محامین
◾️#پنجشنبهها_در_محضر_شهدا (۸۹)
《و ما الحياةُ الدّنيا إلا لَعِبٌ ولهوٌ و للدّارُ الآخرةُ خيرٌ للذينَ يتّقونَ أفلا تَعقلونَ》
سوره انعام، آیه ۳۲
کمی فکر کرد و گفت؛ صادق عاشق خدا بود. فردی نبود كه در قبال انجام كاری توقع قدردانی و سپاس داشته باشد. من هم یاد گرفته بودم به جای تشكر به صادق میگفتم الهی شهید بشی و همنشین سیدالشهدا(ع). ایشان هم میگفت: «دعات قبول. ولی آخه من خود خدا رو میخوام.»
همسرم ارادت خاصی به اهل بیت (ع) داشت. این را به خوبی میتوانستم از اولین و آخرین شرطش برای ازدواج درك كنم. به من گفت میخواهد داماد حضرت زهرا(س) شود.
هرگز در قبال درخواستهای منطقی دوستان نه نمیگفت. احترام زیادی به پدر و مادر میگذاشت و عاشق آنها بود.
صادق خیلی شوخطبع بود. بعضاً اصرار میكردم كه صادقم یكم جدی باش، اما ایشان میگفت:
"زندگی مگر غیر از شوخی است."
زندگی برایشان تنها یك بازی بود. همه چیز رنگ شوخی داشت. تنها حرفهای جدی ما مربوط به شهادتش بود.
صادقم وصیت كرده بود كه بعد از شهادتش و در مراسم تشییع سیاه نپوشم و سفید به تن كنم. میگفت برای تشییعكنندههایش كه بسیار هم عظیم حضور داشتند لبخند بزنم و قوت قلبشان باشم. از من خواستند در جمع گریه نكنم و زینبوار بایستم. خواست تا ادامهدهنده راهش باشم.
خواست تا عاشق ولایت فقیه باشم و بر ارادت و عشقش بر امام خامنهای تأكید داشت.
📚مصاحبه با همسر #شهید #صادق #عدالت_اکبری، سایت راهیان نور
@mohameen