eitaa logo
آموزش خط 🌱| امین برجی
3.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
596 ویدیو
512 فایل
✨ خوشنویسی با خودکار ✨ به دنیای زیبا و هنری خوشنویسی خوش آمدید! 🎨✍️ 💢محتوای آموزشی 💢محتوای دینی 💢محتوای انگیزشی و حال خوب کن 🌿ادمین ثبتنام دوره ها-تبادل-تبلیغات👇 @poshtiban_borji
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🪴🌱من مسئول زندگی هستم پس میتوانم آن را تغییر دهم...
🪴🌹🌸باز آی که دوستی همان است
🌿🌱💐رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 🔵 تا اینکه اونجا به واسطه کمک‌هایی که به خانواده شهدا میکردیم با راحله آشنا شدم ،راحله همسر بسیجی شهیدی بود که خودم تفحصش کرده بودم ... 🔶 داستان اون تفحص و ارتباط من با اون شهید خودش داستان قشنگیه که بماند اونجا بودم وقتی بچه هاش روی تابوت بابا افتادن... زن تنهایی که با ۳ فرزند با مشکلات فراوون دست و پنجه نرم می‌کرد ،کل خانواده خودش یا شهید شده بودند یا به رحمت خدا رفته بودن خانواد همسر مرحومش هم اغلب ساکن عراق بودن ،یه هفته رفتم و آواره بیابونها شدم ،یه هفته با خدا حرف زدم و در آخر تصمیم گرفتم ،نمی‌شد این زن تنها رورها کرد ،وقتی بهش گفتم اولش نپذیرفت اما اینقدر التماسش کردم تا باورم کرد ،بهش گفتم من منت تو رو میکشم تا اجازه بدی نوکر تو و بچه های اون شهیدت باشم 🟢 طیبه ! شب عروسی وقتی با خشم بهم گفتی که با زندگیم چیکار کردم ؟ از ته دلم اون حرف رو زدم : "من که هنوز کاری نکردم" اون روز اول یک راه سخت بودم الان ولی راه داره به سختی‌های خودش میرسه ،اینجاس که به کمکت نیاز دارم از همون اول میدونستم گوشه ی این خیر دامن تو رو هم میگیره ، خدا خودش چیده، 🔻 داشتن همسری که دنیاش با تو فرق داره ، تو رو وادار میکنه که با کار و کار کار خودتو مشغول کنی من اینطوری سرپا موندم تا رابطه گرم بمونه مسئولیت بچه ها و ارتباط با هر کدومشون یه پروسه سخته که به لطف مامان فاطمه تقریبا موفق شدم . هم دانشگاه امام صادق تدریس میکنم و هم به پاسداری خودم مشغولم. 🔸 بعد از اینجا هم باید برم دانشگاه عهدواره فرزندان شهدا رو داریم من و سه تا بچه ها باید شرکت کنیم و من هم اونجا باید صحبت کنم
🌹🍃در کنار تو درگیر آرامشم...
🌾قاصدک هان چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 🔶 با خجالت گفت : واسه همین انقدر مرتب اومدم دعا کن بتونم خوب حرف بزنم بعضی از دانشجوها با دنیای ما خیلی غریبن، آهی کشید و پرسید ⁉️ طیبه تو این راه کمکم میکنی ؟ 💙 اشکهایم را پاک کردم ، سرم قد یه کوه شده بود اما با لبخند تلخ و مسلط صحبت کردم : ببین مرتضی ... آقا مرتضی ... گفتنی ها رو خودت خوب گفتی ،خیلی برات خوشحالم جز این از پسر آقا سید و عمه فاطمه انتظار نمی‌رفت،نمیدونم چه کمکی از دستم بر میاد،میدونی که کوتاهی نمیکنم،ولی خودت هم میدونی که ما نباید...... حرفم را قطع کرد 🔴 میدونم چی میگی به همین نزدیکی وقت اذان قسم میخورم طیبه منو نمیبینی ، اصلا جایی که باشی نمیام ،مگه به ضرورت خودم میدونم که ما تا وقتی که زنده هستیم بااااید از هم فاصله بگیریم . ❤️ دو نفر که روحشون به هم گره خورده هیچ وقت نمیتونن عادی و معمولی با هم باشن،پس خیالت راحت کمکی که ازت میخوام برای خودم نیست 🔸پس چی ... واضح بگو لطفا چه کاری از دستم برمیاد ،میخوام باهات معامله کنم راحله ۲ تا پسر داره و یه جمیله ، 🟢 جمیله با تو،در عوض محمدت با من تو هوای جمیله رو داشته باش،همه جوره سر محمد برات جبران میکنم تو خواهری کن برام ،ببین چیکار میکنم واسه پسرت. ❤️ معامله وسوسه انگیزی بود... کمی تامل کردم و گفتم : حرفی نمیمونه آقای برادر ، من چه تو تلافی کنی چه نه حتما هوای جمیله رو دارم ، پس برو با خیال راحت به آرمانهات برس ... نفسی از سر آسودگی کشید بلند شدم و برایش چای ریختم نگاهم به موبایلم افتاد ⚪️ امیر چند تا پیام داده بود : خوبی عشقم ...همه چی روبراهه ... موفق باشی همسر توانمند من ... زیر لب لبخند زدم 💙 من جمیله و راحله را زیر پر و بالم گرفتم،اما هر کاری که من انجام دادم هزاران هزاران هزاران هزار برابرش را هزاران هزار برابرش را مرتضی برایم جبران کرد... بازیهای روزگار عجیب بود و عجیب بود و عجیب... ...
