غزلی از صفای اصفهانی
چنین شنیدم که لطف یزدان ، به روی جوینده در نبندد
دری که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد
چنین شنیدم که هر که شبها ، نظر ز فیض سحر نبندد
ملک ز کارش گره گشاید ، فلک به کینش کمر نبندد
دلی که باشد به صبح خیزان ، عجب نباشد اگر که هر دم
دعای خود را به کوی جانان ، به بال مرغ اثر نبندد
اگر خیالش به دل نیاید ، سخن نگویم چنانکه طوطی
جمال آیینه تا نبیند ، سخن نگوید ، خبر نبندد
بر شهیدان کوی عشقش ، به سرخ رویی علم نگردد
به رنگ لاله کسی که داغ غمش به لخت جگر نبندد
به زیر دستان مکن تکبر ادب نگه دار اگر ادیبی
که سر بلندی و سر فرازی گذر بر آه سحر نبندد
ز تیر آه چو ما فقیران ، شود مشبّک اگر که شبها
فلک بر انجم زره نپوشد ، قمر ز هاله سپر نبندد
صفا به رندی کجا تواند دم از بیانات عاشقی زد ؟
هر آنکه نالد به ناله نی ، چو نی به هر جا کمر نبندد.
صفای اصفهانی
نام وی محمدحسین و از شعرای قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم
هجری است . صفا سنوات آخر عمر خود را در حدود بیست و دو سال
در مشهد می زیست و مرحوم موتمن الملک (م 1308 ه' . ق.) درباره
او عنایتی داشت . شیخ علی اصغر آریا که مرید و راوی اشعار صفا است
حکایت کند که شاعر به سال 1322 ه' . ق. به بیماری ذات الریه درگذشت
و در مدرسه موتمن السلطنه که پشت ایوان عباسی صحن کهنه مقدس بود
و اکنون خراب است دفن شد و محل دفن متصل به پایه گلدسته طلای
عباسی است و نیز نویسد که مستشارالملک فرزند موتمن السلطنه به اتکاء
خاطره خود سن او را علی الظاهر بین شصت و هفتاد نوشته است . دیوان
وی بدستور موتمن السلطنه بخط میرزا ابوالقاسم خوشنویس باشی آستان
قدس برای چاپ نوشته شده و هنوز هم در خانواده اباخان باقی است و آقای
حاجی حسین آقا ملک از آن استنساخی کرده اند و نسخه ای از آن در کتابخانه
ملک است ... آنچه از احوال صفا نقل کنند این است که در پایان عمر از مردم
کناره گرفته بود و به بیماری نسیان مبتلا شده بود.
#مهندسی_فرهنگی
#شعر
#صفایاصفهانی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a