گذشته شکست خورده بود.
🔹 رسانههای اسرائیلی ادعا کرده بودند که نام این دانشمند از طریق لیستهای سازمان ملل به دست موساد رسیده است./ رجانیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفقا اینو ببینین👆
جناب شمخانی هستند
رییس کل امنیت هممون و حومه
میگه: اصلا بساط محافظت از شخصیت ها را جمع کنین!!
#کارتابل
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
اینقدر اطلاعات کانال ها و سایت ها و پیج های دشمن در خصوص سازمان ها و هسته های حساس نظام و هزاران مسئله مهم امنیتی کامل و جامع هست که خداشاهده آدم شک میکنه که این اطلاعات سوخته باشه!
یادمه وقتی #کارتابل تمام شد و قرار بود کارشناس ها نظر بدهند، یه کم بیشتر نسبت به سایر داستان ها نگران بودم. چون موضوعش دستگاه دفاعی و نیروهای مسلح و اینا بود.
اما دیدم اکثرشون تایید کردند و مشکلی نداشتند و حتی تشویق کردند که دفعات بعد، کاملترش بنویسم.
الان درباره #شوربه هم وضع همینه
لازم نیست به کسی و جایی وصل باشی
اینقدر اطلاعات و آمار تو سایت ها و پیج و کانال ها ریخته که نگو
شما فقط کافیه به انگلیسی و عبری و عربی و ... سرچ کنی #محسن_فخری_زاده
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
خبرنگار ارشد دفاعی اسرائیل: در عملیات ترور "محسن فخری زاده" در ایران، هیچکدام از اعضای عملیات ترور، دستگیر یا کشته نشده اند.
👈 این دو تا همیشه همبنجورین. وقتی اینجوری دارن دست و پا میزنن که عادی سازی کنن، خب خیالم تقریبا راحت میشه که خبرهایی هست و ردشون را زدند و حتی امکان داره یکی دو نفرشون را دستگیر کرده و یا کشته باشند. حالا ببینین کی گفتم.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
موساد رسماً با این توییت، گردن گرفت.
ولی این درد من نیست
چون از اولش هم معلوم بود
درد من، سندی هست که سمت چپ تصویر نشون داده
این سند، شاید به اندازه انگشتان یک دست هم به آن دسترسی نداشتند
مخصوصا با پاراف شهید
درد من #نفوذِ
👈 در اتاق ها و جلسات حساس و به طور کلی سرّی، نفوذی ماشه خیانتش را میکشد و تیر و ترکشش در کف خیابان به دانشمندان ما اصابت میکند.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ایشان شهید فخری زاده نیستند!
لطفا این فیلم را به اشتباه و به نام ایشان منتشر نکنید.
حتی آن جوانی که در جبهه صحبت میکند هم شهید فخری زاده نیستند.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
این پیام و پیام های مشابه در حال دست به دست شدن است. لطفا به هیچ وجه پخش نکنید و هوشیار باشید. چون بوی هرج و مرج و بی قانونی میدهد. هنوز یادمون نرفته که در عراق، بسیاری از بچه های حشد الشعبی و حتی برخی مسئولین کاردرست را با همین روش و در همین هرج و مرج ها حذف کردند و کسی هم صداشو درنیاورد!
پس لطفا هر چی دیدیم ارسال نکنیم.
امنیت و انتقام و این کلمات با این نوع حرفها و تحریکات درست نمیشه. لذا لطفا کسی مردم را تحریک نکنه. چرا که ای چه بسا همین حرکت، سبب اغتشاش و ناامنی بشه.
مطالبه عمومی آری
بی نظمی و هرج و مرج هرگز
#لطفا_حساب_شده_تر
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه