✍. دلیری جان و دلبری قلم
نوشتن، آن روی سکۀ اندیشیدن است و اندیشیدن، یعنی روی پای خود ایستادن، و فقط آدمهای بالغ میتوانند روی پای خود بایستند.
پس نویسندگی، در رهن بلوغ فکری و روحی است و هیچ کس در کلاسهای نگارش و ویرایش، بالغ نمیشود.
آداب و قواعد نویسندگی، اصل نوشتن را به کسی نمیآموزد. نوشتن بدون اندیشیدن، مثل شنا کردن در ساحل است. برای شنا کردن باید دل به دریا زد. در ساحلْ تنها میتوان شنبازی کرد. وقتی نمیاندیشی، فقط میتوانی حرفهایی را که شنیدی یا خواندی، بازگویی؛ گیرم قدری بهتر از دیگران. اما کار قلم، پخش زنده است، نه لبخوانی یا بازپخش. آیا شما زندگی خود را بهتر و زیباتر تعریف میکنید، یا زندگی دیگران را؟ حرف دل خودتان را بهتر میزنید یا حرف دل دیگران را؟ قلم عاریتی، جز زحمت نمیافزاید و همچون آبی که از ناودان میریزد، «همسایه در جنگ آورد.» بر خلاف بارش باران از آسمان که طراوات میافزاید و «باغ صدرنگ آورد.»
آسمان شو، ابر شو، باران ببار
ناودان بارش کند نبْوَد به کار
آب باران باغ صدرنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
قواعد و اصول و ظرافتهای قلم، هیچ کس را نویسنده نکرده است؛ چنانکه آشنایی با همۀ قواعد رانندگی، برای اتومبیلرانی در خیابانها و جادهها کافی نیست. نویسندهای که افکار و اندیشیدههای دیگران را نشخوار میکند، هرگز آن نیرو و توان را ندارد که دلها را برانگیزد یا مغزها را دگرگون کند. بهطور میانگین از هر صد نفری که دست به قلم میبرند، یکی دست در انبان خود دارد؛ مابقی چشم به دست این و آن دوخته است.
از هزاران تن یکی زان صوفیاند
مابقی در دولت او میزیند
پس فقط اندیشنده میتواند نویسندۀ ماهری باشد، و اندیشیدن، به چیزی به اندازۀ شجاعت نیاز ندارد. شجاعت فکری، گوهری است نایاب، و سختتر از هر فضیلتی که میشناسیم؛ اما آنگاه که این چشمه جوشیدن گیرد، دیگر سر ایستادن ندارد و پی در پی میآفریند و خشتخشت بر کاخ معرفت میافزاید. دلیری در عرصۀ فکر، غل و زنجیر را از دست و پای روح برمیدارد و مرغ جان را تا آسمان آزادگی به پرواز درمیآورد. جان دلیر است که قلم را دلبر میکند و زَهرۀ شیر است که اندیشه را زُهرۀ تابان.
دیدۀ سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زَهرۀ شیر است مرا زُهرۀ تابنده شدم
#تحقیق_پژوهش
#گام_بگام
#نویسندگی
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
✍. دلیری جان و دلبری قلم
نوشتن، آن روی سکۀ اندیشیدن است و اندیشیدن، یعنی روی پای خود ایستادن، و فقط آدمهای بالغ میتوانند روی پای خود بایستند.
پس نویسندگی، در رهن بلوغ فکری و روحی است و هیچ کس در کلاسهای نگارش و ویرایش، بالغ نمیشود.
آداب و قواعد نویسندگی، اصل نوشتن را به کسی نمیآموزد. نوشتن بدون اندیشیدن، مثل شنا کردن در ساحل است. برای شنا کردن باید دل به دریا زد. در ساحلْ تنها میتوان شنبازی کرد. وقتی نمیاندیشی، فقط میتوانی حرفهایی را که شنیدی یا خواندی، بازگویی؛ گیرم قدری بهتر از دیگران. اما کار قلم، پخش زنده است، نه لبخوانی یا بازپخش. آیا شما زندگی خود را بهتر و زیباتر تعریف میکنید، یا زندگی دیگران را؟ حرف دل خودتان را بهتر میزنید یا حرف دل دیگران را؟ قلم عاریتی، جز زحمت نمیافزاید و همچون آبی که از ناودان میریزد، «همسایه در جنگ آورد.» بر خلاف بارش باران از آسمان که طراوات میافزاید و «باغ صدرنگ آورد.»