🌹🌹ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
dhoP4-480.mp3
15.33M
دعای زیبای عهد با صدای محسن فرهمند...
🌹به غیر درگه او نیست آستانه ای
۲۰۲۳۰۷۱۷_۱۶۱۴۵۲-01.jpeg
3.9M
فایل با کیفیت تصویر بالا 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 فصل دوم : 🔵 خودم می‌دانستم استاد مقدم به چه چیزی اشاره دارد اما چیزی نگفتم . معلوم بود حسابی خسته شدن با لبخند گفتم : استاد جانم واسه امروز بسته دیگه بقیش بمونه فردا 🔶 نه نازنینم ، زهرا سادات مهربون فردا ‌ نیستم میدونی که پنجشنبه ها باید برم گلزار،با صدای ناراحت گفتم : اه یادم نبود ... باشه استاد قشنگم بلند شدم و وسایلم را جمع و جور کردم رنگ استاد زرد بود ،در همین دو ماهی که مشغول ضبط خاطرات بودیم کلی وزن کم کرده بود،دلم برایش ضعف می رفت ولی کاری از دستم برنمی آمد ... ❤️ زهرا سادات چیکار میخوای بکنی با آقا رسول ؟؟؟ وای استاد گیرم انداختید بالاخره راستش واقعا نمیدونم،باید سر فرصت باهاتون مشورت کنم،کلی سوال دارم و البته نگرانی،جواب مامانم که به راحله خانوم منفی بود ولی خب ... 🔻باشه عزیزم بمونه سر فرصت صحبت میکنیم،نسرین بهم گفت که بین دل و عقلت جنگه، فقط اینو بدون که رسول مثل پدرش و مرتضی یه قهرمانه ولی قهرمان بودن دلیل خوشبختی تو نیست ، تو باید طبق اصولی که یادت دادم به جواب برسی ⚪️ چشم استاد ، چشم ، بدون مشورت با شما که کاری نمیکنم ، فقط یه خواهش دارم ازتون،فردا منم باهاتون بیام گلزار ؟ استاد مهربان پاسخ داد ، وا ...اینم دیگه ‌‌ خواهش داره ،لطف میکنی نازنینم ... میدونی که مهدا که درگیر زندگی خودشه ، هدا هم که کلا ... پریدم و محکم ماچش کردم ... اصلا حالا که اینهمه مشتاقی پاشو بیا با هم بریم خونه راحله 🔸 وای نه استاد قیافمو ببینید ، زیر ابروهامو سیبیلامو..... با خنده گفت : خجاااالت بکش زهرا سادات ... از موی سفید من خجالت بکش حداقل، خجالت نداره که استاد دلم میخواد اونا همیشه منو عین پنجه آفتاب ببینن ، والا تو دلشون نگن چه عروس هپلی ... 🟢 خنده استادم بلند شد،کیف میکردم وقتی می‌خندید ،خدا نگهت داره دختر بلا ... هرکی تو رو بگیره پیر نمیشه ... ولی در نهایت دلم نیامد این فرصت را از دست بدهم ، رفتم سرویس و دستی به صورتم کشیدم و کفشهایم را هم با دستمال کاغذی تمیز کردم و با هم راهی ‌ شدیم .....
🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد: 🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود: 🔹 من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند! 📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹ 🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ... 🆔 eitaa.com/emame_zaman
🌿با زبان مسخره کردن که بدیهی است خطاست پس چرا آتش به دوزخ میدهید با این زبان...
ر😁وی وزن و قافیش پیگیر نباشید یک جمله خوندم خوشم اومد گفتم یک بیت شعر بگم این بیشترین تلاشی بود که داشتم و از خودم راضی هستم و انشالله تا سه سال اینده بهتر میشه یقینا
این رو گفتم که همیشه شاکر پیشرفتمون باشیم تا نا شکر نیما خالی وجودیمون چون شکر برکت میاره ولی ناشکری احساس بد وناراحت کردن خدا رو به دنبال داره
کسانی که میخوان کانال خوشنویسی بزنن امروز روز خوبیه به یاد شیرخواره امام حسین ع به یاد علی اصغر ۶ ماهه حسین ع کانالتون رو بزنید حتی در خوشنویسی فقط ۵ تا ۱۰ درصد بلد هستید حتما امروز استارت بزنید و شاکر هنرتون باشید