همیشه می گم در جواب منفی دادن عجله نکنید
اما لازمه این نکته رو هم بگم که در جواب مثبت دادن هم عجله نکنید.
برای شناخت و رابطه تون زمان بذارید. شناخت ی فرایند تدریجی و زمان بره.
بدو بدو جواب + ندید
بدو بدو جواب - ندید
کمی صبور باشید. شناخت آدم های پیچیده روزگار امروز، کار سختیه.
در مورد پیام اخر کانال و بحث استخاره اشتباه ترین کار به نظر من استخاره هست.
واقعا عبارت "استخاره دل هست حقیقت محض هست"
من برای ازدواجم اصلا از خواستگارم خوشم نمی آمد و جوابم منفی بود ولی به دلیل موقعیت اجتماعی خوبشون و اصرار پدر و مادرم استخاره گرفتیم و خیلی خیلی خوب اومد و از برکات و مال فراوان گفته بود
همسرم با وجود موقعیت مال خوبی که دارن خیلی خسیس هستن و چون از اول هم بهشون علاقه نداشتم در زندگیم خیلی اذیت شدم😞😞😞
مطالعه کتاب "فرنگیس" مصادف شد با آخر هفته و تعطیلات من.
خستگی و کارهایی که داشتم، دائما می گفتند: من مهمترم یا فرنگیس؟!
چه وعده هایی که به کارهام دادم تا گذاشتن کتاب فرنگیس رو بخونم.
همه چیز از تندیس یک زن تبر به دست شروع شد.
زنی که در 18 سالگی سرباز متجاوز عراقی را با تبر می کشد و کلّه سرباز همراهش با سنگ می شکند و او را اسیر می کند.
فرنگیس زنی است با 8 سال سابقه جبهه!!
کتابی است سراسر شور، زیبایی، حماسه، حیرت، بغض، پیروزی، حسرت، اشک و گمنامی. و چه زیباست گمنامی.
"فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ".
قهرمانان این کتاب، همه مردم عادی و عامی اند. درست مثل خود فرنگیس که کارگر زاده ای است از روستای گور سفید گیلان غرب در استان کرمانشاه.
"فرنگیس" کتابی است در 12 فصل و 354 صفحه.
کتاب روایتگر مقاومت و مجاهدت روستای گور سفید در جنگ است و روایتگر شهادت مجاهدانی است که در خانه و کاشانه شان با بمب و حمله هوایی عراقی ها و یا در زمین هایشان بوسیله مین های آنان به شهادت رسیدند.
18 نفر از خانواده فرنگیس به شهادت می رسند. و تقریبا همه اعضا خانواده شان جانباز می شوند.
و اما در پایان:
1) خدا پدر و مادر نویسنده یا همان خاطره نگارش را بیامرزد که حق مطلب را با قلمش ادا کرد.
2) "فرنگیس" عاشقانه نیست.
3)نکته بسیار جالب کتاب این است که در قسمت آخر کتاب پس از اتمام داستان، روزگار کنونی تمام کسانی که ذکری از آن ها در داستان شده است گفته می شود.
*** ممنون از کسی که کتاب را به من امانت داد. (ماشالله انقد کتاب ها گرون شده که ترجیح میدم، امانت بگیرم و بخونم)
#فرنگیس
#خط_مقدم
#بهت
#حیرت
#خاطرات_فرنگیس_حیدرپور
#قلم_مهناز_فتاحی
الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ.
#معرفی_کتاب
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تاسوعای_شهدای_غواص
اون وقتا که دانشجو بودم، سوم دی ماه رو بخاطر شهدای غواص عملیات کربلای 4 مشکی می پوشیدم.
حدود پنج هزار شهید مفقود الاثر و مفقود الجسدی که وقتی در کمین عراقی ها افتادن، چنان با تیر ضد هوایی می زدن شون که غواص در اثر اصابت گلوله تمام قد از توی آب بلند می شده و دوباره می افتاده توی آب.