آسمان شو، ابر شو، باران ببار
ناودان بارش کند نبْوَد به کار
آب باران باغ صدرنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
قواعد و اصول و ظرافتهای قلم، هیچ کس را نویسنده نکرده است؛ چنانکه آشنایی با همۀ قواعد رانندگی، برای اتومبیلرانی در خیابانها و جادهها کافی نیست. نویسندهای که افکار و اندیشیدههای دیگران را نشخوار میکند، هرگز آن نیرو و توان را ندارد که دلها را برانگیزد یا مغزها را دگرگون کند. بهطور میانگین از هر صد نفری که دست به قلم میبرند، یکی دست در انبان خود دارد؛ مابقی چشم به دست این و آن دوخته است.
از هزاران تن یکی زان صوفیاند
مابقی در دولت او میزیند
پس فقط اندیشنده میتواند نویسندۀ ماهری باشد، و اندیشیدن، به چیزی به اندازۀ شجاعت نیاز ندارد. شجاعت فکری، گوهری است نایاب، و سختتر از هر فضیلتی که میشناسیم؛ اما آنگاه که این چشمه جوشیدن گیرد، دیگر سر ایستادن ندارد و پی در پی میآفریند و خشتخشت بر کاخ معرفت میافزاید. دلیری در عرصۀ فکر، غل و زنجیر را از دست و پای روح برمیدارد و مرغ جان را تا آسمان آزادگی به پرواز درمیآورد. جان دلیر است که قلم را دلبر میکند و زَهرۀ شیر است که اندیشه را زُهرۀ تابان.
دیدۀ سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زَهرۀ شیر است مرا زُهرۀ تابنده شدم
#تحقیق_پژوهش
#گام_بگام
#نویسندگی
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
چند نكته دربارۀ نوشتن
1. کم بنويس ولی هميشه بنويس
نوشتن، ورزش ذهن و روح است. يک روز که ننويسی (ولو چند سطر)، همانمقدار ذهن و روحت را تنبل کردهای. قاعدۀ «کار نيکو کردن از پر کردن است» را هم که شنيدهايد. البته برای نشر نوشتهها و ارائۀ عمومی آنها، بايد دست به انتخاب و حذف و اصلاح زد. يکی از درخشانترين تعريفها برای ادبيات، اين جملۀ سارتر است که «ادبيات، يعنی حذف». در ويرايش هم هيچچيز به اندازۀ حذف، نوشته را زنده نمیکند؛ از حذف کلمه تا حذف جمله و پاراگراف و گاهی حتی بخشی از مقاله.
2. سخن کز دل برآيد...
فُوت کوزهگری در نوشتن، حضور قلب است. نويسنده بايد با موضوعی که دربارۀ آن مینويسد، ارتباط ذهنی، روحی و قلبی داشته باشد. مدتی با آن زندگی کند و از صبح تا شب دربارۀ آن با ديگران حرف بزند. بدون اين ارتباط همهجانبه، چيز مايهداری توليد نمیشود. به همين دليل است که معمولا کارهای سفارشی و توصيهای، و نوشتههای از سر تکليف و صرف احساس مسئوليت، چنگی به دل نمیزند؛ چون ارتباط نويسنده با آنها، ارتباط شغلی يا فقط ذهنی است، نه قلبی و عاشقانه. وقتي همۀ روح و قلب انسان با موضوعی درگير ميشود، دربارۀ آن بهتر و زيباتر و مؤثرتر مینويسد.
3. نوشتن يعنی انديشيدن
نويسندگی، بيش از آنکه از جنس مهارتهای قلمی باشد، از مقولة هنر انديشيدن است. شايد کمتر از بيست درصد نويسندگی، مربوط به واژهيابی و جملهسازی و عبارتپردازی باشد. بيشتر وامدار روشمندی در انديشيدن و معناآفرينی است. نويسندگی، هنر تبديل انديشه به واژهها است. نوشتن بدون استقلال فکری، هياهو براي هيچ است. ما میخواهيم از آب کره بگيريم. از هيچ يا يک مشت مشهورات و مقبولات و شنيدهها و خواندهها، کتاب و مقاله بسازيم. نمیشود. يعنی میشود، ولی اين میشود که الان شده است.
4. نويسندگی، بيپدر و مادر نيست.
