سفر عشق
قسمت دوم
حر
حرکت کاروانی
بعضیها دوست دارند تنها عازم کربلا شوند.
کربلا برای آنها غار حرا است و حرم گوشهای دنج و اربعین خلوت گاهی شلوغ.
آنها دلشان برای خودشان خیلی تنگ شده؛ به همین دلیل در پی کشف خود روانه کوی یار شدند. میخواهند با خودشان حرف بزنند تا بیشتر با هم آشنا شوند.
این هم عالمی دارد.
اما....
عدهای دیگر هستند که مذاقشان با تنهایی خوش نمیآید.
آنها این روزها سخت مشغولند.
به این دوست زنگ میزنند.
به آن آشنا پیغام میدهند.
به فلان فامیل پیام میفرستند تا گروهی را ساماندهی کنند.
کبوتر دنبال کبوتر میگردد و باز در پی باز است.
بالاخره «اول رفیق آنگاه طریق» از آداب مسافرت است.
همسفر خوب، هم سفر را لذتبخش میکند و هم پرثمرتر.
و مگر جز این است که اجتماعیات و جامعه و جمعیت در اسلام با خط درشت نوشته شده است؟
و مگر جمعه روز ظهور نیست؟!
و آیا حسین ع کاروانی رهسپار کربلا نشد؟
رو به مردم کرد و فرمود:
«مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ- مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ- فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه»
هر کس حاضر است خون قلبش را به ما ببخشد کولهبار سفر آماده کند که ما صبح کوچ خواهیم کرد.
ای دوست تنهایی کجا میروی؟
کاروان خود را یافتهای؟
اربعین از خویشاوندان نماز جماعت و جمعه است.
اربعین از عشیره عید فطر و قربان است.
یادت هست که برای خاطر رفیقت معطل شدی، عصبانی شدی اما وقتی او را دیدی گفتی؛
_رضا جان بیا بشین استراحت کن تا برات چای عراقی بگیرم.
صبر زیباست اما صبر تو زیباتر بود.
در خاطرت مانده که دو نفر از هم گروه هایت بیمار شدند؟
بقیه غوغا کردند.
جواد کوله آنها را حمل میکرد.
مجتبی در جستجوی بیمارستان صحرایی بیشتر از صد عمود را رفت و برگشت. همان جا پاهایش تاول زد.
محمد و رضا زیر بغل بیماران را گرفته بودند و آنها را دلداری میدادند.
چه سکانسهای جذابی از آب درآمدند.
زیارتت تمام نشده بود اما چون زمان به پایان رسید آن را نیمه کاره رها کردی تا خلف وعده نکرده باشی. گرسنه هم بودی ولی غذا نخوردی.
آمدی سر قرار و نیم ساعت هم منتظر شدی تا بقیه آمدند اما به احترام امام حسین ع به روی آنها نیاوردی.
تمام زور خودت را جمع کردی تا با لبخند به آنها بگویی؛
_زیارتتون قبول!
در آن لحظه چقدر امام حسین ع به تو لبخند زد.
همان یک لحظه چند سال بزرگ شدی.
و اربعین مگر معنایی جز این دارد.
تنهایی بدنبال خودت میگردی؟
تاکنون با «خود جمعی»ات سخن گفتهای؟
تا به حال شده است خودت را در دوست و آشنا و همسایه و فامیل ببینی؟
داستان سیمرغ را که خواندهاید.
سی مرغ در جستجوی سیمرغ راهی کوه قاف شدند.
پس از عبور از درهها و دشتها و گذراندن طوفانها و بادها به کوه قاف رسیدند. ناگاه متوجه شدند که سیمرغ، سی مرغ است.
شاید راز اربااربا شدن علیاکبر و تکهتکه شدن اباعبدالله و قطعهقطعه شدن عباس هم همین باشد.
قرار است در یوم الجمع اربعین همگی با هم عظمت امام خود را نمایش دهیم.
#اربعین
#حرکت_کاروانی
#سفر_عشق
#امام_حسین_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
#حضرت_عباس_ع