عملیات کربلای 4
عین سکانسی از فیلم مختاره که ایرانی ها توی محاصره می افتن.
یادشون گرامی...
#سوال_م
نظرتون درباره ابراز احساساتِ طرف، بعد از جلسه اول خواستگاری چیه؟
#جمع_بندی:
"چایی نخورده پسر خاله نشید"
اندر احوالات شومن های احساسی، پدیده نوظهوران وسواسی
حتی اگر آدم احساساتی هستید و براتون مهمه که طرف مقابل تون هم شبیه خودتون باشه، در جلسات اولیه آشنایی ابراز احساسات مستقیم نکنید!!
اصطلاحا "چایی نخورده پسر خاله نشید". بعد از دو سه جلسه به طرف مقابل تون نگید: "عزیز دلم"!!
واقعا چی توی مغز پسریه که بعد از ی اشنایی اولیه، دختر خانم رو با اسم کوچیک صدا می کنه و قربون و صدقه اش میره؟!؟!
هدف دوران آشنایی ابراز احساسات نیست که شما گازش رو گرفتید و انقد مجنون بازی در میارید. این کار هم باعث میشه دختر خانم در تصمیم گیری به شک و تردید بیافته و هم می تونه نشون دهنده این باشه که طرفی که اینجوری ابراز احساسات می کنه کمی از دایره منطق فاصله گرفته و ممکنه تصمیمی که داره می گیره بیشتر از سر احساس باشه!
پس توصیه می کنم در صحبت هاتون از واژه های احساسی و ضمیرهای مفرد استفاده نکنید. گاهی اوقات ابراز احساسات نابه جا باعث چندش و معذب شدن طرف مقابل تون میشه. دختر خانم می گه: "یعنی چی که هنوز آشنا نشدیم انقد ابراز محبت می کنه؟!"
برای ما بصورت کلی مهمه که شما از طرف مقابل تون احساس پختگی بگیرید. یعنی طرف مقابل تون اصطلاحا "حرف دهنش رو بفهمه".یعنی متوجه باشه که کجا و به چه میزان ابراز احساسات کنه.
بصورت کلی اگر می خواید ابراز احساسات کنید اولا غیر مستقیم و دوما کوتاه باشه. مثلا می تونید بگید "تا اینجای اشنایی، از آشنا شدن با شما خوشحالم" . یا "روند کلی جلسات رو تا این مرحله مثبت می دونم و امیدوارم هر چی که خیره پیش بیاد" یا "مایلم بیشتر با شما آشنا بشم چون احساس می کنم با هم تناسب داریم" . یا "مایلم جلسات مون با فاصله کمتری از هم باشه".
و....
سلام،من با پسر همسایه مون قرار شد آشنا بشم ،مادرشون یه جلسه اومدن خونمون و درباره ی پسرشون و تحصیلات و کارش توضیح دادن ،با توجه به شناختی که از خونواده اشون داشتیم نظر مامان بابام مثبت بود ،
منم جلسه ی بعد که خودشون رو دیدم دو دل بودم انگار درست به دلم نبود ،تا پسرشون رفتن دم صندوق مادرشون به من اصرار کردن که جوابم چیه و آیا مایلم باز ببینمشون و من هر چی گفتم حالا فکرانو بکنم گوش نمیدادن و تو رودربایستی قبول کردم بیشتر آشنا بشم چون پسر خوبی بود،
جلسه ی سوم که پدرم هم دیدنشون و خواستگاری رسمی شد،و قرار شد با هم بیرون بریم شروع کردن به ابراز محبت و علاقه،
و من بارها بهشون گفتم من تا از انتخابم مطمئن نشم دوست ندارم چیزی بگم یا چیزی بشنوم.
بعد 6جلسه به خاطر تناقض تو حرفاشون حس کردم آدم صادقی نیستن گفتم نه مادرشون به مامانم گفته بودن دخترتون بی احساس و بی محبت!