پدر نويسندگی، انديشه است و مادر آن دموکراسی و دايۀ آن قلم. دربارۀ پدر و دايۀ اين فرزند دلبند، توضيح دادم. اما اين فرزند مشروع، مادر بزرگواری هم دارد که نام آن دموکراسی است. مرادم از دموکراسی، فقط مفهوم سياسی آن نيست. دموکراسی در نوشتن، يعنی آزادگی و استقلال و احترام «عملی» به ديگران. آدمهای دموکرات، همهچيز را براي خودشان نمیخواهند. وقتی مينويسند، قدرت شگفتی در همذاتپنداری دارند. در مقام گردآوری، جامعيت دارند و در نوبت داوری، انصاف. چارچوبهای ذهنی خود را ميشناسند و میدانند که غير از اين، چارچوبهای ديگری هم وجود دارد که برای فهم و درک آن بايد تلاش کنند. معمولا لحن اين گروه از نويسندگان، لحن پيشنهاد است، نه فتوا. میدانند که ذهنشان اسير دانستهها و تربيت خاص است و ممکن است ديگران اين ذهنيتها را برنتابند. فرق است ميان کسی که مینويسد تا ديگران بدانند او چگونه میانديشد با کسی که مینويسد تا ديگران بدانند که بايد چگونه بينديشند.
5. در ديزی و حيای گربه
صاحبان اثر و تأليف، سه دستهاند: 1. خوب تحقيق میکنند و خوب مینويسند؛ 2. خوب تحقيق میکنند ولی خوب نمینويسند؛ 3. عکس گروه دوم. تا کنون بيشتر نقدها در نويسندگی، متوجه گروه دوم بوده است؛ اما امان از گروه سوم! يعنی مردان و زنانی که بدون تحقيق لازم و کافی، دست به قلم توانای خود میبرند. اين گروه، بسيار بسيار خطرناکاند. چون در واقع شعبدهبازند. خوانندۀ بيچاره را سِحر میکنند. چون خوب مینويسند، بسيار مینويسند و بسيار هم خواننده دارند. تصورش را بکنيد که درِ ديزی باز باشد و گربۀ خانه، بیحيا. اينکه من کار با قلم را بلدم، دليل کافی برای نوشتن نيست. بهجد معتقدم که آوازه و محبوبيت اين گروه از نويسندگان نبايد مانع نقد صريح و بیپردۀ آنان بشود. نقد نويسندهای که به برکت قلم سحّارش، محبوبيتی دارد، دشوار است؛ ولی به همان اندازه، واجب است. البته از ياد هم نبريم که نويسندۀ خوب، لزوما شعبدهباز نيست.
#نویسندگی
#قلم
#تحقیق
#گام_بگام
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
که فرموده اند فاقدشئ معطی نخواهد بود .
#تلنگر
#نویسندگی
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
کاریکلماتور چیست؟ همه چیز درباره کاریکلماتور که شما باید بدانید!
شاید تاکنون بسیاری از شما عبارت کاریکلماتور را نشنیده باشید. اما به وفور جملات و نثرهای بسیاری را با همین مضمون خواندهاید، به نثرهایی طنزآلودی که گویی قصد به تصویر کشیدن کلمات را دارند کاریکلماتور میگویند. نثرهایی مانند: «هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.»ویا نثری مانند «باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد»، «جارو، شکم خالی سطل زباله را پر میکند.» و … نمونههایی از کاریکلماتور هستند که در کنار معنا و مفهوم بسیار، طنزآلود هستند. امروزه نیز از این نوع نثر در موضوعات سیاسی به وفور استفاده میشود.
اکنون چند مورد کاریکلماتور برایتان میگویم ملاحظه فرمایید
مخصوصا دوستان طلبه و دانشجویی که اهل قلم و نویسندگی بیشتر توجه کنند .
به این جمله توجه کنید: وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
چرا همیشه نمیشه!!
غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
نثری مثل: گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده محبوس است.
چند صباحی است که بادِ «زنده باد»، «مرده باد» ها خوابیده
اوضاع گل و بلبلی است؛ از جیب پیرهنها گل سرخ میروید از بام خانهها تکبیر بلبلها
قلم پاچهخوار، نوکش همیشه چرب است.
آن قدر گفتند شتر دیدی ندیدی که بالاخره کور شد.
شاید با «ارز» معذرت مشکل تورم حل شود.
به علت خالی بودن جیب مردم، جیببرها شاکی شدند.
قلم کم حرف، عمرش طولانی میشود.
با دیدن قبض آب، برق از سرش پرید.
واژه سکوت، نیازی به مترجم ندارد.
ذه
نم کلمات را به بازی گرفته و رفتارم زندگی را.
خدایا یارانه را از ما بگیر اما یار را نه.
این شورای شهر است یا شورای بدون شرح.
به جان کندن گور خودش را کند، گورکن پیر!
سگ سوزن خورده از سوزنبانی که غذایش را «سگ خور» کرده، میترسد.
هر وقت بد دهانی میکرد، با دهان شویه دهانش را آب میکشید.
ممنوع التصویر بود، آینه نادیدهاش گرفت.
مرغ پخته را خام میکند، روباه حیلهگر.
مار عینکی بدون عینک مسیر لانهاش را گم میکند.
سبک مغز با همه سر سنگین است.
بحث کلامی میکردند با هم، دو ناشنوا!
#اادبیات
#کاریکلماتور
#طنزادبی
#نویسندگی
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
💢عوامل ذهنی در سادهنویسی
بهترین راه برای مهارتیابی در سادهنویسی، انس با آثار بزرگانی است كه ساده و نغز مینوشتند. نویسندهای كه كیمیای سعادت غزالی را میخواند ناخودآگاه میپذیرد كه میتوان بزرگترین دانشمند عصر خود بود و از همه سادهتر و شیرینتر نوشت.
افزون بر آن، برای سادهنویسی، دو گروه از عوامل را میتوان نام برد: گروه نخست زمینههای ذهنی و روحیات نویسنده است و گروه دوم، عوامل فنّی و زبانی. شماری از عوامل گروه نخست به این شرح است:
اهتمام و اعتقاد به فضیلت سادگی در نوشتار: اگر سادگی در رفتار، بر گیرایی و جذابیت ما نزد مردم میافزاید، سادگی در گفتار و نوشتار نیز همین خاصیت را دارد. نویسنده باید بداند كه هر قدر با خواننده خود راحتتر باشد، در برقراری ارتباط با او موفقتر است. ساده گفتن و ساده نوشتن، اگر نزد عوام برهان كمسوادی است، نزد دانایان نشانه درآمیختن معلومات با ذهن و ذهن با زبان است.
پختگی و شفافیت مطلب در ذهن نویسنده: فقط كسانی قادر به رعایت سادگی در نوشتار خود هستند كه درباره آنچه مینویسند، خود دچار ابهام و گنگی نباشند. جملههای گنگ و سردرگم، حكایت از ذهنی آشفته و ناتوان دارد.
تصور مخاطب واحد: نویسندهای كه هنگام نوشتن، مخاطبی آشنا را تصور میكند و گویی فقط برای او مینویسد، خودبهخود قلمش ساده و مهربان میشود؛ همچنانكه هر یك از ما در گفتوگوهای دوستانه با هر یك از اطرافیان خود، زبانی ساده و مهرآمیز داریم. نمونۀ تاریخی و بسیار شكوهمند اینگونه سخنوری و اثرآفرینی، مثنوی معنوی و دیوان غزلیات شمس تبریزی است كه مخاطب اثر نخست، حسامالدین چلبی و مخاطب دومین، شمس تبریزی است.
نوشتن برای شنیدن: نوشتار باید مرزهای باریك خود را با گفتار حفظ كند، اما میسزد كه پیوسته از لطایف، ظرایف، تواناییها، شیوه واژهسازی، شگردهای زبانی و حتی لحن و موسیقی محاورات مردمی سود برد. باید چنان نوشت كه خواننده گمان كند كسی در حال گفتوگوی رودررو و شفاهی با او است. نوشتهای خواندنی است كه شنیدنی نیز باشد. اگر برخی چنان میگویند كه گویی در حال نوشتناند! برخی نیز چنان مینویسند كه گویا مشغول گپوگفت دوستانهاند. مردم از ساعتها گفتوگو با یكدیگر خسته نمیشوند و اگر نویسندگان نیز بهگونهای بنویسند كه خواننده بیش از احساس خواندن، احساس شنیدن كند، به توفیقی بزرگ در جذب خواننده دست یافتهاند.