چون چیزی به پسر من نمیگفته 😐
سلام
روزتون بخیر
در مورد ابراز احساسات تو دوره آشنایی
یه موردی بود تماس میگرفت عزیزم و عشقم میگفت
اواخر تو زندگی منی
به عنوان یه فرد مذهبی معرفی شده بود
برام اصلا خوشایند نبود
چند بار گفتم
گفت من این مدلی راحتم
گفتم من راحت نیستم درست نیست ما محرم نیستیم فقط یه مورد برای هم هستیم که دوره شناختُ طی میکنیم
مقاومت کرد و گفت اگه الان نگم و علاقمو ابراز نکنم تو زندگی هم نمیگم
سلام در جواب سوال ابراز احساسات عجیب و غریب، طرف بعد از جلسه اول اینو فرستاده بودن:
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
نازنینا تو همان پاک ترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم که تو تب کرده ی عشقی
ای بلای تو به جانم که تو جانی و جهانی
من: 😐
همون لحظه ای که خواستیم خداحافظی کنیم دو بار با احساس استیصال کامل گفت تورو خدا!!!!
من هنوز حرفهام مونده
نادیده گرفتن این نکته مهم همانا و نابود شدن روانم در جلسه سوم همان
آخرش هم چون می خواستم گوشی رو چند دقیقه قطع کنم بهش برخورد و کات شد آشناییمون
حالم خیلی بده الان.
سلام.. وقت بخیر
پیرو سوالتون... دوستانی که پیام دادن و شما تو کانال نشر دادید حداقل جلسه ی اول رو داشتن و دو طرف همو دیدن.. یه بنده خدایی بود نه بنده رو دیده بود نه فامیل بود که آشنایی قبلی داشته باشیم صرفا از طریق معرف، به هم معرفی شده بودیم و متاسفانه به جای اینکه شماره ی منزل رو بدن شماره همراه بنده رو داده بودن.. آقا هم با چت میخواست اطلاعات اولیه رو بگیره و قرار آشنایی بذارن... خیلی هم اصرار داشتن که جلسه های آشنایی بیرون باشه اگر جدی شد خانواده ها ورود کنن.. بهشون گفتم که پدرم با اینکه جلسه ی اول بیرون باشه مشکل دارن و راضی نیستن... بماند که ایشون قبول نکردن و انگار چه حرف عجیبی زدم میگفتن اگه بیایم منزلتون پس چجوری آشنا بشیم😐؟؟ اینم بگم خیلی خیلی صمیمی برخورد میکردن.. نهایتا بنده هم به خاطر اینکه اینجوری راحت و صمیمی بودن و هم اینکه شرطشون این بود که بیرون بریم جواب منفی دادم و آخر پیام هم گفتم خوب میشد اگر با شرایط بنده کنار میومدید... یهو دیدم پیام داده نگران نباش من و تو مال هم میشیم به هم میرسیم فقط باید یه کم صبر کنی.. باید لِم هم دستمون بیاد شناخت بیشتر بشه که بتونیم با هم کنار بیایم😶😐
سلام
روزای اول دوران آشنایی یه باربهم گفت خانومم و اون اولین و آخرین باری شد که با اون شخص صحبت کردم😑
سلام وقتتون بخیر
عجیب ترین ابراز احساساتی که تا حالا شنیدم اینکه میگفتن از شما بهتر پیدا نمیشه. ما باهم ازدواج کنیم من شما رو فرشته صدا میزنم😐چون رنگ مورد علاقه مو پرسیده بودند و من گفتم سبز فیروزه ای میگفتن براتون گردنبند فیروزه دیدم.یه رمان عاشقانه رو برام تعریف کردند.
و.....
که بنظرم اینجور ابراز احساسات اونهم در دوران آشنایی فوق العاده مضحک بنظر میرسه و بیشتر باعث علاقه میشه تا شناخت.که البته اینها همه لفاظی بود چون ایشون فقط بلد بودند خوب حرف بزنند😏