مدیریت اطلاعات و صرفهجویی در دادهها: نویسنده نمیتواند در هر نوشته یا هر جمله، همۀ آنچه میداند یا لازم میداند، در هم ادغام كند و تحویل خواننده دهد. بسیاری از نوشتهها، فقط به این دلیل ناخواندنی و دشوارند كه بیش از ظرفیت خود، بار برداشتهاند. درست آن است كه به تعداد واحدهای مستقل معنایی، جملههای مستقل ساخت و از تودرتو كردن عبارات پرهیز كرد.
خودداری از فضلفروشی: برخی را بهغلط گمان بر آن است كه نباید به همان آسانی و راحتی كه سخن میگویند، قلم بزنند؛ وگرنه متهم به بیسوادی میشوند! این گمان خام، شماری از نویسندگان را به ورطه «لفظ قلم» و «دشوارنویسی» انداخته است.
اعتماد بهنفس: روحهای شجاع، سادگی را دوست دارند و خود را نیازمند پیرایهها و آرایههای مصنوعی نمیبینند. اگر نویسندهای، به سخنش اطمینان نداشته باشد، نمیتواند آن را ساده بگوید. لاجرم به لفّاظی و شعبدهبازی با كلمات روی میآورد و میكوشد ادراك خواننده را درگیر الفاظ كند. نیز سادهنویسی، نوعی كلیشهستیزی و گاهی حتی ساختارشكنی است و بیاعتنایی به قالبهای غالب و كلیشههای حاكم، كار دلیران عرصه قلم است.
معناگرایی: كسی میتواند ساده و روان بنویسد كه قصدش از نوشتن، پیامرسانی باشد، نه بازی با كلمه. به قول مولوی نمیتوان هم به قافیه اندیشید و هم به دیدار؛ هم «حرف» را دید و هم «غرض» را:
ناطقی یا حرف بیند یا غرض
كی شود یكدم محیط دو غـرض
چون به معنی رفت شد غافل ز حرف
پیش و پس یكدم نبیند هیچ طرف
#نویسندگی
#ساده_نویسی
#پژوهش
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a
💢همگرایی
برای روشنتر شدن اهمیت همگرایی کلمات در جمله، بهتر است نخست نمونههایی را ببینیم که در آن کلمات همدیگر را دفع میکنند:
- اندیشه، قلهای است که انسان در آنجا به گوهر کمال دست مییابد.
سوال:
کدام جویندۀ گوهر، زحمتِ قلهپیمایی به خود میدهد؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
خردورزی، دریایی است که انسان در آنجا به گوهر کمال دست مییابد(دریا و گوهر).
یا
خردورزی، قلهای است که انسان را به معراج حقایق میبرد.
- حلاوت آیات الهی، روح را پرواز میدهد؟
سوال:
چه نسبت است میان حلاوت و پرواز؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
حلاوت آیات الهی، کام جان را شیرین میکند/ دلها را به سوی خود میکشد.
- قرآن، همچون خورشیدی است که روح را صیقل میدهد.
سوال:
آیا میتوان از خورشید چشم داشت که چیزی را صیقل دهد؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
قرآن، خورشیدی است که انسان را از خواب غفلت و رنج ظلمت میرهاند(ضدیت خورشید با خواب و تاریکی)
- ریشههای سکولاریسم در جهانبینی غربی و عرصههای مشابه آن است.
سوال:
ریشه، در زمین و زمینه است یا در فضا و عرصه؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
ریشههای سکولاریسم در جهانبینی غربی و زمینههای مشابه آن است(ریشه و زمین).
- هرکه آب از این چشمه خورد، گرفتار موجهای ناامیدی نمیشود.
سوال:
رفع تشنگی با خوردن آب از چشمه، چگونه موجها را در هم میشکند؟
برای رهایی از موجهای سهمگین باید شناگری آموخت یا کشتی ساخت، یا از چشمه آب خنک نوشید؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
هرکه از این چشمه آب خورد، گرفتار کویر ناامیدی نمیشود(کویر و چشمه)
-احترام به تخصص، زمینه را برای ورود شایستگان به حکومت باز میکند.
سوال:
زمینه را باز میکنند یا هموار؟
بازسازی براساس تناسبگرایی:
احترام به تخصص، زمینه را برای ورود شایستگان به حکومت هموار میکند(زمین و همواری).
✍ بهتربنویسیم ✍
#نگارش
#نویسندگی
#همگرایی
#پژوهش
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a